این سلسله مقالات که درحال حاضر با کمک کانون آوا تنظیم و منتشر می گردد در انتها بصورت کتابی در خواهد آمد که تا تجربه ای باشد برای نسل بعد از ما تا دیگر اسیر شیادان دیگری تحت هر عنوان و بخصوص فرقه مجاهدین نشوند
من تصمیم داشتم از این موقعیت استفاده کنم و همه حرفهایم را بزنم.هر چند که در درون خویش میدانستم که حرفهای من و سایر منتقدین تأثیری بر نوع مناسبات فرقه نخواهد گذاشت.چون دیگر
کار از این حرفها گذشته بوداما سکوت نیز جایز نبود بالاخره یکی میبایست صدای این اعتراضها و دلیل آنرا به گوش مسئولین رده بالا میرساند.هر چند که اینقدر موج اعتراضها زیاد بود که آنان به خوبی میدانسند که ما چه میخواهیم. اما برای من این جلسه نوعی اتمام حجت با فرقه به حساب می آمد.من تصمیم داشتم که نوع واکنش مستقیم مسئولین رده بالای فرقه را در برابر انتقاداتمان شخصاً شاهد باشم تا دیگر در مورد نوع عملکردم در آینده نسبت به فرقه،حرفی نباشد و خودم از لحاظ فکری به یقین کامل برسم.بنابراین حرفهایم را باشیوه جذب نیرو در سازمان شروع کردم:من به نفرات حاضر در جلسه گفتم:من با نحوه جذب نیرو در سازمان مخالف هستم.زیرا سازمان اکثر این نیروها را با حرفها و قولهای غیر واقعی جذب کرده است.شما به اکثر این نیروها قول داده اید که اگر به سازمان بپیوندندسازمان در قبال آن ماهیانه به این افراد حقوق بالائی پرداخت خواهد کردو همچنین به این افراد که هیچ تجربه سیاسی و مبارزاتی ندارند گفته اید که هر موقع که نخواستید در سازمان بمانید از نظر ما بلا مانع است و سازمان در ازای پیوستن شما به تشکیلات برای شما زندگی خوبی را در اروپا و یا هر کجا که دوست داشته باشید فراهم خواهد کرد.در حالی که تمامی این نوع وعده های شما غیر واقعی و غیر منطقی است.چرا شما به این افراد دروغ گفته اید و آنان را با وعده های غیر واقعی به این جا کشانیده اید؟!
شما نیروهائی را که نمیخواهند در سازمان باقی بمانند به زور نگه میدارید.درب های اشرف را قفل کرده اید و از این افراد میخواهید که بالاجبار در سازمان بمانندو مطابق نظرات سازمان به مبارزه ادامه دهند.مگر میشود فرد را به اجبار وادار به مبارزه کرد؟!مگر به فرد میتوان گفت که تو حتماً باید با آخوندها مبارزه کنی؟ آن هم فقط با سیستمی که شما میگویید.
عملیات جاری و اصل انتقاد از خود و دیگران که به اصطلاح در جهت بهبود و ارتقاءکیفیت ایدئولوژیکی و مبارزاتی نیروها تاسیس شده تبدیل به ابزاری در جهت سرکوب نیروها گشته و شما از این ابزار در جهت لگدکوب کردن شخصیت،غرور و هویت فردی نیروها استفاده میکنید.رعایت اصول اخلاقی مبارزاتی و احترام به هویت دیگران باید از اصول ما باشد.اما در سازمان عکس آن عمل میشود.فرمانده هان در نشستهای عملیات جاری با بدترین الفاظ لمپنی به نیروهای تحت مسئول خود فحش و ناسزا میدهند.به عنوان مثال در یگان ما هر کس که بر علیه وضع موجود کوچکترین اعتراضی کندعلیرضاقلجایی،اسماعیل (علیرضا)عبدالی،سعیدنقاش و محمدرضا موزرمی او را به پشت سالن ورزش میبرند و کتک میزنند.همین چند روز پیش بود که این افراد،ستار ریگی و سهرا ب را در این مکان جلو چشم همه مورد ضرب و شتم قرار دادند.یا درنوعی دیگر شما با احساسات تعدادی معدوداز نفراتی که هنوز خام بوده و به دلایل مختلف مطیع بی چون و چرای شما هستندبازی میکنید و آنان را تحریک مینمایید که افراد منتقد سازمان را کتک بزنند.در همین چند روز گذشته من خود شاهد بودم که کیومرث، موسی را مورد ضرب و شتم قرار دادو فرمانده دسته ما علی اوسط از او تقدیر کرد.
خب،به جای این برخوردهای خشن و غیر انسانی چرا به حرفهای این افراد گوش نمیکنید؟چرا یک جواب منطقی به این افراد که انتقاداتی نسبت به نوع مناسبات و تشکیلات دارند نمیدهید؟جوابی که همگان قانع شوند.اما در عوض، به جای جواب دادن در مورد عملکرد و نحوه رفتارتان یکسره ما را سرکوب میکنید.همه چیز در سازمان اجباری شده است.
از نظر مواضع سیاسی و برنامه های سازمان در آینده نیز که همه چیز در خفا صورت میگیردو برای ما نیروها هیچ نقشی جز فرمانبرداری محض قائل نیستید.معلوم نیست که دارید چکار میکنیدو در آینده چکار میخواهید انجام دهید؟!در نشست های سیاسی فقط شرایط موجود را توجیه میکنیدو هر رزو میگویید که رژیم در ته دره و در سراشیبی سقوط قرار داردو سازمان در نوک قله تحولات سیاسی ایران قرار دارد. این در حالی است ما که در درون سازمان هستیم هیچ نشانه مادی از آنرا نمیبینیم.شما ادعا دارید که اعضای سازمان از آگاهترین اقشار جامعه هستنداین در حالی است که معلومات ما در مورد ایران فقط همان معلوماتی است که زمانی در ایران بودیم بدست آورده ایم.در این جا ما حق دسترسی به هیچ رسانه آزادی را نداریم.نه حق درایم رادیو داشته باشیم نه حق داریم به هیچ کانال و شبکه تلویزیونی جز شبکه کانال تلویزیونی خود سازمان دسترسی داشته باشیم.وقتی که ما میگوییم چرا اجازه نمیدهید ما به رادیو گوش کنیم جواب میدهید ما خودمان اخبار را از طریق بولتن های خبری و تلویزیون سازمان به گوش شما میرسانیم.در همین حد برای شما کافی است.اگر بیشتر از این باشد شما دچار ولگردی سیاسی شده و در نتیجه از مبارزه دور میگردید.
خودتان قضاوت کنید آیا این یک جواب منطقی است یا نشان از پنهان کاری دارد؟ اگر راست میگویید که شما چیزی را از ما مخفی نمیکنید اجازه دهید ما لااقل بتوانیم به یک رادیو دسترسی داشته باشیم.
خب با این شرایط شما چه انتظاری از ما دارید؟وقتی که شما با ما که خود جزء نیروهای سازمان هستیم روراست نیستیدو نشانه ای از صداقت هم ما در سازمان نمیبینیم.برخورد شما با ما مثل برخورد با بردگان و آدم آهنی است.وقتی که شما هیچ ارزشی به عقاید و نظرات ما قائل نبوده و به خواسته های بر حق ما اهمیت نمیدهید آنموقع چطورانتظاردارید که من و دیگران مطیع محض سازمان باشیم؟!
نه خواهر من چشم و گوش بسته به این جا نیامده ام که بخواهم چشم و گوش بسته مطیع همه چیز و همه کس باشم. شما در سازمان فقط زور و اجبار را به رسمیت میشناسید.آیا غیر از این است؟من زیر بار حرف زور نمیرم……در مورد انقلاب ایدئولوژیک هم که من باتمامیت آن مخالف هستم. از نظر من این یک مبحث ساختگی است و هیچ ربطی به مبارزه با جمهوری اسلامی ندارد. من میدانم که هدف از این مباحث ایدئولوژیک مطیع مطلق و بی چون و چرا ساختن نیروها است در نتیجه از دیدگاه من ارزشی هم ندارد که در مورد آن بحث کنیم.
نفرات حاضر در جلسه همه ساکت بودند و به حرفهای من گوش میکردند.من پیش خودم باور داشتم ودارم که اگر ذره ای وجدان انسانی در درون آنان وجود داشت آنان همه حرفهای مرا که حرف اکثر نیروهای درونی فرقه بودتأیید میکردنداما دریغا……
بله واقعیت آن بود که آنان در برابر این حرفها هیچ جوابی نداشتندکه بدهند.این حرفها برآمده از یکسری از واقعیات بود که در فرقه میگذشت.فرقه مجاهدین دیگر به انتهای خط انحرافی خود کشیده شده بودو به هیچ ارزشی پایبند نبود.آخه دیکتاتورها زمانی که به منتهاالیه راه خویش میرسندبه هر کاری دست میزنندو تنها ابزار آنان برای رسیدن به امیال و خواسته های شومشان زور و سرکوب است.جز این راهی برای ادامه حیات استبدادپیشه گان متصور نیست.بلی فرقه مجاهدین خلق در چنین وضعیتی قرار داشت.دیگر وعده های توخالی و تحلیلهای آبکی مسئولین فرقه مبنی بر اینکه امروز رژیم سرنگون میشود یا فردا برای اکثر نیروهای درونی فرقه هیچ ارزشی نداشت.دست رهبر و مسئولین فرقه برای همگان رو شده بودو فقط یک عده خاص که تعداد آنان به سختی به صد نفر میرسیدبا توسل به انواع اهرمهای غیر انسانی،جهت کسب منافع شخصی خودشان سعی در حفظ تشکیلات فرقه داشته و برای رسیدن به این امر دست به هر کاری میزدند.
در این جلسه پس از اتمام حرفهای من تک تک نفرات حاضر در جلسه به نوبت شروع به حرف زدن کردند.وجه مشترک همه حرفهای آنان این بود که همگی منکر واقعیات و حوادثی بودندکه هر روزه در سازمان اتفاق می افتاد.آنان همه افراد ناراضی را مزدور رژیم ایران و یا بریده از مبارزه توصیف میکردند.
ادامه دارد……
محسن عباسلو، کانون آوا، هجدهم ژوئیه 2007