عملیات مرصاد که مجاهدین خلق آن را فروغ جاویدان نام گذاشته بودند، تنها از آن رو که پس از پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت رخ داد و در حقیقت آخرین عملیات جنگ تحمیلی بود دارای اهمیت نیست. مرصاد از آن دست رخدادهایی است که به دلیل ماهیت آن، تاثیرات بلندمدت و عمیقی را بهویژه در تحولات مربوط به مجاهدین خلق برجای گذاشت.
عملیاتی که به باور رهبری این گروه قرار بود فروغی جاویدان برای او باشد به یکی از نقاط سیاه تاریخ آن گروه بدل شد. به باور نویسنده چند نقطه عطفمحوری را میتوان در عملیات مرصاد و پیامدهای پس از آن مشاهده کرد.
نخست اینکه این گروه اساسا یک سازمان شبه نظامی خشن با کارکرد جنگی بوده است و نباید آن را با یک گروه سیاسی مخالف حکومت اشتباه گرفت. این همان اشتباهی است که حامیان کنونی و غربی گروه مرتکب میشوند. حمله نظامی گسترده این گروه به خاک ایران با بیش از هفتهزار نیرو و صدها تانک و نفربر و پشتیبانی هوایی جنگندههای عراقی این موضوع را ثابت میکند. سرکوب اقلیتهای قومی عراقی در سال 1991 توسط این گروه در شمال عراق بهوسیله ادوات سنگین نظامی را هم نباید فراموش کرد.
دوم اینکه همراهی سازمان مجاهدین خلق با رژیم فاشیست و دیکتاتوری صدام حسین و دستگاه سرکوبگر امنیتی و نظامی آن است. مرصاد نقطه آغاز همکاری مجاهدین با رژیم صدام حسین نبوده است. آنها درطول جنگ طولانیمدت عراق و ایران، همکاریهای متعددی بهویژه در حوزههای مخابراتی و اطلاعاتی و جاسوسی با رژیم دیکتاتور داشتهاند. لیکن در عملیات مرصاد، زرادخانه نظامی صدام حسین بهطور گستردهای در اختیار این گروه قرار گرفت تا ناکامی صدام در جنگ با ایران توسط این گروه جبران شود. کارکرد نظامی خشونتآمیز مجاهدین آنها را به ارتش خصوصی صدام تبدیل کرد که تا آوریل 2003 همچنان به وی وفادار ماندند و تنها سقوط صدام و خلعسلاح اجباری این گروه، میان آنها و دیکتاتور فاصله انداخت.
سوم خیانت تاریخی این گروه فرصتطلب به مردم ایران است. موضوعی که نفرت شهروندان ایرانی از آنها را دوچندان کرده و حتی منجر به بیاعتمادی و تنش میان گروههای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی با آنها شده است. رفتار مجاهدین و رهبری آن در انتقال به عراق بهعنوان کشوری که مستقیما درگیر یک تجاوز نظامی و جنگ علیه ایران شده و کمک به کشور مهاجم و رهبری دیکتاتوری آن، منجر شده است که تقریبا تمامی ایرانیها فارغ از گرایشهای سیاسی خود و جدا از رویکردی که به جمهوری اسلامی دارند، آن را خیانت نابخشودنی یک گروه فرصتطلب بنامند. بسیاری از ایرانیها از خود میپرسند اگر یک کشور خارجی در هنگامه جنگ، شاهد خیانت آشکار اینچنینی توسط یک گروه داخلی در کمک مستقیم به دشمن باشد، چه واکنشی از آن کشور بروز خواهد کرد و رفتار آن کشور با آن گروه چگونه خواهد بود.
سازمان مجاهدین خلق در تجاوز نظامی خود به ایران به طورجدی دچار عدم شناخت وضعیت و شرایط بودند. رهبری گروه به طور مشخص در فهم خود از شهروندان ایرانی و تمایلات آنها دچار اشتباه ویرانگری شده بود، همچنان که در شناخت وزن خود و گروهش دچار آشفتگی ذهنی شده بود. ایرانیها دو نکته را در آن بازه زمانی از یاد نبرده بودند و رجوی از شناخت و درک صحیح آنها غافل بود؛ اولی ترورهای گسترده این گروه در دهه 60 علیه شهروندان و مقامات ایرانی بود که فضای رعب و وحشت فوقالعادهای را در شهرهای مختلف ایران بهوجود آورده و دومی نفرت مردم ایران از صدام دیکتاتور متجاوز عراق بود که جنگی طولانی و پرخسارت را متحمل مردم ایران کرده بود. حالا این گروه، درکنار متجاوز قرار گرفته بود و در یک خطای محاسباتی ابلهانه، انتظار داشت پس از انجام عملیات مرصاد و ورود به ایران با استقبال ایرانیها مواجه شود!
شاید قتلعام شهروندان و بیماران در بیمارستان شهر اسلامآباد غرب توسط واحدهای نظامی مجاهدین در ماجرای مرصاد و زنده سوزاندن آنها در محوطه بیمارستان، واکنش رجوی به این غافلگیری و نوعی انتقامگیری از مردمی بوده است که بهاشتباه گمان میکرد با او همراه خواهند بود!
چهارم آغاز فصل جدیدی از محدودسازیها و نقض حقوق بشر در داخل گروه مجاهدین بود، پس از مرصاد تحولات در داخل گروه بهگونهای پیش رفت که شاهد شدت یافتن رفتارهای فرقهای توسط رهبری آن بودیم. ناکامی مجاهدین در مرصاد، رجوی را به این فکر برد که باید حصار تنگتری به دور گروه خود و اعضا بکشد. از این رو در فاصله کمتر از سهماه از شکست سهمگین در مرصاد، دستور داد همه زنان و شوهران گروه از یکدیگر طلاق بگیرند، کودکان از خانوادهها جدا شوند و همچنین اعضای مجرد گروه با ممنوعیت کامل ازدواج مواجه شدند که همچنان ادامه دارد! از آن موقع همه باید در اختیار رهبری گروه و اهداف آن باشند. حالا از دل آن سازمان نظامی مخوف و خشن، فرقه جدیدی درحال شکلگیری بود که هر روز مناسک فرقهای جدیدی برای کنترل اعضا و فعالیتها و تفکراتشان وضع میکرد.
شکست مجاهدین در مرصاد علاوهبر اینکه منجر به ایجاد محدودیتهای شدیدی از سوی رهبری فرقه علیه اعضا شد که آثار آن تاکنون حتی در اردوگاه آنان در آلبانی گریبانگیر آنهاست، به تعمیق نفرت شهروندان ایرانی از این گروه خشن و تروریستی نیز منجر شد. مجاهدین که در سال 1367 با چند هزار نیروی نظامی و تجهیزات سنگین و با پشتیبانی صدام دیکتاتور عراق، ناکامی سهمگینی را در مرصاد تجربه کردند، بعد از گذشت 34 سال با سربازانی فرتوت و خانوادههایی متلاشیشده، خاطرهای سیاه و تلخ از خیانت به مردم خود و مزدوری برای یکی از خونخوارترین دیکتاتورهای قرن بیستم خواهند ماند.
اکنون حضور این گروه در آلبانی، بالکان و فراتر از آن اروپا یک تهدید امنیتی بالقوه برای ساکنان این مناطق بهشمار میرود. سوابق این فرقه در ایران و عراق و نوع رفتارهای سرکوبگرانه آن علیه شهروندان ایرانی و عراقی و صدها عضو جداشده از خود که در گزارشها و اسناد بینالمللی منتشر شده و قابلدسترسی است، بهخوبی گویای آن است گروهی که ماهیت نظامی و فرقهای دارد نمیتواند از گذشته خود جدا شود. مجاهدین فرصتطلب هستند و در این راه دست به هر اقدامی و همراهی با هر دیکتاتور یا سیاستمدار فاسدی میزنند. آنها یک خطر برای امنیت جوامع و صلح هستند.
سیدرضا قزوینیغرابی، پژوهشگر مطالعات تروریسم، روزنامه فرهیختگان