آیا مبارزه یک علم است؟

تعاریف واژه ها اغلب از سوی دجالان تاریخ مورد سوء استفاده های فراوان قرار گرفته است و هر کس مدعی است که آن تعاریف را او درست تر از بقیه اجرا کرده است، اما در میدان عمل همه چیز محک می خورد و در بوته آزمایش قرار می گیرد. بنیانگذران سازمان مجاهدین خلق و در راس آنها محمد حنیف نژاد در پی مطالعات فراوان و قرار گرفتن در مسیر نهضت آزادی ، سازمانی را بنیان نهادند که در مسیر خود گردنه های پر پیچ و خمی را تجربه کردند، بله از محمد حنیف نژاد نقل است که : ” مبارزه یک علم است” ، اما داستان مجاهدین خلق بعد از اعدام بنیانگذران طور دیگری رقم خورد، مسعود رجوی که بعد از همکاری های گسترده با ساواک حکم اش از اعدام به حبس ابد تقلیل یافت، برای خود تعاریف دیگری از مبارزه را بدعت نهاد، او معتقد بود که توده مردم عامی و بیسواد بوده و درک درستی از شرایط ندارند و تنها اوست که بعد از بریدن از مبارزه در زندان شاه، به درجه ای از علم مبارزه رسیده است که صلاح مردم را بهتر از خود آنها می داند، این تفکر دیکتاتورمابانه و خود محوری او بعدها در عراق به روشنی محک خورد و علائم آن طرز تفکر غلط نیز بروشنی مشهود شد.

در کجای علم مبارزه گفته شده است که اعضای مبارز و داوطلب پیوسته به مبارزه را باید به زور دگنگ و زندان انفرادی و شکنجه و حبس ، در ظرف آن مبارزه نگه داشت؟ پادگان اشرف درعراق مگر جز زندان چیز دیگری بود؟

کجای مبارزه و علم مبارزه گفته شده است که مبارزه ضد زندگی است و باید همه زن و مردها ، همسران خود را طلاق داده و تا حصول نتیجه که مسعود رجوی می گفت تا ابدالدهر ، باید همه مجرد بمانند؟

اگر کسی از ته دل معتقد است که زن و زندگی، ضد مبارزه است، چطور خود پشت سر هم سه همسر اختیار کرده است؟ بعد هم حرمسرائی از زنان را برای خود گزیده است؟ مسعود رجوی خود و تک تک سلول هایش از زندگی طلبی و هوسرانی ساخته شده است.
کی و کجا و در کدام علم مبارزه گفته شده است که همه باید در جلسات روزانه مغزشوئی و تفتیش عقاید موسوم به عملیات جاری و غسل هفتگی شرکت کنند؟

کجای این علم مبارزه گفته شده است که اگر عضوی درخواست جدائی داد باید او را از تونل تف باران عبور داد و او را زیر بار مشت و لگد گرفت؟

کجای علم مبارزه گفته شده است که تمام کسانی که به ما نپیوستند ( منظور رجوی مردم عادی بود) خائن هستند و جایشان گوشه دیوار و اجرای حکم اعدام است؟

در منطق مسعود رجوی ، صراحتا می گفت که : بحث مبارزه بحث دو سر طیف است، اگر کسی با ما نیست ، لاجرم در جبهه دشمن است و باید مانند دشمن با او برخورد کرد، او می گفت کسی که با ما نیست، در منطق علمی مبارزه، علیه ماست!
طبق کدام منطق باید اعضای سازمان جلوی عکس مسعود رجوی و مریم رجوی، دقایق متوالی ایستاده و سوت و کف می زدند؟
علم مبارزه می گوید که هرگز نباید سر بر آستان ظالم گذاشت و باید با ظلم مبارزه کرد، اما مگر مسعود رجوی خود با سیاست های مشت آهنین اش ، یک ظالم بالفطره نبود؟

امروز اگر مسعود رجوی پس از آنهمه ظلم ها، دیگر وجود فیزیکی ندارد و اگر نمرده باشد، پنهان شده است، این همه دستاورد، محصول این است که ما اعضای سازمان در برابرش سکوت نکردیم و جدائی، اعتراض های ما و افشاگری های ما، نهایتا او را از اریکه ظلمش به زیر کشید.

مسعود رجوی معتقد بود که تقابل نیروهای سازمان ، زن و زندگی، تمایلات زندگی طلبی اعضای سازمان او را به تهران (مسند قدرت) نرسانده است، اما طبق تعاریف علمی، اگر کسی یا کسانی، بتوانند تو را از رسیدن به هدف هایت باز دارند، مطئمن باش خودت نیز مرکز فساد بوده و توان رسیدن به آن هدف را هرگز نداشته ای.

بزرگترین ظلم مسعود رجوی به اعضای سازمان این بود که او با نام آزادی و عدالت و تحت سپر حقوق بشر، ظالمانه ترین شکل استبداد را در تشکیلات درونی سازمان بنا نهاده بود.

ما در اسارتگاههای رجوی در عراق ، تقریبا 9 ماه از سال را در گرمای طاقت فرسا از 6 صبح تا 11 شب جان می کندیم، گاه در گرمای نزدیک به 60 درجه تابستان عراق ، تا چهار بار در روز با آب نیمه گرم عراق دوش می گرفتیم، چرا که در تابستان آب های مصرفی برای حمام از تانکر می آمد و همیشه گرم بود، اما به شما اطمینان می دهم که مسعود رجوی در طی اقامت و نوکری چند ده ساله اش در عراق ، هرگز یک قطره عرق هم بر پیشانی اش نقش نبست. اما باز هم خود را الگوی مبارزه برای ما می دانست!

شعار ” امسال سال سرنگونی است” برایمان دیگر حال بهم زن شده بود، این چه علم مبارزه ای بود که هرگز به هدفش نرسیده است، نیم قرن یا بیشتر از تاسیس این سازمان لعنتی گذشته است ، اما هنوز در قرون وسطی بسر می برد و قوانین قرون وسطی در اسارتگاههای برده داری اش ، حکمفرماست. هنوز درب هایش بسته و دورتادورش حصارهای بلند احاطه اش کرده است.

مسعود رجوی به اعتماد همه خیانت کرد، او در تاریخ معاصر کشور ما یکی از بزرگترین خائنان به ایران و ایرانی است. از زمان کودکی:
پدر و آموزگار مدرسه برای ما تکرار می کردند که خیانت، نفرت انگیزترین چیزی است که می توان تصور کرد، اما خیانت کردن چیست؟
خیانت، از صف خارج شدن و به سوی نامعلوم رفتن است . . .

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا