بطور تصادفی صحنه های فیلمی بیادم افتاد که حدود 40 سال پیش از تلویزیون ایران دیده بودم.
ماجرا ازاین قرار بود که چند نفر از نمایندگان نحله های فکری کارگری، معلمی و دهقانی- پیشه وری که از روشنفکران این اقشار بوده و مشکلاتی با حکومت داشتند دستگیر شده و بدست یک پزشک وابسته به حکومت که هم روان شناس بود و درتلقین افکار دلخواه خود وحکومت ودرهم شکستن طرز تفکر و اراده انسان ها تبحر داشت وهم مانند پزشک احمدی رضا شاه ازتزریق انواع آمپول ها به دستگیر شدگان ابایی نداشت ، سپرده شدند.
قربانیان درابتدای کار از نفی افکار خود و چنگ زدن به شخصیت والا و مبارز خویش خودداری میکردند ولی بعد از گذشت مدتی در زندان تاریک و تحت تاثیر القائات مورد نظر این پزشک مجرب و بی وجدان، به زانو درآمده و کارشان به نفی افکار گذشته و مخالفت جدی با این افکار حق طلبانه و انسانی منتهی شد.
قربانی معلم که بطور طبیعی طرفدار علم و وروشنگری بود ودرایام قبل از دستگیری این ایده انسانی و ترقی خواهانه خود را فریاد میزد، تحت تاثیر این تلقینات روانپزشک، آثار سوء آمپول های روانگردان وسختی زندان به زانو درآمد و مدتی بعد مدام در سلول خود قدم میزده و میگفت که ” … علم و دانش بود مخل آسایش…”!
کارگری که در معدن کار میکرده و گویا قبل از به نتیجه رسیدن آثار شکنجه ها و آمپول ها از وضع معدن و مقدار غذای کمی که به آنها داده میشده مصرانه اعتراض میکرده، درپایان عملیات شستشوی مغزی افکار و اعمال گذشته خود را نفی میکرد و شبانه روز درحال قدم زدن در سلول نمور و تاریک خود، مدام تکرار میکرد که ” معدن بود بهشت و من آنجا چه دلخوشم- کم میخورم غذا که باز ندارد زکوششم “!
پیشه ور و یا رعیتی که قربانی سوم این داستان بوده و گویا قبل از انجام این عملیات روانی- فیزیکی، به اخد مالیات بی رویه اعتراض میکرده وعنصر پیشرو قشر مخصوص بخود بوده ، بعد از نتیجه دادن عملیات شستشوی مغزی و ببار نشستن داروهای روانگردان که روی او بکار گرفته میشد ، تغییر نظر داده و مدام قدم زنان تکرار میکرد که : ” میدهم من مالیاتم را به شاه- با لب خندان نه با افسوس وآه”!
راه و روش جنایتکارانه مسعود رجوی هم که اعضای تشکیلات مجاهدین بلعیده شده را به حال و روزی انداخته که در هر فرصت لازم بپای دوربین کشیده شده وبرعلیه منافع ملی کشورشان و اعضای خانواده ی شان که دهه ها عمر گرانقدر خود را بپای اینها ریخته اند ، سخن میگویند مطابقت عجیبی با سرنوشت این 3 قربانی سمبلیک دارد.
اعضای خانواده گرفتار واسیر ما ، چنان مغزشوئی شده اند که قهرمانان فیلم یاد شده گردیده بودند وبراستی هم هیچ پشت وپناهی غیر ازما که بتوانیم آنها را به زندگی شرافتمندانه برگردانیم ندارند.
دراین میان، حمایت معنوی مردم ایران و انسان های شرافتمند حق طلب در سراسر دنیا از ما، هم موحجب دلگرمی است و هم راهگشا.
رضا اکبری نسب
از اعضای داغ دیده اسرای فرقه ی رجوی