آزادگان آمدند همانطور که رفته بودند، دلیر، مقاوم، نستوه، استوار، امیدوار، دلاور و با همان صلابت همیشگی. خاک میهن را سرمه چشمان خود کردند. بدنبال تجاوز گسترده نیروهای عراقی به خاک میهنمان در شهریور 59 جوانان جان بر کف ایران زمین با هر قومیت و نژاد و گرایش مذهبی برای دفاع از آب و خاک، شرف و ناموس مردم و میهن سلاح بدست گرفته و به مصاف دشمن شتافتند. بخشی از آنها قهرمانانه و با افتخار به شهادت رسیدند و بخشی دیگر به اسارت نیروهای دشمن در آمدند که به مقاومت قهرمانانه خود در اسارت گاههای صدام جنایتکار ادامه دادند.
در این میان سازمان ضد مردمی مجاهدین خلق که در جریان جنگ در جبهه دشمن متجاوز بعثی قرار گرفته و دوشادوش ارتش متجاوز صدام با ارتش و مردم ایران می جنگیدند بدلیل از دست دادن پایگاه اجتماعی و تنفر شدید مردم دیگر قادر به جذب نیروی جدید نبود و برای پر کردن این خلاء و با اتخاذ یک سناریو که اساس آن بر مبنای فریب بود، ضمن هماهنگی با دولت عراق به اردوگاههای اسیران جنگ ایران و عراق رفته و برای جذب اسیران اقدام کردند.
البته یکسال قبل از آتش بس، برنامه تلویزیونی موسوم به سیمای مجاهدین خلق بمنظور تبلیغات و ایجاد تاثیر روی اسیران در اردوگاههای مختلف پخش خود را شروع کرده بود. در بازدید از اردوگاهها هیات مجاهدین خلق که مهدی ابریشم چی مسئولیت آن را برعهده داشت با اسیران دیدار و به آنها وعده می دادند در صورت پیوستن به آنها می توانند برای آینده خود تصمیم بگیرند که به ایران نزد خانوادهای خود برگشته و یا به کشورهای اروپایی رفته و در آنجا مجوز پناهندگی و اقامت بگیرند.
در این میان تعدادی از اسیران که ساده لوحانه فریب وعده های رجوی را خوردند و از طرف دیگر از شرایط سخت و طاقت فرسا و شکنجه های روحی و روانی زندانبانان اردوگاهها به تنگ آمده بودند به دام این سازمان افتادند و به پادگان اشرف منتقل شدند. ولی خوشبینی آنها مدت زیادی طول نکشید و خود را در اسارتگاهی بمراتب سخت تر از اردوگاه عراقی ها دیدند. بر خلاف تمامی وعده و وعیدهای مسئولین مجاهدین خلق، نه تنها خبری از رفتن به ایران و یا اعزام به کشورهای اروپایی نبود بلکه آن آزادی های معمول و در چهارچوب پروتکل های صلیب سرخ جهانی را هم از دست داده بودند. آنها که در اردوگاهها از حق نوشتن نامه و ارسال عکس به خانواده هایشان برخوردار بودند و در جریان اخبار و وضعیت خانواده های خود قرار می گرفتند بعد از انتقال به پادگان اشرف این حق مسلم خود را هم از دست دادند و از هرگونه نامه نوشتن و حتی کسب خبر از خانواده هایشان محروم شدند. و در قالب یک سرباز گماشته در ساعات متمادی و طولانی به بیگاری کشیده می شدند.
آنها هیچگاه نمی توانستند باور کنند که اطلاع از وضعیت خانواده و حتی داشتن عکسی از آنها و یا یادآوری خاطراتی که با آنها قبل از اسارت داشتند در مناسبات مجاهدین خلق جرم و گناهی نابخشودنی است. و سالها بدین سان در بی خبری مطلق از خانواده گذشت. تعداد زیادی از آنها در عملیات های مختلف مجاهدین کشته شدند و تعدادی دیگر که کاسه صبرشان به سر آمده و تحمل شرایط اسارت در اشرف و بی خبری مطلق از خانواده را نداشتند دست به خودکشی زدند. سرانجام در جریان حمله نظامی نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا به عراق و سرنگونی صدام ارباب رجوی بخشی از آنها فرصت فرار و یا جدایی پیدا کرده و به کشور و آغوش گرم خانواده بازگشتند و گرمی و عشق بودن در کنار عزیزان خود را احساس کردند. اگر چه شنیدن خبر فوت پدر و مادر و برخی دیگر از اعضای خانواده شان دل آنها را بشدت بدرد آورد.
تعداد دیگری هم همچنان تحت تاثیر القائات ذهنی و شیوه های مغزشویی و کنترل ذهن رجوی کماکان در مقر موسوم به اشرف 3 در آلبانی تحت اسارت به سر می برند که بی شک در کنار تلاش های خستگی ناپذیر خانواده هایشان و انجمن های متشکل از دیگر اعضای جداشده در آینده ای نزدیک آزاد خواهند شد و با بازگشت آنها به آغوش گرم خانواده، پرونده اسارت آنها برای همیشه بسته خواهد شد و آنها هم در کنار دیگر آزادگان میهن قرار خواهند گرفت. به امید آن روز.
اکرامی