استاد خسروشاهی از مورخان برجسته و مبارزان نهضت اسلامی، پس از پیروزی انقلاب به عنوان اولین سفیر جمهوری اسلامی در واتیکان انتخاب شد.
او درباره فعالیتهای مجاهدین خلق در اروپا و اقدامات آنها برای ترور او میگوید: مجاهدین خلق و گروههاي ضد انقلاب در کل اروپا و از جمله ايتاليا، فعاليت گستردهاي داشتند و حتي روزنامه “مجاهد” را به زبان ايتاليايي هم منتشر ميکردند… برادران ما در مرکز فرهنگي ايتاليا، دو سه کتاب و رساله دربارهي مجاهدین خلق از دکتر بنيصدر و دکتر سروش منتشر ساختند و يک کتابي هم تحت عنوان “تروريسم در ايران” به زبانهاي ايتاليايي و انگليسي منتشر نمودند و بين مسئولين احزاب و محافل سياسي توزيع کردند… تا آن تاريخ مجاهدین خلق به ظاهر با من کاري نداشتند، اما پس از نشر اين کتاب، به تخريب و سپس تهديد پرداختند… و حتي يک روز، گروهي از آنها به سفارت ما حمله کردند. يعني از راه ورودي کنسولگري سفارت، وارد ساختمان سفارت ما در واتيکان شدند… و پس از شکستن در و پنجره و نوشتن شعارها بر در و ديوار و کتک زدن چند نفر، به دنبال من آمدند و وقتي با درِ بسته اتاق من روبهرو شدند، آن را شکستند و باز مرا نيافتند! درحاليکه بهطور يقين ميدانستند که من همه روز در اول ساعات اداري، در محل کارم حاضر ميشوم! دليل اينکه مرا نيافتند اين بود که دو روز قبل از آن، آيتالله شيخ محمدعلي تسخيري همراه حجتالاسلام شيخ عبدالحسين معزي براي شرکت در کنفرانس انديشهي اسلامي الجزاير، از تهران به ايتاليا آمدند و ميهمان من بودند تا عازم الجزاير بشوند و من گفتم که اتفاقاً من هم دعوت دارم و پس فردا ميآيم… حضرت تسخيري گفتند حالا که دعوت داريد، بياييد با هم برويم؟… و من فرستادم تاريخ بليت را که وزارت شئون ديني الجزاير آن را فرستاده بود عوض کردند و همراه آقايان، يک روز زودتر از موعد، رهسپار الجزاير شدم… و اين يک روز، همان روزي بود که آقايان به سفارت حمله کردند و مرا نيافتند!
بعد هم يک بمب صوتي در باغ اقامتگاه منفجر شد که پليس گفت براي ارعاب از خيابان به محوطه انداخته شده است؟… و چندي بعد يک چمدان پر از اسلحه در يکي از اتاقهاي يک هتل کشف شد که در داخل آن اسم بنده و آدرس سفارت نوشته شده بود! و پليس معتقد شد که کار دولت عراق است چون مسافرهاي صاحب چمدان، به عربي صحبت ميکردهاند. و براي آخرين بار يک بمب پلاستيکي قوي در داخل يک ماشين حساب که از پاريس به نام من پست شده بود، به سفارت رسيد که به علت حضور من در لندن و پاريس براي رسيدگي به امور “مؤسسهي گلسرخ” که ناشر مجلهي “العالم” و نشريات ديگر بود، در اتاق منشي سفارت نگهداري شده بود که پس از مراجعت به رم، منشي آن را همراه نامهها و نشريات، به دفتر من آورد و اظهار کرد: “امباشوتره، رگاله!، پرلي؟” جناب سفير کادويي براي شما … و من چون شب قبل از پاريس و ديدار دوستان از جمله دکتر عادل عبدالمهدي، نائب رئيس فعلي رياستجمهوري عراق و ناشر فصلنامه وزين “المنتقي” که با آن هم همکاري داشتم، برگشته بودم، به اين “هديه”! مشکوک شدم… و آقاي آرام، کارمند سفارت ما در رم به پليس خبر داد و گروه ضربت کاريبنري در عرض چند دقيقه خود را به سفارت رساند و دستگاهي روي ماشين حساب گذاشت که “آژير” آن به صدا درآمد… و رئيس آن گروه بلافاصله ماشين حساب را به بيرون از اتاق برد و پس از خنثيکردن بمب، مجدداً آن را به داخل آورد و نشان داد و گفت: اگر دکمهي ماشين حساب را ميزديد، بمب منفجر ميشد و هر سه طبقهي ساختمان سنگي سفارت شما منهدم ميگرديد!.. البته عکس و خبر اين قضيه در تلويزيون و مطبوعات ايتاليا منعکس گرديد و بعضي از برادران معتقد شدند که هديه از طرف مجاهدین خلق بوده است. ولي پليس رم اظهارنظري نکرد…
البته مجاهدین خلق در روزنامهي فارسي “مجاهد”چاپ لندن و مجلهي “شورا” ارگان مقاومت! چاپ پاريس تهمتها و اکاذيب زيادي عليه من منتشر ساختند که لقب “رهبري تروريستهاي خميني در اروپا” کوچکترين آنها بود… و بيترديد اگر آن بمب در سفارت ما منفجر ميشد، بلافاصله رسانههاي وابسته به صهيونيسم و امپرياليسم، اعلام ميکردند که جناب سفير! در حال ساختن بمب! در داخل سفارت کشته شد!… چون همان ايام طبق نوشتهي روزنامه معروف “ساندي تايمز” چاپ لندن و نقل آن در همه روزنامههاي معروف اروپا و از جمله ايتاليا، بنده مسئول و رهبر تروريستهاي “کاميکاز” ايراني شده بودم. البته اين افسانه داستان مفصلي دارد: اصل مقاله را “امير طاهري” مأمور معروف سيا در ايران و سردبير”کيهان اينترناشنال” زمان شاه نوشته و در “ساندي تايمز” چاپ شده بود و من از روزنامه شکايت کردم و آن را به دادگاه عالي لندن هاي کورت کشاندم و ضمن محکومکردن روزنامه توسط دادگاه خسارت خود را گرفتم و روزنامه رسماً از نشر اتهامات کذب عليه بنده در همان صفحه، عذرخواهي کرد و از همه مهمتر آنکه امير طاهري از آن تاريخ، از روزنامهي ساندي تايمز اخراج شد…
**حجتالاسلام والمسلمین سید هادی خسروشاهی در 8 اسفند ماه 1398 دار فانی را وداع گفت.
منبع: تاریخ شفاهی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی