در طول تاریخ معاصر زندان ابوغریب در عراق به عنوان یکی از بدنامترین زندانهای جهان مشهور بوده است. شکنجه، اعدامهای هفتگی، شرایط زیستی بسیار غیربهداشتی و جو امنیتی شدید حاکم بر زندان ابوغریب آن را تبدیل به مکان مخوفی کرده بود که نام آن لرزه به اندام مخالفین حکومت صدام حسین میانداخت. با این وجود، هنگامیکه مسعود رجوی اجازه خروج از تشکیلات مجاهدین خلق را منوط به گذرندان دوران حبس در زندان ابوغریب اعلام کرد، بسیاری از اعضای تشکیلات که متقاضی خروج از تشکیلات بودند، حبس در ابوغریب را به جان خریدند.
زندان ابوغریب در دهه 1950 تاسیس شد اما در سال 2003 تنها زمانی نام آن جهانی شد که تصاویری از شکنجه و سواستفاده جنسی از زندانیان، توسط نیروهای آمریکایی رسانهای شد. شاید تا آن زمان کسی نمیدانست که ابوغریب تا پیش از 2003 نیز مکانی خوف انگیز بود و از نام آن برای تهدید و تطمیع اعضای ناراضی فرقه مجاهدین خلق برای اجبار به ماندن در تشکیلات مجاهدین خلق استفاده میشد. در نشست های معروف به طعمه که به رهبری شخص مسعود رجوی در طول چهار ماه برای تمام لایه های تشکیلات در قرارگاه باقرزاده برگزار شد، رسما به اعضا اعلام شد که اعلام بریدگی به منزله زندانی شدن در زندان موسوم به اسکان در قرارگاه اشرف برای سوختن اطلاعات و سپس تحویل شدن به استخبارات عراق برای طی کردن دوران دیگری از حبس در زندان ابوغریب است.
اما اگر ابوغریب برای عراقیها و حتی جهانیان جای مخوفی بود، برای اعضای فرقه رجوی، به مثابه دریچهای به جهان آزاد بود. علی بیگلری، عضو جدا شده از مجاهدین خلق که به تازگی کتاب خاطرات خود را منتشر کرده است، یکی از افرادی است که زندانی شدن در ابوغریب تحت شدیدترین شکنجههای جسمی را پذیرفت تا نهایتا موفق به بازگشت به وطن شد. او در مصاحبه اخیر خود با انجمن نجات میگوید: “در زندان ابوغریب احساس آرامش به من دست داد. در حالیکه در اسارت سازمان من به جایی رسیدم که خودکشی کردم.”
محمد حسین سبحانی عضو سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق نیز که خود برای ترک مجاهدین خلق مجبور به گذراندن 8 سال حبس در ابوغریب شد، در این باره مینویسد: “آنهایی را که صرفا انتقاد داشتند، یا می خواستند دیگر با سازمان مجاهدین خلق همکاری نکنند و یا حتی دنبال زندگی خودشان بروند بعد از سالها زندان انفرادی در اشرف و یا سایر پایگاههای سازمان در عراق به صدام حسین دیکتاتور سابق عراق تحویل میداد و او هم در زندان ابوغریب به عنوان ” امانت مجاهدین” حبس میکرد.”
به همین ترتیب در خاطرات بیشتر افراد جدا شده از مجاهدین خلق نام ابوغریب بارها شنیده میشود چه به عنوان مفهومی ذهنی برای تهدید افرادی که قصد جدایی از تشکیلات داشتند و چه به عنوان مکانی عینی که علیرغم بدنامیهایش، افراد ناراضی آن را به کمپ اشرف ترجیح میدادند و حاضر نمیشدند در برابر حکمرانی فرقهای تشکیلات سر تسلیم فرود آورند.
امیر نعمت اللهی از اعضای سابق تیم عملیاتی مجاهدین خلق از افراد بسیاری نام میبرد که قربانی فریبکاری مجاهدین شده و جذب تشکیلات شده بودند. در میان این افراد از جوانی تبریزی به نام علی سخن میگوید که با گذرنامه رسمی و به طور قانونی از ترکیه به عراق آمده بود اما پس از اعتراض به شرایط زندگی در کمپ اشرف، سران مجاهدین با زد و بندهای خاص خود او را تحویل استخبارات عراق دادند و او در ابوغریب حبس شد. به گفته نعمت اللهی شرایط غیر بهداشتی ابوغریب موجب شد که علی مبتلا به بیماری سل شود و تا پای مرگ برود. در ابوغریب پزشک خیری به او برای مداوا کمک میکند و او پس از بهبود به تشکیلات باز میگردد و دوباره درخواست میکند گذرنامهاش را به او پس بدهند تا از عراق خارج شود اما او در پاسخ سر به نیست میشود. نعمت اللهی درباره او میگوید: “در نشستهای عمومی معمولا بچهها را میدیدم. ضمن اینکه من با علی دوست بودم. اما از جایی به بعد دیگر او را نمیدیدم، ناپدید شد.”
ابوغریب در سال 2014 بسته شد. اکنون تنها نام، خاطراتی تلخ و چه بسا شیرین از آن باقی مانده است. اما کمپ اشرف با همان حصارها و نگهبانهای بیشمار اگر چه در خاک اروپا باقی است. اعضای مجاهدین خلق یک دهه پس از بسته شدن ابوغریب کماکان به دنبال راه فراری از حصارهای کمپ اشرف سه، واقع در منطقه دورس در شمال آلبانی، هستند. اعضای مجاهدین هنوز هم مجبور هستند، تنشهای بازجویی، زندان و درگیری با پلیس آلبانی را به جان بخرند تا مگر راهی برای فرار از کیش شخصیتی مسعود رجوی پیدا کنند. امروز استخبارات عراق جای خود را به پلیس آلبانی داده است و نهادهای حقوق بشری چشم خود را به نقض آشکار حقوق دو هزار انسان در قلب اروپا بستهاند.
مزدا پارسی