خوشا بحال هرآنکس که خود را از بند و زنجیر این تشکیلات و انقلاب ضد انسانی آن رها کرد و به همه بندهای انقلاب درونی کذایی و تشکیلات فرقه ای رجوی نه گفت وخود را آزاد ساخت.
بعد از سرنگونی صدام و واگذاری حفاظت اشرف به نیروهای امریکایی ، درحال کار بودیم که گفتند 6 یا 7 اتوبوس از خانواده های اعضا و کادر از ایران به اشرف آمده اند. البته این مورد را بصورت محفل شنیدیم و خود مسولین ابتدا چیزی به ما نگفتند. مسئولین تشکیلاتی اشرف برسردو راهی قرارگرفتند. چرا که از طرفی گفته بودند ساکنین اشرف داوطلبانه و بدون هیچ اجباری در سازمان واشرف مبارزه میکنند و ازطرفی ترس ازاین داشتند که تعدادی که آنها را حلقه ضعیف مینامیدند با آمدن خانواده هایشان ودیدارآنها سودای دیگر در سر بپرورانند. لاجرم دروازه ها را بازکردند که همه خانواده ها به داخل اشرف بیایند و با عزیزانشان دیدارکنند. و همه را به سالن اجتماعات اشرف که محل برگزاری نشستها بود هدایت کردند.
ما تا آن موقع هیچ تصویری ازخانواده نداشتیم وخانواده را آنطوریکه مسئولین میگفتند تهدیدی برای خودمان به لحاظ انتخاب راه ومسیر مبارزه امان میدانستیم و در ذهن پرورانده بودیم که سلاح انقلاب ومریم را همتایی نیست واگرکوه ها بجنبند ما ازجا تکان نخواهیم خورد!
برای پذیرایی به سالن اجتماعات رفتیم. در ابتدا بدنم لرزید. زنان چادربه سر و مادران پیروسالخورده و دختران و پسران کوچک ..
مهم برایم این بود که بچه های کوچک فارسی حرف میزنند زیرا که در 9 سال اسارت دراردوگاه های عراق و 14 سالی که دراشرف بودم هیچگاه ندیده بودم که بچه ای فارسی مثل خودم حرف بزند و خیلی برایم جالب و تکان دهنده بود.
گریه مادران از شوق دیدار عزیزشان و صحنه های این چنینی مرا آشفته کرد. در همان لحظه بعد از 22 سال به خانواده خودم فکرکردم. به مادرو پدروخواهر و برادرانم و درذهن به خود گفتم کاش آنها هم می آمدند.
به این ترتیب مجاهدین درآن روز دم به تله دادند و این را ازدرون خودم فهمیدم . بالاخره ملاقات تمام شد والبته که وجود خانواده ها دراشرف تمام شد و همه رفتند. اما پس لرزه های این حضور تا سالها و حتی تا همین الان هم در ذهنها ماند و ادامه دارد.
واقعاً این لرزش در تن و روان کادرهای معروف به گوهر بی بدیل ( برادران ) و نوامیس ایدئولوژیکی ( خواهران ) برای چه بود ؟
واینکه مگر انقلاب درونی مجاهدین بحث ذوب شدن دررهبری عقیدتی با ساعتها نشست و نشستهای شستشوی مغزی برای همین لحظات نبود؟
مگر 12 سال نشست برای دوری از هرتهدیدی ومبارزه با آن تهدیدات نبود؟
مگر این انقلاب در نهایت نباید مجاهدین را ازتنگه عبور میداد؟
مگر این انقلاب برای بدست آوردن کمال انسانی و ساختن انسانها و مجاهدین طراز مکتب نبود؟ هزاران ساعت نشست از نشستهای ایدئولوژیک و تشکیلاتی و استراتژیک و خطی و نشستهای غسل هفتگی و عملیات جاری کوچک و بزرگ برای ساختن مجاهد خلق ذوب شده در ارزشهای رهبری بود ؟ آنهم برای مجاهدینی که سیانور در دهان به عملیات میرفتند و به شهرهای داخل ایران میامدند و برمیگشتند و هزار تهدید را بجان میخریدند ، با دیدن جمع خانواده ها به یکباره شکستند و مشخص شد این کوهی که رجوی میگفت از مجاهدین ساخته توسط ماده ای جادویی بنام انقلاب مریم ، فقط رویایی و شبهه ای بوده که بمحض اینکه از ایزوله بودن بیرون می آید و با دنیای خانواده وعاطفه های خانوادگی برخورد میکند از هم میپاشد و نابود میشود.
رجوی بعد از رفتن اولین سری خانواده ها این را فهمید و ازآن پس راه ورود خانواده ها را بست. زیرا که تا آنجا که اطلاع دارم بعد از 2 یا 3 روز از آمد و رفت خانواده ها 87 نفر ازاشرف رفتند. 87 نفری که در بین آنها بهترین نفرات تیمهای عملیاتی بودند و محکم وپایبند به تمام اصول و قوانین انقلاب و تشکیلات .
انقلاب خود ساخته رجوی فقط در یک فضای انزوای فکری و روحی و روانی ودر جوی که همه مثل هم بودیم جواب میداد و درتقابل با سیل عاطفه ها و اشکها و خنده های پدران و مادران و عزیزان که تجدید دیدار کرده بودند ترک عمیقی نه تنها در ذهن و روح و روان هر آنکس که ملاقاتی داشت بلکه حتی در ما هم که ناظراین دیدارها بودیم ایجاد کرد. هنوز هم بعد ازگذشت سالیان ازاولین دیدار پس لرزه هایش را درپیکره این تشکیلات میتوان دید.
آری خانواده سلاح مرگبار آنتی رجویست و بینه کارایی این سلاح، سیل جداشدگانی هستند که از اولین ملاقات خانواده در اشرف عراق تا الان در تیرانای آلبانی شاهدش هستیم .
درود بر همه جداشدگان و خانواده های مصمم که با تلاش خستگی ناپذیر سعی در زنده نگاه داشتن و اثبات حق و حقوق خانواده ها و عاطفه های خانوادگی دارند و اگر نبودند در بین بسیاری از خانواده های ایرانی این عواطف نابود میشد و رجوی هم همین را نشانه گیری کرده بود و برای همین هم میگفت خانواده جوخه تیرباران تشکیلات مجاهدین خلق است.
م . دشتستانی
سلام و درودها محمود جان
مطلب شیوا و تاثیرگذارت رو خوندم و به دنیای گذشته به پرواز در آمدم…
خوش صحبت و شیرین بیانت رو دیده بودم و حال از قلم زیبایت به وجد آمدم…
انشالله در این میدان پر رنگتر از قبل بدرخشید
البته در کمال صحت و سلامت در کنار خانواده محترم که آرزوی بنده هست.