مجاهدین خلق یک ارتش سایبری دارند نزدیک به دو هزار نفر، تقریباً اکثر آنها افراد کهنسالی هستند که بیشتر از سه یا چهار دهه دور از مردم ایران و وقایع و فرهنگ ایرانی در یک فرقه بسته با زبان و ادبیات خاص خود زندگی کردهاند.
آنها برای کسب قدرت بخواست رهبرشان همه راهها را از مزدوری و وطنفروشی تا جنایت و حتی حذف فیزیکی خودیها را رفته اند و به نتیجه نرسیدهاند. این کهنسالان طبق ضوابط تعریفی فرقه باید با مشخصات فردی کم سن و سال و جوان و ترجیحاً یک خانم برای جذب بیشتر مخاطب در فضای مجازی فعالیت کنند.
شما فرض کنید اسکندر گورچلایی هفتاد و هشت ساله با اسم نازنین روشن در فضای مجازی مشغول به فعالیت است؛ البته این روشن قرار نبود اسم فامیل باشد؛ ولی موقع کار با پیام رسان به اسکندر گفته بودند اینجا را میزنی روشن که برای روشن کردن پیامرسان بوده توی دسکتاپ، ولی فکر کرده که جای اسم فامیل را میگه، به هرحال حالا خانم نازنین روشن بیست و هشتساله از دانشگاه هنر با یک راننده اسنپ تو ایران که منتظره تا مسافرش برگرده تا برساندش خونه، داره چت می کنه.
نازنین – آقا قرار شد اعتراضت را به وضع موجود نشون بدی، من برا همین باهات در تماسم خب، دیروز هم کلی صحبت کردیم، پس چی شد؟
اسنپی – عزیزم من از زندگیام و وضع موجودم راضیام؛ همینطور باهات چت کردم، نمیخوام که زندگیام رو بهم بزنم، بچه کوچک هم دارم، حالا یه عکس میدی از خودت؟ و بعد چندین چند قلب قرمز میگذارد.
نازنین – نه وضع موجود مملکت را میگم (قرار نیست اسمی از رهبرانشان را ببرد) شما شروع کنید به اعتراض تا شیر همیشه بیدار بتونه بیاد
اسنپی _ شیر؟ شیرمیدونی چقدر گرون شده؟ کلاً لبنیات گرون شده
نازنین – نه این شیر، اون شیر، شیری که نماد ایرانه و اگه یک فوت کنه همه بدخواهانش را از بین می بره
اسنپی – اون که نماد ایرانه یوزه، خب اگر هم پف کنه که …
نازنین – ببین شیر را ول کن اصلاً
اسنپی – نمی شه الان سومین پاییزه که آب کمه اگه شیر را ول کنم که کلی آب هدر میره
نازنین – بابا برگردیم به اصل موضوع میگم باید یه حرکت اعتراضی بکنی علیه حکومت
اسنپی – چی مثلاً و که چی بشه؟
نازنین – (میخواد بگه شعار بده مسعود و مریم بیان سرکار، اما پروتکل گفته نه) مثلاً شعار بدی که تو را دستگیر کنند.
اسنپی – خب من برم زندان چه فایده داره؟
نازنین – خودم نقشه زندان را روی تنم خالکوبی میکنم، بعد میام شعار میدم که دستگیر شم بیام پیشت، تا تو و بقیه را فراری بدم
اسنپی – ای ….. تورو که بگیرند نمیارند پیش من میبرندت بند زنان خب
نازنین – (یادش رفته بود که اسکندر نیست میخواد ماستمالی کنه میگه) فردای قیام در حکومت برادر مسعود زن و مرد فرقی نداره همه را یکجا زندانی میکنند، البته شما که با ما همکاری کردهاید را کسی کاری نداره.
اسنپی – (که تازه متوجه شده میگه) تو اصلاً کی هستی؟ کجایی؟
اسکندر – من اسکندرهستم راستش الان آلبانی هستم، خیلی وقته پای کامپیوتر هستم؛ ولی کسی رو نتونستم شکار کنم، کمک کن به خدا توبیخ میشم، چشام کور شد این قدر به مانیتور زل زدم چت کردم و همه آخرش بهم فحش دادند، اگه کسی را شکار نکنم برای فعالیت، پدرم را درمیارن بخدا، من جای پدرت کمک کن، بخدا پول خوبی هم بهت میدن یه چند تا شعار و دست نوشته الکی فیلم بگیر میگیم کانون شورشی، بخدا پول خوبی هم بهت میدن هم تو پولت رو میگیری هم من اذیت نمیشم.
اسنپی – مرتیکه مسخره ……..بلاک
برادر مسئول – اسکندر پاشو از پای کامپیوتر بیا اتاق نشست خواهر راضیه کارت داره
اسکندر – بیچاره شدم اه
سامان نجاتی