خانم مریم رجوی دیگر متعلق به این نسل نیست. حتی اگر با عمل های جراحی جوان سازی صورت در سوئیس یا با بوتاکس های صورت و گردن، چین وچروک هایش را از بین برده باشد، یا با لباس های رنگارنگ هر بار به صحنه بیاید، باز هم مال این نسل نیست! تاریخ شروع و عروج یک شخصیت سیاسی، مهم و تاثیر گذار است. مریم رجوی امروز، دیگر تصویر دلخواه جوانان امروز نیست. تصویر زندگی ایده آل جوانان ایران نیست، رهبران به زوال عقل مبتلا شده مجاهدین، دست به سازش با این و آن زدند، روزگاری با صدام حسین دشمن مردم ایران، ایامی با آمریکائی ها، سپس با اسرائیل و عربستان! در تمام سخنرانی ها نیز، از سازش و سازشکاری حرف زدند و صحنه های سخنرانی برخی اربابان آنها، برای مردم مشمئز کننده بود. مجاهدین روی اصولشان نایستادند و پافشاری نکردند.
جامعه روز به روز جلو رفته است و کهنه ها کنار زده شدند. در غار آلبانی مریم رجوی، در کنار دیگران کهنه شدند، سالخورده و بازنشسته شدند، نسل جدیدی از مجاهدین باز تولید نشده است، مکانیزم تولید چنین پلتفرمی هم اساسا در مجاهدین وجود نداشته است، با شروع انقلاب درونی شان نیز، عملا تیشه به ریشه خود زدند و ابتر و ابترتر و بی دنباله تر شد، با قطع روابط خانوادگی و سنگ زدن به خانواده ها، در حقیقت آن سنگ ها را بخود زدند. روی شاخه نازکی نشسته بودند واین شاخه ی نازک را نیز قطع کرده و بریدند. اکنون ملاء اجتماعی خود را نیز بطور کامل از دست داده اند. ماشین کادرسازی مجاهدین رهبر جدید و بروز تولید نکرد، رهبری تولید نکرد که جامعه ایران آن رهبر را قبول داشته باشد. در مقطعی از تاریخ مبارزات ایران، نسل مجاهدین حرف برای گفتن داشت، اما با دست بردن سفیهانه به سلاح و گسست از مردم، با فرار از ایران، با پیوستن به صدام حسین ومزدوری برای بیگانگان، این گسل را عمیق تر و عمیق تر کرد، مقطع تاریخی که مجاهدین در شهرهای ایران حرفی برای گفتن داشتند، تمام شده است. در باتلاق عراق هم فقط عقبگرد بود و در بهترین حالت در جا زدن! سرکوب اعضای داخلی سازمان هم از درون این جنبش را نابود کرد. درخت مجاهدین توسط رهبران نالایق، از درون پوک شد و توخالی .
در مرور زمان، با توافقات پشت پرده با آمریکا، مسعود رجوی نیز کنار زده شد، اما بازپخش سخنرانی های او در فاز سیاسی که مربوط به چهل و اندی سال قبل بود نیز بر گسست تاریخی بین مجاهدین خلق و مردم ایران و نسل جدید که اکثریت مردم را تشکیل می دهند، افزود.
اکنون جوانان ایران ، نام مجاهدین خلق نیز برایشان غریب است. حتی نامی نیز از مجاهدین خلق در بین مردم و جوانان نمانده است. کدام جوان الان پشت مریم رجوی راه می افتد؟ چه کسی دنبال سیاسیونی راه می افتد که سالهاست از ایران بی خبرند و در غار زندگی می کنند. هیچ شخصیت جدیدی در این فرقه تولید نشده است، هیچ کادر جدیدی هم متولد نشده است، همه هم در اوهام چهل و اندی سال پیش زندگی می کنند و از همان سوراخ ، جامعه را می نگرند.
مریم رجوی چه بخواهد و چه نخواهد، این گسست نسلی بین او و جوانان ایجاد شده است. اصلا تکامل یعنی همین، تکامل، کهنه ها و تاریخ گذشته ها را کنار می زند. تحولات انقلابی و تکامل چون سیلاب می گذرند و راه خود را باز می کنند، تحولات نمی ایستند تا مجاهدین به آن برسند، مجاهدین خلق طی سالیان نتوانستند خودشان را بازتولید نسلی کنند. همه حرفهایشان تکراری است، ایده جدید ندارند، حرف جدید ندارند، فکر نو ندارند، رهبران شان هم زوال عقل پیدا کردند. انقلاب درونی مجاهدین که رشد و پویائی مجاهدین را متوقف کرد، اکنون نیز پس از سالها باز بانی نابودی و فنای بیشتر مجاهدین است.
نسل جدید امروز در ایران، انتخابی را دارند که به نسل شان نزدیک باشد، به جامعه امروز ایران پیوند خورده باشد، عقب مانده نباشد، وام گیر این و آن نباشد، مورد اعتمادشان باشد، تازه باشد، نو باشد، ، پویا و زنده باشد، اهل سازش و باج دهی نباشد، اهل تشکیلات مخفی و امنیتی کردن هر چیز نباشد، زندان ساز نباشد، شکنجه گر نباشد، سر سفره بیگانگان ننشسته باشد، اهل گفتار و تعامل با مردم باشد، همه را در کنار خود قبول کند، هیچ کس را طرد نکند، به اختلاف عقاید و اختلاف رنگها احترام بگذارد، احزاب دیگر را به رسمیت بشناسد، عقاید مخالف راتحمل کند و…
مجاهدین خلق و مریم رجوی، کدام یک از خصوصیات بالا را دارند که نسل جدید امروز ما، خواهان آن است؟ حتی یک مورد از موارد بالا را در مناسبات مجاهدین خلق سراغ نداریم و اساسا ماهیت شان نیز ظرفیت چنین خصوصیاتی را ندارد. انتخاب شخصیت های سیاسی در بین نسل امروز در ایران، همواره بر اساس جدال هائی در عمق جامعه صورت گرفته است. نسل جدید ایران با شخصیت هائی گره خورده و خواهد خورد که از نظر اجتماعی و فرهنگی به جامعه امروز ایران نزدیک باشند، زندگی شان شفاف، مدرن، آکواریومی و بروز باشد، جوانان و خواسته هایشان را درک کند، که مجاهدین فاقد این خصوصیات هستند. هنوز پس از سالیان درب هایشان بسته است. در پشت حصارهای بلند زندگی می کنند، فعالیت هایشان شفاف نیست، منابع مالی شان شفاف نیست. بگیر و ببند دارند، بنابودی این و آن می پرند، پاچه می گیرند، حتی به اعضای جداشده شان نیز حمله ور می شوند، مارک می زنند، همه را مزدور و پاسدار و اطلاعاتی می دانند و تنها خود را اهل مبارزه ، قیمت دادن و پیشتاز می دانند! چشم امید رهبران این فرقه به آمریکا و عربستان و اسرائیل و … است و نه به مردم.
گسست تاریخی بین مجاهدین خلق و رهبرانشان از یک سو و جوانان و مردم ایران در سوی دیگر، رخ داده است و سالها از این رخداد می گذرد. مجاهدین خلق در پایان راه خود و نه در آغازند، مجاهدین خلق سالهاست که در پشت صافی مردم ایران مانده اند و خواهند ماند. مردم ایران در مسیر تکامل ، کهنه ها را کنار خواهند زد، نسل جدید امروز خواهان گروه تروریستی مجاهدین خلق نیست . . .
فرید