چند روز قبل مطلبی تحت عنوان «افشای چند صفحه لو رفته از قرآن سازمان مجاهدین خلق» را در سایت انجمن نجات خواندم. در این مطلب بخش هایی از کتابچه ضوابط تشیلاتی فرقه رجوی که شخص رجوی بعد از برگزاری نشست های مخوف موسوم به طعمه تهیه و ابلاغ کرده بود افشا شده و در معرض دید عموم قرار گرفت. در این مطلب با بیان چند نمونه، اشاره شده بود که بر اساس کتابچه مذکور، رجوی ها افراد خواهان جدایی را به بهانه اینکه «طعمه» هستند مورد سرکوب وحشیانه قرار داده و مانع از خروج اعضای ناراضی می شدند.
من شاهد چند نمونه از برخوردهایی از این دست توسط سران فرقه با اعضای خواهان جدایی بودم. یکی از این نمونه ها مربوط به فردی به نام نصرالله مجیدی است. وی از اعضای قدیمی فرقه بود. در یکی از روزهایی که برای نشست طعمه در قرارگاه باقرزاده بودیم. به ما گفتند که برای نشست به سالن میله ای برویم. در آن ایام در سالن موسوم به سالن میله ای جلسه افراد خواهان جدایی برگزار می شد و برای اینکه از بقیه زهر چشم بگیرند، افراد دیگر را هم به آن نشست می بردند. در نشست های طعمه هر چند همه را سوژه کرده و خیلی اذیت کردند اما بر سر تعدادی از افراد که درخواست جدایی خود را اعلام کرده بودند، بلاهای بیشتری می آوردند.
ما هنوز نمی دانستیم که قرار است چه اتفاقی بیافتد و با توجه به جوی که در زمان برگزاری نشست های طعمه وجود داشت، کلیه افراد نگران بوده و با استرس منتظر بودند که چه خواهد شد. بعد از مدتی یکی از درب های سالن باز شد و چند تن از مسئولین، نصرالله مجیدی را به همراه خود کشان کشان به سالن آوردند. اولین چیزی که توجه ام را جلب کرد کبودی هایی بود که روی صورت نصرالله وجود داشت. مشخص بود که وی را مورد ضرب و شتم شدید قرار داده بودند. چند تن از مسئولین فرقه از جمله مهوش سپهری، زهرا مریخی، مهدی ابریشمچی و محمد علی توحیدی در پشت میزشان منتظر آمدن او بودند. بعد از آوردن نصرالله به سالن، او را روبروی میز مسئولین فرقه نشاندند و محاکمه شروع شد. طبق روش مرسوم در نشست های طعمه حرف ها با داد و بیداد و با فحش و ناسزا بود که نثار او می شد. در لابلای این فحش ها مشخص شد که نصرالله درخواست جدایی داده بود و برای اینکه او را خراب کنند این محاکمه را ترتیب داده بودند تا اولاً شاید او را از درخواست خود پشیمان نمایند. ثانیاً به بقیه بگویند که در صورت درخواست جدایی با چه واکنشی از سوی فرقه مواجه خواهند شد.
مشخص بود که از قبل سناریوها را چیده بودند. محور اصلی که مسئولین فرقه در آن نشست دنبالش می کردند این بود که نصرالله را علیرغم این که سالیان طولانی در بخش های مختلف فرقه کار کرده بود، یک فرد ترسو معرفی کنند که از ترس جان خواهان جدایی شده و به این ترتیب بگویند که رجوی و مناسبات فرقه هیچ مشکلی ندارد و این فرد بدلیل ترس از مرگ خواهان جدایی شده است. یعنی اول از همه تمام حرف ها و انتقادهای او را لگدمال کرده و مسکوت بگذارند و در قدم بعدی با تحقیر او و معرفی اش به عنوان یک فرد ترسو او را یک خائن جلوه دهند نه یک عضو معترض که بدلیل انتقادات مشخص خواهان جدایی است.
هر چند از سال 1373 با دستور رجوی خروج از فرقه ممنوع شده بود اما به علت اینکه افرادی در طی سالیان خواهان جدایی شده و یا اقدام به فرار کرده بودند، رجوی برای آن که جلوی این کار را بگیرد، گفته بود دیگر مشکلی با رفتن افراد ندارد و حاضر است به فرد خواهان جدایی اجازه خروج از فرقه را بدهد اما چند شرط گذاشته بود که عبارت بودند از:
1- فرد خواهان جدایی در یک نشست عمومی که فیلمبرداری می شود در جلوی جمع اعلام کند که مشکل جنسی دارد و مشکلش انتقاد از خط و استراتژی تشکیلات و مناسبات و دیگر مسائل مربوط به فرقه نیست.
2- دو سال در زندان قسمت اسکان در قرارگاه اشرف به صورت انفرادی زندانی بشود تا اطلاعاتش بسوزد.
3- چون دیگر ربطی به فرقه ندارد پس حضورش در عراق غیر قانونی است و فرقه باید او را تحویل دولت عراق بدهد تا با او بدلیل ورود غیر قانونی به عراق برخورد کنند.
این در حالی بود که این افراد یا قانونی و با پاسپورت وارد عراق شده بودند و بعد از آمدن به عراق فرقه پاسپورت آنها را گرفته بود، و یا اگر به صورت غیر قانونی وارد عراق شدند، به وسیله فرقه و برای فرقه بوده است. طبق اطلاع من، در دوره صدام، حکم ورود غیر قانونی به خاک عراق 8 سال زندان بود و فرد خواهان جدایی باید می پذیرفت بعد از 2 سال زندان در اشرف، 8 سال هم در ابوغریب زندانی باشد.
4- به گفته رجوی وی با مقامات دولت صدام صحبت کرده بود و قرار شد بعد از 10 سال زندان، فرد خواهان جدایی را با افراد عراقی که در ایران زندانی هستند تبادل کنند.(در آن موقع با توجه به اینکه همه ما از دنیای بیرون قطع بودیم و تحت تبلیغات منفی وسیعی که در فرقه رجوی علیه ایران می شد قرار داشتیم، تصور می کردیم فردی که به ایران تحویل داده شود اعدام خواهد شد).
به این ترتیب رجوی کاری کرده بود که عملاً راه درخواست جدایی بسته بود اما با این حال برای آن که کسی جرأت نکند درخواست جدایی بدهد، با امثال نصرالله مجیدی برخورد وحشیانه ای می شد تا همه حساب کار دست شان بیاید.
در این دادگاه تشکیلاتی اتهامات ابلهانه ای مطرح می شد. مثلاً یادم هست یکی از اتهاماتی که به او زده شد این بود که در یکی از مانورها بجای فرمان “آتش” گفته است “آتک” و به این ترتیب متهم شده بود که رجوی ها را مسخره کرده است! یکی دیگر از اتهامات این بود که او در سال 1363 وقتی در قالب یک واحد عملیاتی در منطقه ای در کردستان درحال عبور بودند، از ترس جان، جای خود را تغییر داده و به انتهای ستون رفته بود!
در میانه بیان اتهامات، مسئولین جلسه با بیان جملاتی مثل “جمعی که تو در آن بودی چقدر بی عرضه و بی غیرت بودند که تو چنین کارهایی کردی” به تحریک مبادرت می کردند. یا زهرا مریخی با وسایلی که روی میز بود بر سر نصرالله می کوبید و با تکرار کلمه “خائن” به او فحش می داد. در نتیجه این تحریکات، تعدادی از چاپلوسان به سمت نصرالله حمله برده و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
البته بعد از آن که نصرالله کتک زیادی خورد، یکی از مسئولین جلو رفت و گفت ولش کنید، این برخورد شما درست نیست و کلماتی از این دست تا خودشان را مبری کنند. این در حالی بود که آنها با تحریک عامدانه افراد، چنین برخوردی را زمینه چینی کرده بودند. از سوی دیگر نصرالله را قبل از اینکه به نشست بیاورند آنچنان زده بودند که روی صورتش کبودی های زیادی بود و مشخص بود که کتک زدن یک روش برخورد با اعضای ناراضی است.
محاکمه چند ساعتی طول کشید و در نهایت مهوش سپهری به نصرالله گفت برو فکرهایت را بکن و جلسه آن روز تمام شد. بعد از نشست دیگر نصرالله را ندیدم. نزدیک به یک سال بعد در یکی از نشست های جمعی که رجوی برگزار کرده بود، نصرالله را دیدم. او حالت متعادلی نداشت و تنهایی در یک گوشه سالن نشسته بود. دقیقا نمی دانم بعد از آن نشست بر او چه گذشت اما از دیگران شنیدم که او را به ابوغریب فرستادند و چون فشار زیادی روی او بود تعادل روحی و روانی اش به هم خورد و سران فرقه برای آن که بگویند او در هم شکسته است و به این ترتیب برای خود تبلیغ و در دل دیگران دلهره ایجاد کنند، او را به فرقه بازگرداندند تا دیگران از سرنوشت او درس بگیرند.
نمونه نصرالله مجیدی تنها یکی از بیشمار نمونه هاست که در فرقه رجوی جریان داشت و بی شک هنوز هم با شدتی کمتر (بدلیل تغییر شرایط و محدودیت ها و دست بستگی هایی که سران فرقه بعد از سرنگونی صدام و اخراج از عراق با آن مواجه اند) جریان دارد.
صالحی