چند کلامی با علی اکبر عظیمی اسیر در تشکیلات مجاهدین خلق

در خبرها شنیدم که دوست قدیمی ام، علی اکبر عظیمی، پس از درخواست خروج و جواب منفی مسئولین فرقه رجوی در آلبانی، دست به خودکشی زده تا بدین ترتیب اعتراض خود را علنی کرده و به وضعیت اسفبار و مناسبات دیکتاتوری در فرقه ی رجوی اعتراض کند.

متاسفانه بدلیل وخامت حال وی، سران فرقه مجبور شدند او را به بیمارستانی در تیرانا منتقل کنند. اما پس از مدت کوتاهی و بدون تکمیل کردن ریل درمان و از ترس فرار، مجددا علی اکبر را به اسارتگاه مانز یا همان اشرف 3 منتقل کردند. پیرو این امر، دوستان سابق وی با مطلع شدن از قضیه به پلیس شکایت کردند و پلیس به مقر فرقه مراجعه کرد. مسئولین فرقه اما گفتند که علی اکبر عظیمی کرونا گرفته است و ملاقات ممنوع است! آنها به هر ترتیب ممکن افراد پلیس را با رشوه و تطمیع برگرداندند و به زعم خود، قضیه را به این شکلی کاملاً ناجوانمردانه و غیر انسانی فیصله دادند.

علی اکبر عظیمی
علی اکبر عظیمی

راستی چرا آمار خودکشی در این فرقه بسیار بالاست؟

چرا اعضای سازمان، خودکشی را تنها راه نجات خود از شر این فرقه ضد مردمی و ضدانسانی می دانند؟

خودزنی، جدای از وجه غیر قابل تحمل آن، مولود خشونت های فرقه ای در مناسبات رجوی ها است. تقریبا تمام خودزنی ها، خودکشی ها و خودسوزی ها در فرقه رجوی، به دنبال وقایعی است که نتیجه احساس افسردگی، عدم توانمندی و اختیار، بعنوان اعتراضی جدی به وضعیت موجود و مناسبات درونی رجوی ها صورت می گیرد. صدمه فیزیکی به خود، در نتیجه یک بی هویتی مداوم است. فرد احساس می کند که وجود ندارد، از بین رفته است، کسی به او و خواسته هایش توجه نمی کند. در مناسبات رجوی فرد سالها در بن بست زندگی می کند، هیچ امیدی به آینده ندارد، وعده و وعیدهای سران نیز تکراری شده است و همه در یک پوشال کاری ممتد، فرسوده می شوند. به خواسته ها و درخواست ها توجهی نمی شود و اعضای سازمان جدی گرفته نمی شوند. در این شرایط آیا به جز خودکشی و رساندن صدای خود به بیرون، راه دیگری می ماند؟

علی اکبر عظیمی برای سالها تن واحد من در اسارتگاههای رجوی بود. او فردی جدی، مصمم و کم حاشیه بود و همیشه سعی می کرد گوش به فرمان و تشکیلاتی باشد. اما آنقدر به او فشار آوردند که او نیز عاقبت راهکار را در خودزنی دید.

خود من نیز در زندان های اسکان در سال 1376، چند مورد خودکشی های ناموفق داشتم، هرگز نباید چنین افرادی را در فرقه رجوی سرزنش کرد، چرا که شرایط بقدری سخت و طاقت فرسا است که رسیدن به ته خط، فقط در عرض چند روز یا چند ماه، اتفاق می افتد، همه دربهای خروج بسته است، همه جا حصار است و بن بست.

مگر طاقت انسان چقدر است که بتواند تمامی این مصائب را تحمل کند، سال 1378 یا 1379 بود که در قرارگاه العماره در نزدیکی شهر العماره عراق بسر می بردیم. یکی از هم لایه ای ها و دوستان ما به نام علیرضا اسفندیاری، که خواهرش نیز در عراق توسط رجوی ها به کشتن داده شده بود، به ته خط رسیده بود و درخواست های خروج او ماهها بود که بی جواب مانده بود. آنروزهای سخت و سیاه، هرگز از یادم نمی رود، علیرضا را به نشست قرارگاه آوردند. چند روز متوالی نیز او را زیر بار فحش و ناسزا گرفتند.حتی چند مرتبه در جمع نیز زیر مشت و لگدش گرفتند. اما باز هم او کوتاه نیامد. گفت من باید بروم. من دیگر با شما نیستم. لعنت به مسعود رجوی، او را در حالی که خونین و مالین بود از جمع جدا کردند. امروز هم که حدود بیست و اندی سال از آن روز می گذرد ، خبری از علیرضا اسفندیاری در دست نیست. معلوم هم نشد که عاقبت چه بلایی بر سرش آوردند، اما کم نبودند امثال علیرضا و علی اکبر که این نوشته بخاطر اوست، مسعود رجوی خیلی ها را به کام مرگ فرستاد تا خودش در آن حرمسرای کثیفش زنده بماند. او جنایات بسیاری را در تاریکخانه های خود رقم زد که تا امروز بسیاری در سکوت و خفا مانده اند، اما دست خدا ، بالاترین دست هاست، خودش چه شد؟ امروز مسعود رجوی کجاست؟ در چه شرایطی بسر می برد؟ زنده است یا مرده؟

بساط ظلم برچیدنی است و محکوم به زوال، این امر در فرقه رجوی به اثبات رسید. از عراق اخراج شدند، مریم رجوی از فرانسه اخراج شد، در آلبانی هم جداشدگانی به تعداد انگشتان دست، این فرقه را در هم پیچیدند و هر روز پوزه این فرقه را به خاک می مالند.
حق همچون آب و فلزات است که مفید، سودمند و باثبات است و باطل همچون کفهایی است که گر چه پر سر و صداست اما توخالی، بی ریشه، بی فایده و بالاخره نابودشدنی است. چون حق ریشه دار و باطل بی ریشه است. همان طوری که آب و فلزات موجب نابودی کفها می شوند، در جریان حق و باطل در فرقه ضدبشری رجوی هم، در نهایت حق است که به باطل چیره می شود.
امروز صدای دوست عزیز ما، علی اکبر عظیمی، از میان تلی از ظلم و جور و حصارهای بلند اشرف 3 و زندان مانز، در حالی به گوش ما رسید و این نوید را به ما داد که بساط ظلم ماندنی نیست و سحر آزادی اسیران در این فرقه نزدیک است، ناقوس مرگ رجوی ها و تمامی ظالمان به صدا در آمده است، دور نیست روز آزادی تمامی اسیران از فرقه ی رجوی و علی اکبر هم بی گمان در بین آن آزاد شدگان خواهد بود . . .

محمدرضا مبین، عضو رهایافته از فرقه ی ضد بشری رجوی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا