پروانه جان تو بگو، تا کی باید انتظار بکشم؟

پروانه جان سلام

خبر داری تا به حال من برای تو چند نامه نوشته ام؟! انتظار داشتم جواب یک نامه ام را بدهی. عزیز مادر دوری تو مرا بیمار کرده است. تنها آرزویم این است که تا در قید حیات هستم تو را ببینم.

پروانه جان! من مادرت هستم و خودت بهتر می دانی زحمات زیادی برای تو کشیدم. اینهمه بی خبری و دوری حق من نیست. دیگر تاب تحمل ندارم.  برایم سخت است ببینم دخترم در دست زالوصفتانی گرفتار است که سالهاست او را اسیر خود کرده اند.

دخترم. من تا کی بایستی انتظار تو را بکشم؟ کاش بتوانی خودت را از آن زندان آزاد کنی و زندگی آزادی را شروع کنی.

همیشه افسوس می خورم که چرا تو را به خارج کشور فرستادم. ای کاش این کار را نمی کردم و نزد خودم می ماندی. خارج رفتن تو بلای جان من و خودت شد. من دلتنگ توام و می خواهم تو را ببینم.

پروانه جان خودت را نجات بده…

مادرت – مهین حبیبی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا