سرکوب عواطف و امیال جنسی
قادر رحمانی: درسته، خیلی چندش آوره؟ مگر اینکه فرد خاطی و منحرف دچار بیماری جنسی باشه؟
قادر رحمانی: خوب، ما همه به خوبی واقفیم، مسعود با توجه به خصوصیات بارز شخصیتی اش هیچگاه به واقعیات و آنچه که در پیرامونش می گذره، توجهی نداره و مایل نیست از خودش انتقاد بکند و اعتراف کند که این معضلات اخلاقی کمیاب و نادر که مثلا یکی بیاد در نشست اعتراف کند، با دیدن جفت گیری دو گنجشک او نیز دچار هیجان جنسی شده است، ناشی از تفکر اوست و بر این اساس تلنگری بر ذهن و روانش وارد بشود. مسعود هیچگاه اعتراف نکرد که پدید آمدن ناهنجاریهای اخلاقی و روابط پیدا و ناپیدای نامشروع جنسی در قرارگاههای سازمان و مناسبات تشکیلاتی، زائیده و محصول مستقیم تراوشات ذهن بیمارگونه او و نیز روش های سیستماتیک سرکوب امیال طبیعی و غریزی و عاطفی افراد تشکیلاتی تحت عنوان ادعای حل کردن تضاد دوران، یعنی تضاد جنسی با معجون انقلاب ایدئولوژیک بوده است.
قادر رحمانی: بعد هم رهبری سازمان در این ماجرا گیر می کند و نمی داند که راه و کارش چی هست؟‼
آرش رضایی: به قول سعید، که مثال سیرابی را می زند.
سعید باقری دربندی شکمبه گوسفند یا گاو یا گاومیش را در نظر بگیرید منتظر یک بهانه است تا چاقو بخورد. آن وقت همه محتویاتش بیرون می ریزد و فقط دنبال یک بهانه است. داستان انقلاب ایدئولوژیک سازمان و حل کردن تضاد جنسی انسان نیز به این مثال شبیه است.
آرش رضایی: درسته آرش، بوی تعفنش همه جا را میگیرد چون راه حلی که رهبری سازمان برای رفع مشکلات جنسی افراد قرارگاه اشرف ارائه داد نه تنها منطقی و واقعبینانه نبود که کاملا نسخه غیر علمی و غیر تخصصی بود. آقا جان اصلا این بچه ها هنگام ورودشان به اشرف بیمار نبودند و یا مشکلات جنسی نداشتند همه آنها سالم و طبیعی بودند و این مسعود بود که با ابداعات آن چنانی شاهکار کرد و بیشتر افراد را در مناسبات سازمان مبدل کرد به یک منحرف جنسی و اخلاقی.
آرش رضایی: نیروها را در طی زمان بیمار کردند و دچار مشکل و سرم ناجور و تاریخ مصرف گذشته را به آنها وصل کردند تحت عنوان درمان بیماری که نتیجه معکوس داد.
آرش رضایی: ببین آرش، در نشست غسل هفتگی، همینطوری و به این سادگی افراد نمی آمدند که اعتراف کنند یا بی مقدمه مسئولین اشرف از فرد تشکیلاتی اعتراف بگیرند. ابتدا فرد اعتراف کننده خجالت می کشید به راحتی اقرار کند اما چون پازلی چیده بودند و فرد را در هزار توی آن، ناخود آگاه و غیر ارادی به اعتراف وا می داشتند. مثلا فردی که در نشست اعتراف می کرد، می گفت: " آره خواهری سوار ماشین شد لحظه جیم به ذهنم زد. و در مورد طرف مقابل چون مجبورش کردن با این حال آداب معاشرت را رعایت می کند و می گوید خواهری هم که سوار ماشین شد لحظه جیم داشت. شکل سوار شدن، شکل خم شدن، شکل بلند شدن آن خانم در ذهن این فرد تداعی لحظات جنسی می کرد چون تحت محدودیت شدید، بیمار شده بود، لذا این موضوع به ذهنش می زد، فردا می دیدی همین آقا فاکت را در نشست می خواند موقعی که فلان خانم فاکت را گوش می داد و او هم به نوعی مخاطب این گزارش بود، خوب، شکل و شمایل آن خانم از خجالت و شرم تغییر می کرد.
ادامه دارد…..
تنظیم از آرش رضایی
انجمن نجات دفتر آذربایجان غربی