ارتباط مجاهدین با بعثیها از قبل انقلاب آغاز شده بود و از اول انقلاب و دفاع مقدس هم مجاهدین با بعثیها ارتباط داشتند.
اولین روزهای مرداد ماه یادآور عملیات غرور آفرینی به نام مرصاد است که طی آن، لشکرکشی مجاهدین به خاک کشور عزیزمان ایران با شکست روبهرو شد و صدام هم که چشم امید به حرکت مجاهدین بسته بود، از ادامه جنگی که پیشتر با قبول قطعنامه ۵۹۸ در روی کاغذ تمام شده بود، منصرف شد. اما مجاهدین چه روندی را در طول دفاع مقدس دنبال کردند تا به هجوم علنی به خاک کشور خودشان روی آوردند؟ این سؤالی است که در گفتگو با حمیدرضا سلطانی از رزمندگان همدانی و از راویان دفاع مقدس طرح کردیم. متن زیر با محور این پرسش تقدیم حضورتان شود.
در آخرین ماههای دفاع مقدس حضور مجاهدین در جبههها بسیار علنی شده بود. آنها سه عملیات عمده به نامهای آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان انجام دادند، اما آیا پیش از این سه عملیات، آنها دخالتی در امور جنگ به نفع بعثیها داشتند؟
بررسی حضور مجاهدین در مناطق عملیاتی جنگ تحمیلی به اولین ماههای سال ۱۳۵۹ بر میگردد. وقتی که تجاوز مرزی عراق بعثی از سال ۵۹ بیشتر از قبل شد، یک جوی در کشور برای مقابله با تهدیدات آنها شکل گرفت. البته آن موقع کسی انتظار حمله همه جانبه عراق به ایران را نداشت، بلکه اینطور عنوان میشد که باید مقابل شیطنتهای مرزی بعثیها پاسخ درخوری داد. اینجا بود که سازمان مجاهدین بیانیه داد و اعلام آمادگی کرد که حاضر است نیروهایی را برای حفاظت از مرزها به جنوب کشور اعزام کند. آنها هنوز چهره اصلیشان را نشان نداده بودند.
حتی بعد از شروع رسمی جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹، مجاهدین با پرچم خودشان اقدام به اعزام نیرو به نواحی درگیری کردند. اما اینجا باز چند اتفاق افتاد که منجر شد نسبت به حضور سازمان در جبههها تردید جدی ایجاد شود. در همان اولین ماههای جنگ، ارتش جمهوری اسلامی ایران یکی از مقرهای مجاهدین در منطقه عملیاتی آبادان را محاصره کرد و با ورود به این مقر، مشخص شد آنها بیسیمهایی را در اختیار دارند که مناسب شرایط منطقه نیست و میتواند با نیروهای دشمن نیز ارتباط بگیرد. پس از این اتفاق و موارد دیگری که از لجبازیها و کارشکنیهای نیروهای سازمان در جبهه رخ داد، نیروهای انقلاب از حضور آنها در جبههها به شکل و شمایل سابق جلوگیری کردند.
ماجرای میلیشیای (قیام مسلحانه) مجاهدین در آخرین روزهای خرداد سال ۱۳۶۰ رخ داد، از آن به بعد دیگر سازمان رسماً از خط انقلاب خارج شد، عملکرد مجاهدین در جنگ تحمیلی پس از این مرحله به چه صورت بود؟
عرض کردم که آنها پیش از قضیه میلیشیا هم تحرکات مشکوکی در جبههها داشتند. برای روشن شدن بحث باز هم باید به قبلتر برگردیم و ببینیم اصلاً سازمان مجاهدین چه مراوداتی با بعثیها داشت. در زمان شاه وقتی تعدادی از اعضای سازمان یک هواپیما را ربودند و آن را به عراق بردند، با استقبال خوبی از طرف بعثیها روبهرو شدند. بعد هم وقتی که انقلاب پیروز شد، رادیو بغداد به معرفی اعضای ارشد این سازمان و مبارزاتشان میپرداخت. انگار که قصد معروف کردن و بزرگ کردن آنها را داشتند. اینها علائمی است که نشان میدهد مجاهدین از قبل انقلاب با بعثیها روابطی داشتند.
حالا وقتی که ماجرای میلیشیا پیش آمد، دیگر پردهها افتاد. از این به بعد مجاهدین دو گروه شدند، یک گروه به شمال کشور و جنگلهای انبوه گیلان و خصوصاً مازندران پناه بردند و به درگیریهای جنگل که دیگر گروههای چپ هم در آن حضور داشتند، دامن زدند. یک عده هم به کردستانات رفتند و از همان زمان در فعالیتهایی مثل کمک به جدایی طلبها و همین طور حضور در فعالیتهای رادیویی و تبلیغی علیه نظام مشارکت کردند. در واقع خیانت مجاهدین به کشورشان از همان اولین روزهای شروع جنگ تحمیلی شروع شد و بعد از قضیه میلیشیا با قدرت بیشتری ادامه یافت.
بعد از شروع رسمی جنگ تحمیلی اگر اشتباه نکنم یکی از اولین عملیاتی که مجاهدین لو دادند، عملیات شهیدان رجایی و باهنر بود. درست است؟
این عملیات در ۱۱ شهریورماه ۱۳۶۰، یعنی سه روز بعد از شهادت آقایان رجایی و باهنر در جبهه غرب انجام گرفت. به همین خاطر هم نام عملیات را شهیدان رجایی و باهنر گذاشتند. یکی از عناصر نفوذی در سپاه همدان که بهرغم نداشتن مسئولیت در امر شناسایی، همراه نیروهای اطلاعات شناسایی به منطقه رفته بود، محورهای عملیاتی را به دشمن لو داده بود. در این زمان مجاهدینی که هنوز در شهرها بودند به خانه تیمی پناه برده بودند. بعد از لو رفتن عملیات و شهادت تعداد قابل توجهی از نیروهای پیشکسوت سپاه همدان، به صورت اتفاقی یکی از خانه تیمیها به دست بچههای اطلاعات سپاه میافتد.
در آنجا مدارکی کشف میشود که نشان میدهد همان منافق نفوذی در سپاه همدان با این خانه تیمی ارتباط داشته است. موضوع به اطلاعات سپاه همدان ارجاع میشود و آنها هم این فرد را که اتفاقاً در خود عملیات رجایی و باهنر شرکت کرده و مجروح شده بود! شبانه در بستر مجروحیت دستگیر میکنند و به تهران میفرستند تا به سزای عملش برسد؛ بنابراین میبینیم که مجاهدین خیلی پیش از آنکه در سال ۱۳۶۵ رجوی از پاریس به بغداد برود، خیانتهای خود در جبههها را شروع کرده بودند.
همان طور که اشاره کردید، رجوی از سال ۶۵ رسماً وارد بغداد شد، قبل از آن سازمان مجاهدین یک رویکرد ریاکارانه در خصوص جنگ داشت، ولی از آن به بعد دیگر خیانتشان علنی شد، چه اتفاقی افتاد که آنها دست به چنین حماقتی زدند؟
ارتباط مجاهدین با بعثیها که از قبل انقلاب آغاز شده بود و چنانچه عرض شد از اول انقلاب و دفاع مقدس هم مجاهدین با بعثیها ارتباط داشتند. اما بعد از اینکه رجوی به پاریس فرار کرد، تا مدتی همراه بنیصدر و چند گروه ضد انقلاب دیگر، شورای ملی مقاومت را تشکیل داده بودند. در این شورا بنیصدر خودش را یک وزنه اصلی میدانست. اصلاً او تا مدتها فکر میکرد که همچنان رئیسجمهور ایران است. رجوی، اما فکر دیگری داشت. او خودش را اصلیترین عضو این شورا میدانست و با طرفدارهای قابل توجهی هم که داشت، نمیخواست هم رده برخی از گروههایی شود که نهایتاً چند صد هوادار داشتند. او تجاوز بعثیها به کشورمان را موهبتی برای قدرتگیری خود میدانست.
جالب است بدانید که رجوی از سال ۱۳۶۱ دیدارهایی با مقامات رسمی عراقی در پاریس داشت. طارق عزیز یک رابط بین بعثیها و رجوی بود. در آن زمان سازمان مجاهدین اینطور عنوان میکرد که دیدار رجوی و طارق عزیز برای کنار گذاشتن اختلافات بین دو کشور ایران و عراق است! یعنی ما با بعثیها نیستیم فقط میخواهیم راه حلی برای پایان منازعات پیدا کنیم. در همین دیدارها کمکهای حزب بعث به سازمان مجاهدین بیشتر و بیشتر میشد. نهایتاً سازمان تصمیم گرفت نیروهایش را به عراق بفرستد. آنها جلوتر از رئیسشان که رجوی بود به عراق رفتند و مقدمات را فراهم کردند. نهایتاً رجوی هم خرداد سال ۶۵ شخصاً به بغداد رفت. بهانهاش هم این بود که در پاریس از طرف دولت فرانسه تحت فشار است. اما او میرفت تا رهبری عدهای از خائنان را برعهده بگیرد که رفتهرفته اردوگاه اشرف را مرکز نفاق و خیانت خود قرار میدادند.
از سال ۶۴ یا ۶۵ که مجاهدین رسماً در عراق جاگیر شدند تا فروردین سال ۶۷ که اولین عملیات مجاهدین در جبههها علیه رزمندگان انجام گرفت، دو الی سه سال فاصله است، علت این فاصله چیست؟
مجاهدین بعد از ورود به عراق، ابتدا اقدام به ساماندهی نیروهایشان کردند. آموزشهای نظامی را پشت سرگذاشتند و از بازجویی اسرای ایرانی گرفته تا دستکاری و رصد نامههای این عزیزان با خانوادههایشان و همچنین لو دادن عملیات مختلف و… وفاداری خود را به بعثیها بیش از پیش نشان دادند. از سال ۶۶ آنها به تدریج در غالب دیگر یگانهای ارتش بعث در عملیات رزمی حاضر میشدند تا نهایتاً به سال ۶۷ رسیدیم. در آخرین ماههای جنگ تحمیلی بنا به دلایلی جبهه خودی از کمبود نیرو رنج میبرد. مجاهدین با رصد این شرایط، ماههای ابتدایی سال ۶۷ را برای عملیات مستقل خود انتخاب کردند. البته مستقل یعنی اینکه خودشان نیروی اجرا کننده بودند، اما از پشتیبانی بعثیها همانند پشتیبانی آتش و… بهره میبردند. خلاصه آنها عملیات محدود آفتاب را اجرا کردند و بعد در خرداد سال ۶۷ طی عملیات چلچراغ شهر خالی از سکنه مهران را موقتاً اشغال کردند و نهایتاً هم به فروغ جاویدان رسیدند.
فروغ جاویدان تعبیر آنها از آخرین عملیاتشان بود که میخواستند تهران را اشغال کنند. اما مرصادی در کمین بود.
بله، بعد از اشغال موقتی مهران، مجاهدین شعار امروز مهران فردا تهران را آن قدر تکرار کردند که باورشان شده بود. عصر روز سوم مردادماه ۱۳۶۷ آنها از قصر شیرین که پیشتر خطوط دفاعیاش توسط بعثیها اشغال شده بود، وارد خاک کشورمان شدند. تا روز چهارم به گردنه چهار زبر رسیدند و همان جا زمینگیر شدند. از روز پنجم هم که ستونشان درهم کوبیده شد و همان روز شکست را با فضاحت بسیار پذیرفتند و با دادن تلفات وحشتناک، باقی ماندهشان یا اسیر شدند یا از کوه و بیابان دوباره به کشور عراق فرار کردند. مرصاد آخرین حضور علنی آنها در جبهههای جنگ تحمیلی بود. هرچند که از چند روز بعد آتشبس علنی در جبههها برقرار شد و جنگ تحمیل شده عراق بعثی به ایران اسلامی به اتمام رسید و روسیاهی آن به مجاهدینی ماند که نامشان تا ابد برای مردم ایران نمادی از نفاق و خیانت و دورویی است.