نامه مدیرعامل انجمن نجات به خانواده حمید نوری

با سلام خدمت خانواده محترم آقای حمید نوری

ابراهیم خدابنده مدیر عامل انجمن نجات در ایران هستم. انجمن نجات متشکل از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق و همچنین خانواده های اعضای فعلی می باشد که در جهت آشکار نمودن ماهیت واقعی فرقه رجوی تلاش می کند. من 23 سال از عمرم را (1359 تا 1382) به صورت شبانه روزی و بی وقفه با سازمان مجاهدین خلق و عمدتاً در بخش روابط بین الملل به فعالیت علیه جمهوری اسلامی مشغول بودم. به بسیاری از کشورها سفر کرده و مأموریت های متعددی را برای این سازمان به انجام رساندم.

گزارش گفتگوی پایگاه خبری – تحليلی مشرق نيوز با شما خانواده محترم آقای حمید نوری را در سایت مربوطه به دقت مطالعه کردم که حاوی نکاتی افشاگرانه و آموزنده بود.

لازم دیدم در تکمیل گزارش مربوطه، مطالبی را به عنوان یک شاهد عینی از شنیده ها و دیده های خودم، بدون تحلیل و نتیجه گیری از آن ها، به عرض برسانم. شاید این مطالب تکراری باشند یا شاید جایی گفته نشده باشند، ولی لازم است که نه برای دفاع از آقای حمید نوری بلکه برای ثبت در تاریخ ملت مظلوم ایران و ثبت در پرونده سنگین جنایت ها و خیانت های فرقه رجوی مکتوب شوند.
حوزه کار من در بخش روابط بین المللی سازمان مجاهدین خلق در اروپا و عمدتاً در لندن بود. اما من بارها و بعضاً به مدت های طولانی در زمان صدام حسین به عراق و مقر مجاهدین خلق سفر کردم و در نشست ها شرکت نموده و با اعضا در قرارگاه اشرف گفتگو داشتم. در محل سازمان واقع در بغداد که به جلال زاده معروف بود جایی به عنوان موزه در نظر گرفته شده بود که یک بخش به هدایای زندانی های مجاهد خلق در ایران اختصاص داشت. مثلاً زندانیان از داخل زندان ها در ایران با هسته خرما تسبیح درست کرده و به عنوان هدیه برای مسعود رجوی فرستاده بودند. یا نامه هایی داده بودند یا وصیت هایی کرده بودند که در این به اصطلاح موزه نگهداری و عرضه می شد.

مسعود رجوی در نشست ها مشخصاً از تشکیلات مجاهدین خلق در زندان ها صحبت می کرد. یعنی تا قبل از سال 1367 سازمان در داخل زندان های ایران تشکیلات و سلسله مراتب و فرماندهی داشت و از طریق ملاقات های خانوادگی خط و خطوط به زندانیان داده و گزارشات گرفته می شد. زندانیان مجاهد خلق در زندان های ایران با خانواده های خود به صورت مرتب دیدار حضوری داشتند و می توانستند نامه و اشیاء دیگر رد و بدل کنند. اما جالب است بدانید که اعضای سازمان مجاهدین خلق در درون تشکیلات، حق هیچگونه ارتباطی با خانواده و دوستان خود نداشته و ندارند.

در پادگان اشرف در عراق عده ای که تعدادشان کم نبود معروف به زندانیان سابق بودند (همان هایی که ظاهراً در دادگاه آقای حمید نوری شهادت داده اند) که رجوی در هر نشستی آنان را به خیانت متهم می کرد و از آنان طلبکاری می نمود. چرا و ماجرا چه بود؟
بعد از عملیات موسوم به فروغ جاویدان که سازمان مجاهدین خلق با پشتیبانی و همکاری ارتش رژیم بعث عراق در اوایل مرداد ماه سال 1367 علیه ملت ایران به انجام رساند، که پاتک آن از جانب نیروهای ایرانی به مرصاد معروف است، مشخص شد که به تشکیلات زندان خط داده شده است که همزمان با عملیات، در هر شهری در داخل زندان ها شورش به راه بیندازند و از داخل کار را یکسره کنند که این خط در مواردی هم اجرا شد. مسعود رجوی بارها در نشست ها به این موضوع اذعان نمود.

کشف این ماجرا، ناگهان جمهوری اسلامی را از خواب غفلت بیدار کرد و قرار بر این شد که تکلیف زندانیان مجاهد خلق را که همچنان بر سر موضع بودند روشن کنند. حکم این افراد بر اساس قوانین کشور به دلیل شرکت در اقدامات تروریستی و حمایت از یک سازمان تروریستی، خصوصا در زمانی که بخشهایی از خاک کشور در اشغال نیروهای متجاوز خارجی قرار داشت، علی القاعده اعدام بود.
در جنگ جهانی دوم در انگلستان حکم دزدی اعدام بود. آنان چنین استدلال می کردند که وقتی قوای نظامی و انتظامی کشور درگیر دفع تجاوز خارجی است، حتی یک دزدی ساده اقدامی امنیتی و در راستای همکاری با دشمن متجاوز و لذا خیانت ملی محسوب می شود.

بعد از عملیات فروغ جاویدان دیگر کاملاً مشخص بود که سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی در همکاری کامل اطلاعاتی و نظامی با دشمن متجاوز به خاک میهن، علیه مرزبانان و مدافعان خاک وطن قرار دارد. یعنی مسعود رجوی آشکارا دست به بدترین و شنیع ترین نوع خیانت ملی که می توان تصور کرد زده بود. حتی کشورهایی که در آن ها مجازات اعدام لغو شده است یک استثنا وجود دارد و آن همکاری با دشمن متجاوز در حال جنگ است که مجازات آن بی تردید اعدام می باشد.

آنطور که من از زندانیان آزاد شده و برگشتی از ایران به قرارگاه اشرف در عراق شنیدم، قرار بر این شده بود که تمام زندانیان به اصطلاح سر موضع که عضو تشکیلات زندان مجاهدین خلق بودند را یک بار تعیین تکلیف کنند و اولاً به آن ها تفهیم نمایند که سر موضع و هوادار رجوی بودن یعنی حمایت از همکاری مستقیم و عملی در تجاوز دشمن خارجی علیه ملت که مجازات آن اعدام است، و ثانیاً از آن ها بخواهند که تکلیف خود را شخصاً و بی واسطه و با زبان اشهد خود مشخص نمایند. در این رابطه صرفاً اقرار خود متهم به گفته زندانیان سابق که با آن ها صحبت کردم کافی بود. آنان گفتند که هر کس که خود را مبرا دانست (مانند همین جماعت زندانیان سابق در قرارگاه اشرف) آزاد شد که اکثریت بالایی را تشکیل می داد و هر کس که طبق خط داده شده از جانب سازمان خود را همچنان مدافع همکاری با تجاوز دشمن به ملت معرفی نمود اعدام گردید که اقلیت کوچکی بودند.

آنطور که زندانیان سابق می گفتند بر اساس خطی که از عراق به تشکیلات زندان و به همه زندانیان داده شده بود می بایست افراد به توضیحات قاضی توجهی نکرده و همچنان خود را مدافع سازمان مجاهدین خلق و شخص مسعود رجوی معرفی کنند. حتی به آن ها گفته شده بود که در دادگاه اعلام کنند که اگر سلاح به دستشان برسد به آخوندها و پاسدارها امان نخواهند داد. سازمان در نشریات خود علنا افتخار می کرد که وقتی از زندانی سؤال می شد که در حال حاضر چه موضعی دارد او جواب می داد که “کاش اسلحه داشتم و با سلاح جواب سؤالتان را می دادم.”

اما چرا سازمان مجاهدین خلق این عمل را هنوز که هنوز است خیانت تلقی کرده و حتی چنین افرادی را بر اساس اعلام مسعود رجوی، مستحق اعدام توسط خود سازمان می داند؟ چون هدف رجوی کشته سازی بود و پشیزی برای جان اعضای سازمان ارزش قائل نبود. او به خون برای ادامه حیات خفیف و خائنانه اش نیاز داشت. مسعود رجوی بارها اعلام کرد که مجاهدین خلق واقعی کسانی بودند که در زندان ها اعدام شدند و آنان که آزاد شدند مستحق اعدام به دست خود سازمان هستند.

موضوع دیگری که قابل توجه است این است که این جماعت زندانیان سابق در قرارگاه اشرف که حدود 700 نفر می شدند در حدود سال 1373 همگی بر اساس یک پروژه کشف نفوذی جمهوری اسلامی، زندان و شکنجه شدند که بحث مفصلی دارد و مصداق عینی جنایت علیه بشریت است. در این رابطه سران فرقه رجوی تمامی کسانی که در داخل ایران سابقه زندان داشتند و بعد آزاد شده و سپس به مجاهدین خلق پیوسته بودند را زندانی کرده و تحت بازجویی قرار دادند. مسعود رجوی یقین داشت که در میان آنان حتماً نفوذی های وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی هم هستند. این افراد به شدت شکنجه شدند تا به نفوذی بودن خود اعتراف کنند. سؤال اصلی از آنان این بود که چرا اعدام نشدند؟ مگر خط داده شده ایستادگی بر سر مواضع نبود؟ چرا خیانت کرده و جان خود را به در بردند؟ آیا فرستاده و نفوذی رژیم نیستند؟ ناگفته نماند که بالاخره هیچ مورد نفوذی در میان آنان یافت نشد.

سازمان مجاهدین خلق در پادگان اشرف در عراق در اوایل دهه 70 شمسی و خصوصاً در سال 1373 به صورت سیستماتیک و گسترده مسئول قتل، حبس انفرادی، شکنجه، اعدام ساختگی، ایجاد آسیب های جسمی و روحی، ترغیب به خودکشی، تجاوز، . . . تعداد کثیری از اعضای خود تحت عنوان زندانیان سابق جمهوری اسلامی است که ده ها شاهد که توانسته اند جان خود را نجات دهند در این خصوص وجود دارد. بعد از تکمیل این پروژه از همه این افراد تعهد گرفته شد که هرگز سخنی در این رابطه با کسی، حتی در میان خود، به میان نیاورند و غیبت طولانی خود از یکان هایشان را صرفاً رفتن به مأموریت عنوان کنند.

برای کسب اطلاعات بیشتر لطفا به مقاله سازمان مجاهدین خلق و جنایت علیه بشریت در سایت نجات در بخشی تحت عنوان “جنایات سال 1373 در پادگان اشرف” رجوع شود.

در خصوص بلاهایی که سازمان مجاهدین خلق در قرارگاه اشرف در عراق بر سر اعضای وفادار خود که عنوان زندانی سابق را داشتند آورده گفته ها و نوشته ها از قول شاهدان عینی بسیار است که هرگز جوامع و دادگاه های بین المللی کمترین توجهی به آن ها نشان نداده اند. حق است که سران فرقه رجوی برای ارتکاب به جنایت علیه بشریت، خصوصا علیه اعضای خود، محاکمه شوند که صدها شاهد آمادگی شهادت در دادگاه های بین المللی را دارند.

سؤالی که من بارها شنیده ام که در داخل ایران در محافل و رسانه ها از قوه قضائیه پرسیده می شود این نیست که چرا این تعداد افراد اعدام شدند. بلکه سؤال اصلی و اساسی اینست که چرا عده کثیری از زندانیان مجاهد خلق نه تنها اعدام نشدند بلکه بدون در نظر گرفتن سوابق و جرائم آنها آزاد گردیدند تا بخشی از آنها بتوانند فورا، از آنجا که تشکیلاتا وصل بودند، به عراق و قرارگاه اشرف رفته و مجددا در حملات مرزی و ترورها شرکت نمایند.

ابراهیم خدابنده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا