مروری بر وقایع سال‌های ۵۰ تا ۵۷ پیرامون سازمان ضد خلق – قسمت چهارم

در قسمت قبل گفته شد که امام خمینی روز هجدهم خردادماه در یک سخنرانی پرشور و قاطع در مورد اقدامات بنی صدر و مؤتلفین وی، آخرین اتمام حجت ها را اعلام نمود و مقاومت در برابر قانون و مصوبات قانونی مجلس را دیکتاتوری نامید و صریحاً به تشنج آفرینان هشدار داد.

جبهه ملی، طی اعلامیه ای، که بهانه آن نفی و حمله شدید به لایحه قصاص بود، مردم را به یک راهپیمایی در مسیر خیابان انقلاب به سمت دانشگاه تهران، در بعد ازظهر روز ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ فراخواند. به گزارش فراق، قرار بود در جلسه ۲۶ خرداد مجلس شورای اسلامی پیرو درخواست ۱۲۰ نماینده، دو فوریت طرح بررسی کفایت سیاسی رئیس جمهور به بحث و رأی گیری گذارده شود. به نظر می رسید راهپیمایی جبهه ملی اولاً – به عنوان مقدمه و آزمون موفقیت شورش اجتماعی طراحی شده بود (که در صورت موفقیت زمینه را برای یک حرکت گسترده براندازانه و خشن در ادامه درگیری های پراکنده تهران و شهرستان ها، فراهم سازد) و دوم – مانوری بود برای تقویت جایگاه اجتماعی و افزایش روحیه گروه های متحد بنی صدر در آستانه اقدام نهایی.

صبح ۲۵ خرداد، بازرگان، یدالله سحابی و کاظم سامی طی یک نامه مشترک اعلام کردند به دلیل عدم امنیت و وجود سانسور و ادامه توقیف چند روزنامه، از شرکت در جلسات علنی مجلس خودداری خواهند نمود. صبح آن روز، امام خمینی در میان جمعی از اقشار مختلف مردم بیاناتی ایراد کرد که موارد و نکاتی از آن – از جمله انتقاد شدید و صریح به بنی صدر، اعلام ارتداد جبهه ملی در صورت اصرار و پافشاری بر نفی حکم ضروری قصاص، و تکلیف به نهضت آزادی در روشن کردن موضع خود و تبرّی جستن از اعلامیه جبهه ملی – که تا آن زمان سابقه نداشت، بود.

روز ۲۶ خرداد دو فوریت طرح بررسی کفایت سیاسی رییس جمهور به تصویب مجلس رسید. ده تن از نمایندگان از جمله بازرگان، یداللّه سحابی، ابراهیم یزدی، سلامتیان و غضنفرپور از حضور در جلسه خودداری کردند.

شکست بنی صدر و متحدانش

اجتماع مورد نظر جبهه ملی و بنی صدر با استقبال اندک هواداران آنها شکست خورد و خیابان ها در اختیار مردم و نیروهای طرفدار انقلاب قرارگرفت و آخرین امید بنی صدر به اینکه شاید اجتماع ۲۵ خرداد مفرّی برای او درپی داشته باشد، به یأس مبدل شد. بنی صدر، که در بیانیه ۲۲ خرداد خویش رسماً و علناً مردم را به قیام علیه انقلاب اسلامی تحریک کرده بود، و در همدان و در پایگاه یکم شکاری مردم و ارتشی ها را به استقامت و قیام خوانده بود، به دنبال بیانات حضرت امام و ملاحظه واکنش مردم در ۲۵ خرداد اکنون بر آن شده بود که با نامه ای به امام از شدت فشار علیه خویش بکاهد. در متن نامه ضمن تظاهر به اطاعت از رهبری، اهانت ها و مدّعیات قبلی هم به بیانی دیگر تکرار شده بود.

زمینه سقوط بنی صدر و مجاهدین با مواضع تندروانه علیه نظام

در ادامه حمایت مجاهدین با اطلاعیه ای در مورخ ۲۶ خرداد ۱۳۶۰، هواداران خود را به حمایت جدّی تر از بنی صدر، به بهانه “نجات جان” وی، دعوت نمودند. در حالیکه بنی صدر با هماهنگی سازمان در مخفی گاه به سر می برد و هیچ خطر جدی او را تهدید نمی کرد.

تصویب عدم کفایت سیاسی بنی صدر طرح دو فوریتی آیین نامه چگونگی بررسی کفایت سیاسی رئیس جمهور، که از طرف تعدادی از نمایندگان، تقدیم مجلس شورای اسلامی شده بود، در ۲۷ خرداد پس از سخنان موافقان و مخالفان، مورد تصویب قرار گرفت. میلیون ها تن از مردم در تجمع ها و تظاهرات مختلف سراسر کشور و نیز نمازهای جمعه ۲۹ خرداد، از اقدام مجلس حمایت کردند و خواستار عزل و محاکمه بنی صدر شدند. درگیری های پراکنده و خشونت باری نیز در برخی شهرها بین طرفداران بنی صدر و سازمان مجاهدین خلق با مردم رخ داد.

مجاهدین خلق، پی درپی اطلاعیه می دادند و با هر تمهیدی به دنبال آن بودند که چرخه سقوط قانونی بنی صدر را از حرکت بیندازند. از این رو سه اعلامیه پیاپی، در روزهای ۲۷ و ۲۸ خرداد، انتشار دادند. در یک اطلاعیه ۲۷ خرداد، متعاقب هشدار قبلی در مورد تهدید جان رئیس جمهور، با عنوان “هشدار مجاهدین خلق در رابطه با تهدید جان زندانیان انقلابی”، به منظور تکمیل فرایند تحریک و تقویت انگیزه خشونت در برابر نظام، ادعا شد که هم زمان با “کودتای ارتجاعی – امپریالیستی”، احتمال کشتار زندانیان وابسته به گروه ها و از جمله سازمان وجود دارد و تهدید شده بود که پاسخ لازم، مشابه آنچه “در حق طاغوت و شکنجه گران و دژخیمانش روا بود”، توسط سازمان داده خواهد شد. متن اعلامیه دوم، نشان از عدم شناخت مردم داشت و دقیقاً با شبیه سازی ناشیانه از تاکتیک های ماه های آخر انقلاب، به گونه ای نامتعارف، برای حمایت از بنی صدر “مذهب”را مستمسک قرار دادند. نکته جالب این اعلامیه، سرآغاز آن بود که دیگر با “به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران” آغاز نمی شد؛ چرا که به تقلید از دوران انقلاب مردم را مخاطب قرار داده بودند: اللّه اکبر …در آستانه پیاده شدن آخرین مرحله کودتا… سازمان… پیشنهاد می کند که… مردم قهرمان… بار دیگر فریاد پرخروش”اللّه اکبر” را در مخالفت با روش های انحصارطلبانه ضدّ مردمی و ضداسلامی و در حمایت از آزادی های اساسی و رئیس جمهور دکتر بنی صدر، در پشت بام خانه ها طنین افکن سازند.

سازمان ناکام ماند و هیچ “اللّه اکبر”ی طنین افکن نشد! اعلامیه سوم، تهدید نمایندگان و برحذر داشتن آنها از شرکت در جلسه بررسی عدم کفایت سیاسی بنی صدر بود.

شکست فاز اول شورش

پس از تصویب آیین نامه نحوه رسیدگی به کفایت سیاسی رئیس جمهور در جلسه مورخ ۲۷ خرداد مجلس شورای اسلامی و اعلام آغاز بحث و بررسی آن در اولین جلسه بعد از تعطیلات (پنجشنبه ۲۸ خرداد نیمه شعبان و جمعه ۲۹ خرداد)، سازمان در روز ۲۸ خرداد ماه ۱۳۶۰ رسماً حرکت مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی را (با انتشار اطلاعیه سیاسی – نظامی شماره ۲۵نشریه مجاهد، ش ۱۲۷ ص ۴٫اعلام کرد )ضمن اعلام رسمی شورش مسلحانه در قالب عبارت “مقاومت انقلابی از هر طریق”، با ذکر “کیفر به زودی مضاعف آمران و عاملان” و در ادامه اطلاعیه ها و تحلیلها و تبلیغات قبلی سازمان به منزله فرمان شروع عملیات تروریستی نیز محسوب گردید تا به زعم دیرین رجوی، ایران به لبنان تبدیل گردد … آشکار بود که ادعای وی مبنی بر واکنش در برابر “تروریسم” یا تن دادن “بالاجبار” به جنگ داخلی، پوششی برای توجیه و پنهان ساختن برنامه از پیش طراحی شده “اقدام مسلحانه” بود. رجوی در سخنان خود تصریح کرد و نشان داد که تاوان عدم دستیابی سازمان به قدرت و عدم انتخاب کاندیدای آن از سوی مردم در انتخابات مجلس، جنگ داخلی و پایان زندگی مسالمت آمیز بوده است. در متن اطلاعیه سازمان، هرکس می توانست دریابد که چنین استدلالی، صرفاً دستاویز و بهانه یک حرکتِ برنامه ریزی شده قبلی است.

رجوی در میتینگ امجدیه در ۲۲ خرداد ماه ۵۹ گفت: “یک عده می خواهند ایران را ترکیه بکنند. ولی ایران که ترکیه بشو، نیست. لبنان خواهد شد… ما خواستار تروریسم نیستیم؛ اما نمی شود که انکار کرد. تروریسم، واکنش های اجتناب ناپذیری دارد که در آن صورت، عین لبنان، نه قدرتی برای دولت خواهد گذاشت و نه برای مجلس.” (نشریه مجاهد، ش ۸۸: ص ۶ )

آمادگی برای مهلکه ۳۰ خرداد / شکست سنگین

در آستانه طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس، سازمان اقدامات مسلحانه ۳۰ خرداد را تدارک می دید. تشکیلات رجوی از مدت ها قبل به خدمت شرایط جدید درآمده بود. اکیپ های مختلف بخصوص نهاد دانش آموزی و دانشجویی، سازماندهی شده بود که هر کدام می بایست با چند تیم، جریان راهپیمایی مسلحانه را پیش ببرند؛ بعضی مسئول ایجاد درگیری و رودررویی با پاسداران بودند و بعضی باید به کار تبلیغی و افشاگری تهاجمی می پرداختند. خطوطی که ارائه می شد، حاوی نکاتی از این قبیل بود: ” -کارهای پراکنده کافی است و آمادگی لازم در مردم به وجود آمده است -راهپیمایی های مقطعی اثر خود را کرده و مرحله گذار کمّی به کیفی رسیده است -زمینه عینی انقلاب آماده است و ما اگر زمینه ذهنی را آماده کنیم، انقلاب انجام می شود -این قابل پیش بینی است که پس از قیام ۳۰ خرداد تمامی امکانات سرخ ما سفید بشود”.

براساس دستورالعمل ها، هواداران تشکیلاتی می‌بایست مسلح و دست کم به سلاح سرد مجهّز باشند. به نیروها دستور دادند: “مردم را باید در فضایی از رودررویی نظامی با رژیم قرار دهید باید آنان را وارد مرحله تازه مبارزه کرد تا کیفاً ارتقا یابند. ما پیشتاز مردم هستیم و بایستی همیشه یک قدم از آنها جلوتر باشیم. بنابراین در شرایطی که مردم با دست خالی جلوی حکومت می آیند، ما از اسلحه سرد استفاده می کنیم؛ و در قدم بعدی، که مردم از اسلحه سرد استفاده خواهند کرد، ما با سلاح گرم وارد عمل خواهیم شد.”

آمریکا و غرب با نگاهی مشتاق و امیدوار به تحرکات سازمان نگاه می کردند عراق در اوج تهاجم خویش بود و در حالی که بخش هایی از نقاط استراتژیک و مراکز کلیدی مرزهای ایران اسلامی را در اشغال داشت، ارتش، سپاه و بسیج، کلیه نیروهای خود را از شهرها خارج کرده و در جبهه ها مستقر نموده بودند. سازمان، در تحلیل خود، توان نظامی – پلیسی حاکمیت، را در اوج ضعف و ضربه پذیری تلقی می کرد. نفوذی های آموزش دیده و پرورش یافته، آخرین اطلاعات خویش را از درون نهادها به سازمان ارائه داده بودند. به نظر همه چیز دقیق و حساب شده می نمود. “میلیشیا”، که فلسفه وجودی اش تشکیل ارتش خصوصی و نیروی مسلح سازمان برای اقدام نظامی بود تسلیح و آماده شده بود.

مهلکه شکست تز قیام و مسلحانه

روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، روز طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس بود.

بنی صدر کاملاً مخفی شده بود و هیچ کس از محلّ اختفای او خبر نداشت؛ تا آنجا که دادستان انقلاب اسلامی مرکز نیز بعدا اعلام کرد که از محل سکونت بنی صدر هیچ گونه اطلاعی در دست نیست

عصر روز سی ام خرداد، در تهران و چند شهر بزرگ دیگر، هواداران و وابستگان سازمان حرکتی را شروع کردند که سرانجامی جز تباهی برای آنها نداشت.

این تظاهرات، نه به صورت خودجوش بلکه بر اساس تصمیم رجوی سرکرده سازمان، به یک حرکت کور مسلحانه تبدیل گردید. مقصود از این تظاهرات، چنانکه رجوی بارها بدان اعتراف کرده بود، عملیات “سرنگونی نظام”، به صورت شبهِ کودتا و با حضور سازماندهی شده “هواداران”، و با “پیشتازی عنصر مسلّح” بود.

بنی صدر، به دلیل ضعف تحلیل و بینش سیاسی و نیز مغلوبیّت روانی در برابر سازمان – به امید کسب قدرت بیشتر و موقعیت سیاسی جدید، پس از تغییر حاکمیت – همراه مجاهدین بود.

توده مردم در برابر این تظاهرات – که نقطه عطف تغییر فاز سیاسی به فاز نظامی تلقّی می شد – موضعگیری کردند. از جنوب شهر تهران و مناطق دیگر (میدان خراسان، میدان امام حسین(ع)، خیابان مولوی، شهرری، راه آهن و جوادیه و…)، گروه های مردم به راه افتادند و خود را به مرکز شهر رساندند. نیروهای میلیشیای سازمان با سلاح های سرد و گرم بی رحمانه به جان مردم افتادند و عده زیادی را مجروح و مقتول کردند. اولین خبر منتشره در مورد تعداد تلفات ۳۰ خرداد تهران، حاکی از آن بود که بیش از ۱۶ تن از مردم کشته و ده ها نفر مجروح شده اند. هشت تن از مجروحین نیز فردای آن روز به علت شدت جراحات وارده، در بیمارستان فوت کردند.

حضور گروه های مختلف مردم و پاسداران در خیابان های اصلی و مرکزی شهر کم کم وضع را دگرگون کرد و دستگیری مهاجمان آغاز شد. از حدود ساعت ۷ بعدازظهر، هواداران باقی مانده که مبهوت از این شکست بودند، با انفعال و سردرگمی، متفرق شدند و فضای شهر تحت کنترل نیروهای انتظامی آرام گرفت.

هم زمان در چند شهر مانند اصفهان، همدان، ارومیه، شیراز، اهواز، اراک، زاهدان، مسجد سلیمان، بندرعباس و مشهد نیز درگیری های پراکنده مشابهی در سطوح کوچک تری رخ داد که طی آنها نیز ده ها تن از مردم به دست میلیشیای سازمان مجروح و چند تن کشته شدند حضور خودجوش و گسترده مردم در نقاط مختلف کشور در تظاهرات خیابانی روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد عملیات ارعابی و مسلحانه را با ناکامی مواجه ساخت. روز ۳۱ خرداد نیز بررسی طرح عدم کفایت رییس جمهور در مجلس ادامه یافت و در جلسه بعد از ظهر آن، اکثریت نمایندگان به عدم کفایت سیاسی بنی صدر رأی دادند.

کشتار و گریز

آغاز علنی مرحله نظامی سازمان، پیامدهای فوری مختلفی به همراه داشت. تنفر عمیق مردم از این حرکت و توقع آنها از دولت در سرکوب قاطع مجاهدین خلق، برخورد محکم و تردیدناپذیر مقامات قضایی، کمیته و سپاه که متناسب با افکار عمومی عمل کردند، چنان ضربه ای به سازمان زد که به هیچ عنوان تصورش را نمی کرد.

درگیری های پراکنده مسلحانه و اقدام به بمب گذاری و آمادگی برای ترورهای گسترده از فردای سی ام خرداد آغاز شد. “روز دوم تیرماه یک بمب در سالن راه آهن قم در لحظه پیاده و سوار شدن مسافرین منفجر گردید و ۷ شهید و بیش از ۵۰ زخمی به جای گذاشت. روز سوم تیر با هوشیاری مردم یک بمب قوی در جنب یک هنرستان دخترانه در تهران کشف و خنثی می شود. سودابه سدیفی، مشاور بنی صدر، پس از دستگیری اعتراف کرد که پس از عزل قانونی رییس جمهور و پنهان شدن او، بنی صدر به رجوی پیام داد که “باید شروع به زدن رأس های حاکمیت نمود، چاره دیگری نیست.”

حسین نواب صفوی یکی از رابط های اصلی بنی صدر و سازمان نیز بعد از بازداشت، به رغم اینکه تأکید داشت که بنی صدر برای مقابله با نظام بر”بسیج مردم” تکیه می کرد، تصریح کرد این نکته هم مطرح شد که “اگر نتوانیم مردم را بسیج کنیم، باید اینها را فلج کرد، یک چیزی در همین حدود، شاید گفت باید سران را از بین برد.” رجوی بعد از اختلاف با بنی صدر دیدگاه های او را در مورد ترورهای سال ۶۰ چنین تبیین می نماید:” اقای بنی صدر به خوبی به یاد دارند که در آن اوایل… رفسنجانی را در شمار “خمسه خبیثه” واجب القتل دانسته و به تأکید خواستار آن بودند مهدورالدم و شایسته مجازات شناخته شود.”

رجوی در بیانی دیگر با تحقیر دیدگاه بنی صدر می نویسد: “… آنچه بنی صدر از مبارزه مسلحانه مجاهدین انتظار داشت، اساسا چیزی جز دفع شرّ تعدادی از مهره های بالای حکومت نبود…” رییس جمهور معزول که خود به دستاویزی برای شورش مسلحانه سازمان تبدیل شده بود، با تأکید یا در واقع اعلام موافقت خود با آغاز ترور مسئولان بلندپایه نظام جمهوری اسلامی، تسریع در اقدام برنامه ریزی شده قبلی سازمان را خواستار شده بود. روز ششم تیرماه با انفجار بمب کارگذاشته شده در ضبط صوت بزرگی که روی تریبون سخنرانی آیه اللّه خامنه ای در مسجد اباذر تهران قرار داده شده بود، پروژه حذف رهبران اصلی جریان پیرو خط امام کلید خورد. اما سازمان رسماً مسئولیت سوءقصد به آیت اللّه خامنه ای را برعهده نگرفت و حتی بر قسمتی از بدنه داخلی ضبط صوت انفجاری با ماژیک نوشته شده بود: “هدیه گروه فرقان”، و جزوه ای نیز با امضای این گروه درباره این سوءقصد انتشار یافت در حالی که مؤسس و اعضای اصلی این گروه در سال ۵۸ و ۵۹ شناسایی و دستگیر شده بودندو هیچ تشکیلاتی از این گروه در سال ۱۳۶۰ در داخل کشور وجود نداشت که قادر به انجام یک اقدام مسلحانه باشد. آشکار بود که سازمان در همان آغاز عملیات تروریستی خود – در تیرماه ۶۰ – با طرح نام گروه فرقان و انتشار اطلاعیه جعلی به نام آن گروه، کوشید تا، هم چهره تروریستی خود را پنهان کند و هم علاوه بر انحراف افکار عمومی، مسئولان امنیتی و انتظامی را نیز گمراه نماید. همانطور که مسئولیت انفجار ۷ تیر و۸ شهریور ماه را هیچگاه به صورت رسمی نپذیرفت.

معاون وقت دادستان انقلاب در خاطرات خود تصریح کرده است که “جواد قدیری یکی از طراحان انفجار مسجد اباذر بود.” وی از اعضای قدیمی و مهم سازمان و نفوذی در کمیته انقلاب مستقر در اداره دوم ستاد ارتش بود، بعداز سوءقصد نافرجام به آیه اللّه خامنه ای متواری شد و از کشور گریخت و در سال ۱۳۶۴، نام قدیری در لیست شورای مرکزی سازمان به عنوان “عضو مرکزیت” درج گردید. نامبرده هم اکنون در آلبانی و از اعضای ارشد فرقه رجوی است.

ساعت ۹ یک شنبه شب هفتم تیرماه، در مقر حزب جمهوری اسلامی بمب نیرومندی منفجر شد و آیت اللّه دکتر بهشتی دبیرکل حزب و رئیس دیوانعالی کشور و چهار وزیر کابینه و شمار زیادی از مسئولان و نمایندگان مجلس به شهادت رسیدند. به زودی مشخص شد که این بمب توسط یکی از عناصر نفوذی مجاهدین خلق به نام محمدرضا کلاهی کار گذاشته شده بود. کلاهی ده دقیقه قبل از انفجار، دفتر حزب را ترک کرده و گریخته بود. سازمان تلویحاً و با کنایه روشن آن را به خود نسبت می داد. انجمن دانشجویان مسلمان آمریکا که در آن زمان نقش ستاد سازمان در آمریکا را ایفا می کرد و مواضع آن را انتشار می داد، در اطلاعیه خود چنین اعلام نمود: “… انفجار ستاد حزب [جمهوری اسلامی] همان خواست به حق توده های محروم بود.” رجوی در جمع بندی یکساله و موسی خیابانی نفر دوم سازمان، در نوار تحلیل تاریخچه سازمان، که اندک زمانی پیش از کشته شدنش در بهمن ۶۰ ضبط کرده بود، هردو – به نوعی – از “ضربه مهلک” و “ضربه اول” بعد از ۳۰ خرداد،سخن راندند. سال ها بعد نیز رجوی، زمانی که در عراق به سر می برد، در دیدار با سپهبد طاهر جلیل حبوش، رئیس سازمان اطلاعات عراق به وی چنین گفت: “…همان گونه که اطلاع دارید من در سال های ۱۹۸۱ در پاریس بودم. در آن سال ها… به ما تروریست نمی گفتند، هر چند که کاخ سفید و کاخ الیزه می دانستند، با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم. می دانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد… آنها می دانستند و خوب هم می دانستند ولی صفت تروریست به ما نزدند”.یک هفته بعد از انفجار، هویت عامل آن شناسایی و در تحقیقات مشخص شد که این عمل وحشیانه توسط سازمان آمریکایی مجاهدین خلق تدارک دیده شده و یکی از افراد مؤثر در این جنایت، فردی است به اسم محمدرضا کلاهی که تا دهه هفتاد در تشکیلات سازمان ودر عراق بسر می برد. نامبرده بعدها از تشکیلات مجاهدین خلق به اروپا اخراج و چندی بعد به درک واصل شد.

منابع :
کتاب پیدایی تا فرجام – موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۹
کتاب سراب آزادی – مریم سنجابی
نشریات مجاهد
جراید کشور به تاریخ ۵۷ تا ۶۰
افشاگری های جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا