درست در روزی که بتول سلطانی مورد حمله عوامل مجاهدین خلق در فرودگاه تیرانا قرار میگیرد، بانوی دیگری که از تشکیلات رجوی جدا شده است، در پیامی در فیس بوک خود برگهایی تازه از خشونت و فریبکاری مجاهدین افشا میکند.
اگر بتول سلطانی پس از خروجش از کمپ اشرف در عراق در سال 2006 اقدام به افشای سواستفادههای جنسی مسعود رجوی از زنان عضو شورای رهبری مجاهین خلق کرد، زینب حسین نژاد تلاش کرد که طی شش سالی که از خروجش از کمپ مجاهدین در آلبانی میگذرد، گوشه امنی برای خود برگزیند و به زندگی عادی در کشوری که در کودکی سازمان او را به آنجا قاچاق کرده بود، بازگردد. غافل از اینکه سران مجاهدین خلق هرگز جدا شدهای را که به تشکیلات پشت کرده است، نمیبخشند.
حضور زینب حسین نژاد در جمع کودک سربازان سابق در کلاب هاوس، با اظهاراتی که اگر چه سعی میکرد مرز خود را با حکومت ایران مشخص کند اما انتقاد عمیقی به رویکردهای مجاهدین خلق داشت و حمایت او از امین گل مریمی در ماجرای شکایت فرقه رجوی از نشریه دسایت آلمان، او را بیش از گذشته در معرض توطئههای عوامل تشکیلات قرار داد.
زینب حسین نژاد، فرزند قربانعلی حسین نژاد، هر دو از اعضای سابق مجاهدین خلق، در پیام طولانی که در حساب کاربری فیس بوک خود با نام زینا منتشر کرد، علت افشاگری اخیر خود درباره مجاهدین خلق را چنین بیان کرد: “من تنها برای دفاع از خویش و رساندن صدایم همین صفحه و نوشتن ها را دارم و ناچارم که اینجا بنویسم، اگر زورم و پولم به وکلا و مافیای فاسد مجاهدین می رسید قطعا طور دیگه ای حقم را دنبال می کردم.”
مجاهدین دختر را ترغیب به قتل پدر میکردند
او از توطئه اخیر مجاهدین خلق خبر داد مبنی بر این که برای ضربه زدن به او و پدرش با تطمیع زن پناهجوی ایرانی که مدتی با پدرش زندگی میکرد و پدرش از او جدا شده بود، کیس دادگاه برای پدرش ایجاد کردند. اگر چه او از سوی آن زن مورد ضرب و شتم قرار گرفته چنان که میگوید آثارش تا هفته گذشته بر بدن او موجود بود، بیش از همه از آزارهای تشکیلات مجاهدین گله دارد که از کودکی با زندگی او عجین بوده است، به ویژه پس از فرار پدرش از کمپ لیبرتی و مصاحبههای او با رسانه های ایرانی شدت گرفت. او در این باره چنین مینویسد:
“حقیقتا از سال 2012 که پدرم از کمپ لیبرتی عراق فرار و شروع به افشاگری علیه مجاهدین کرد، من تحت فشارهای شدید روانی این سازمان قرار گرفتم و با جلسات مستمر شبانه روزی تهدید و تطمیع مرا ترغیب به نوشتن بیانیه، مقاله، مطلب، مصاحبه و …. علیه پدر و خواهرم می کردند و هم چنین در نشست های ایدئولوژيکی، عواطف و احساسات درونی ام را باید اعتراف و آنها را سرکوب میکردم و طبق آیین “اسلام انقلابی” آنها من باید در این جلسات می پذیرفتم و تکرار می کردم که بین من و خانواده ام گلوله ای بیش نیست…. از او در ذهن من با دروغها و تحریف ها یک جنایتکار و ظالم ساخته بودند تا حدی که با استناد به آیات قرآن و داستان های مختلف اسلام و انقلاب های دیگر، مرا ترغیب به نوشتن توهین علیه او و حتی تشویق به قتل او به عنوان یک خائن می کردند و در نشست های ایدئولوژیک با مثالهایی همچون محمد، علی، حسین، نوح و ابراهیم و…..به من گوشزد می کردند آنان نیز در راه اسلام خانواده های خود را چه در صفوف دشمن و چه در صحنه آزمایش خدا سر می بریدند.”
چنانچه این بانوی جوان مینویسد، اگر تهدیدها و نشستهای ایدئولوژیک موثر نمیافتاد، برای سران مجاهدین روش دوم تطمیع و تشویق بود:
“آنها با کوچکترین مخالفت سیاسی من با برخی کلمات و جملاتی که از طرف من بعنوان بیانیه، مقاله و نامه در ستاد جنگ سیاسی این سازمان تنظیم میشد، مرا به وابستگی خانوادگی، شل گرفتن مبارزه و “نه جنگ” متهم می کردند. و برایم جلساتی مشابه بازجویی برگزار می کردند. این جلسات تنها تهدید نبود، جایی که فشار جواب نداشت بارها حتی با تطمیع و تشویق و مضمون اینکه؛ تو همچون “زینب کبری” قهرمانی و باید جلودار این جنگ باشی! نیز انجام میشد تا آخرین راه ها برای قانع کردن من برای تخریب و تحقیر پدر و خواهرم از زبان من صورت بگیرد. تمام این تلاش ها از بالاترین نقطه سازمان شروع و نشات می گرفت.”
با وجود آنکه زینب حسین نژاد تا پیش از اظهار نظر در جمع کودک سربازان سابق در کلاب هاوس، هیچ موضع گیری علیه تشکیلات مجاهدین خلق نکرده بود، از خلال نوشتههای اخیرش میتوان دریافت که او به فاصله اندکی پس از ترک قرارگاه مجاهدین خلق در آلبانی مورد حمله عوامل رجوی قرار گرفته است:
“این سالها نیز آنها از هیچ تهمت و شایعه ای در درونشان علیه من فروگذار نکردند، این را دخترانی که از اشرف 3 بیرون آمدند به من بارها گفتهاند، البته این کار از عمد پشت سر اکثر افرادی که جدا میشوند برای ایجاد فضای ترس و تخریب انجام میشود، که خود نیز شاهد آن بوده ام، من نیز گفتم بگذار هر چه می خواهند عقده گشایی کنند جز حقیر کردن خودشان چیزی عایدشان نمی شود، مهم این است که من امروز یک زن آزاد و مستقل هستم و دنیای نوینی را یافته ام. اما آنها به این عقده گشایی نیز بسنده نکردند، یک بار در آلبانی آتش به اختیاران گشت ارشادشان مرا به دلیل برداشتن حجاب تهدید کردند، که همان موقع به سازمان ملل گزارش دادم و اکنون نیز آدم خریدند، برحسد آنها سوار شدند و به من حمله کردند و مرا مورد شدیدترین آزار و اذیت ها قرار دادند که آثارش تا همین هفته گذشته ادامه داشت. و من نمیخواهم اکنون این زخم نیز مثل عراق کهنه شود.”
اندکی پس از جلسات کلاب هاوس زینب اقدام به انتشار سند نشستهای توبه کرد که بر اساس آن طبق دستور مستقیم شخص مسعود رجوی جدا شدههای تشکیلات مجاهدین خلق (یا به عبارت سازمانی آن بریدهها) را محکوم به مرگ میکرد. احتمالا همه این اقدامات از سوی دختری که سالهای کودکی و نوجوانی و جوانی خود را برای تشکیلات مریم رجوی فدا کرده است و اکنون تنها خواستار حق آزادی بیان حقایق زندگی خویش است، برای تشکیلات بیش از حد گران تمام شده است که در یک سناریوی حساب شده با صرف مبالغ بالا اقدام به مبارزه با او کردهاند.
زینا درباره زنی که با پدرش زندگی میکرد، مینویسد:
“وی برای انتقام از پدرم خود را به سازمان مجاهدین فروخت و در حالیکه در دوران قرنطینه کرونا، خشونت خانگی در فرانسه بسیار زیاد شده و دهها زن حتی جان می باختند، و دولت و پلیس فرانسه روی این بحران بشدت حساس و بسیج بودند، آنها طی یک سواستفاده کثیف و رذیلانه از این بحران یک سناریوی ساختگی ترتیب دادند که بتوانند کامپیوتر و مدارک پدرم را بدزدند. آنها ابتدا از حمله به من شروع کردند، و طی ماه ها قبل این زن بارها به من حمله ور شده بود که من کمتر به خانه پدرم سر بزنم و به پاریس نیایم، تا شاهدی در آن واقعه نباشد که شهادت دهد.”
فرزند قربانعلی حسین نژاد که مادر خود را در مبارزه خشونت آمیز مجاهدین خلق از دست داده است، آن زن پناهجو را قربانی مجاهدین خلق میداند که برای گمراه کردن دادگاه حتی حاضر شد به بدن خود آسیب برساند اما مجاهدین خلق را عاری از هرگونه شهامت و صداقت برای پذیرفتن اشتباهاتشان میداند:
“باید این را هم بگویم که در فرانسه و بخصوص پاریس بحران مهاجرت و تعداد زیاد پناهجویان و افرادی که قبولی ندارند و مسکن و امکانات و حقوق دریافت نمی کنند بسیار جدی است و متاسفانه برخی به سواستفاده، خودفروشی و خلاف کاری روی می آورند.
در هر صورت ما اکنون بدنبال انتقام از او نیستیم و الا بسیاری اسناد و عکسها و سوابق بود که می توانستیم از او انتشار بدیم اما نکردیم. و حتی من امیدوارم که هر مشکل و کمبودی که در این دنیا و زندگی دارد حل شود تا دیگر نیازی نداشته باشد که چه به خودش و چه به دیگران آسیب بزند.
ولی تا جایی که به مجاهدین بر می گردد، آنها نه تنها یک زن پناهجوی آسیب دیده نیستند و مشکل پول و اقامت و خانه و کاشانه هم ندارند، بلکه با سواستفاده از قدرت، با پول کلان، قلدری، زورگیری، مافیا بازی و پرونده سازی میکنند. لذا من در ادامه خواهم نوشت که تمام این داستان ها با یک ایدئولوژی کینه پرور از کجا شروع میشود که به این جا ها ختم می گردد. این را هم بگویم که اگر موضوع فقط بین مجاهدین و پدرم بود شاید مثل گذشته من اصلا وارد نمی شدم، و اگر موضوع را قانونی و نه با پاپوش درست کردن کثیف، دنبال می کردن باز هم فرق می کرد، البته اگر آنها به قانون و حقوق بشر ذره ای اعتقاد داشتند دنیای ما از کودکی خیلی فرق می کرد.
اگر ذره ای شهامت و صداقت داشتند و در مقابل اشتباهاتشان و رفتارهای غیرانسانی شان پاسخگو بودند، قطعا کار به این ضدیت ها، کینه کشی ها و انتقام ها نمی کشید. این همه افراد اگر به جای اینکه با کینه جدا شوند با آزادی کامل مثل همه جنبش ها و احزاب دنیا جدا می شدند، قطعا برای خودشان هم اوضاع خیلی فرق می کرد.”