فرار کردن در سر بزنگاه، سنت مسعود و مریم رجوی

بعد از حمله پلیس آلبانی به مقر اصلی سازمان مجاهدین خلق در منطقۀ مانز ( واقع در میان دو شهر تیرانا و بندر دورِس ) اتفاقات عجیب و در عین حال جالبی افتاد. بالاخره آن تابوی اردوگاه اشرف 3 معروف به “دژ تسخیر ناپذیر” که در اذهان شکل داده بودند فرو ریخت و تبدیل به آواری گشت که خیلی ها از شنیدن این خبر در شوک فرو رفتند. زیرا آن چنان تبلیغاتی پشت این حضور مجاهدین در آلبانی انجام شده و می شد که کمتر کسی فکر میکرد که روزی فرا خواهد رسید که دژ تسخیر ناپذیر فرو بریزد و این توهم رجوی که اشرف 3 تا قیامت باقی خواهد ماند و اعضای گرفتار خودش را در آنجا حفظ خواهد کرد. اما در کمال حیرت و ناباوری این فکر و خیال به کناری رفت و دیدیم که چگونه آن مدینه فاضلۀ رجوی از اوج به قعر کشیده شد.

حالا همه این وقایع به کنار ولی مهمترین موضوعی که پیش آمد و در سکوت انجام گرفت جابجایی مریم رجوی از آلبانی به خاک فرانسه بود!
اگر چه شنیده بودید مریم رجوی در 3 سال گذشته امکان خروج از آلبانی را نداشت و از فرانسه اخراج شده و به آلبانی تبعید شده است. این ماجرا در یک سکوت رسانه ای انجام گردید ، هر چند که ما این جابجایی را قبلا افشا کرده و از آن پرده برداشته بودیم ولی در مقابل غول رسانه ای جهان غرب خبرهای ما کم رنگ شد. بعدها که دنبال کنندگان وقایع سازمان مجاهدین دیدند که خانم مریم رجوی که خیلی از اوقاتش را در بروکسل و جلسات فرانسه و سایر نقاط میگذراند دیگر سفری در برنامه هایش دیده نمی شودتازه متوجه قضیه شدند.

خب شرایط جهانی از جمله ویروس کرونا هم مزید بر علت شده و عدم سفرهای مریم رجوی را معمول و منبعث از شرایط جلوه میداد. این روزها و ماهها گذشت تا که نوبت رسید به همین اواخر . در گرماگرم خبر حمله پلیس آلبانی به اردوگاه اشرف 3 ناگهان در رسانه های فرقۀ رجوی خانم مریم رجوی را نشان میداد که در پاریس جلسه گذاشته و با مهمانان خارجی خودش در حال خوش و بِش است در حالیکه نیروهایش در آلبانی در شدیدترین وضعیت بحرانی در ده سال گذشته گرفتار شده اند!

یعنی ماجرا بقدری متناقض شده بود که من تردید ندارم نیروهای مستقر در اشرف با دیدن شرایط خودشان و دیدن مریم رجوی در پاریس بهت زده شده و احساس خفگی میکردند. دقیقا همین حالت را در زمانی که ائتلاف به رهبری آمریکا به عراق حمله کرده بود داشتیم یعنی زمانی که نیروهای ائتلاف دیکتاتور عراق را سرنگون کرده بودند ، در آن زمان نیروهای مجاهدین در عراق حیران و سرگردان در کوه و دشت ها مانده بودند و نمیدانستند که باید چکار کنند و نه خبری از مسعود رجوی بود و نه خبری از مریم رجوی . باور کنید که این احساس سرگردانی و معطل بودن را می شد در چهره های فرماندهان بالای سازمان هم مشاهده کرد . به ناگه در خبرهای سازمان آمد که مریم رجوی در پاریس تشریف دارد و در حال پذیرایی از مهمانان آمریکایی و اروپایی خودش است !

کمتر کسی بود که از این واقعه بتواند عبور کند ، چیزی که در ذهن نیروها موج میزد حیرت و ناباوری بود ، سوالات زیادی به ذهن می آمد ولی بزرگترین حرفی که در ذهن آدم شکل میگرفت این بود که “رهبری سازمان به ما خیانت کرده است “!

چرا که نیروها در صحنه ای گرفتار شده بودند که از زمین و زمان تحت بمباران های شدید بودند ، آمریکایی ها همه جا را گرفته و به محاصرۀ خود در آورده بودند ، نیروهای مردمی که در عراق شکل گرفته بود از جمله کُردها که نزدیک به مقرهای ما بودند نیز در همکاری با آمریکایی ها با ما کلنجار می رفتند و هر لحظه امکان درگیری های گسترده بود ولی مهمتر از همه اینها این بود که پس رهبری چی شد و کجا رفت ؟! مگر مدام از راه حسین و شهادت و امثالهم دم نمی زدند پس کجا رفتند ؟!

دقیقا سنتی که مسعود رجوی از روز 30 خرداد سال شصت به جا گذاشت تا همین الان در حال پیاده شدن است . در آن زمان مسعود رجوی همسر و فرزندش و همچنین بقول خودش بهترین دوستش را در ایران جا گذاشت تا جانش را بدر ببرد ولی خانواده و دوستانش گرفتار شدند و در درگیریهای بوجود آمده همگی کشته شدند و تنها فرزند چند ماهه اش زنده ماند!

چندین نوبت در طی این سالها از این نمونه و فاکت ها دیده شد تا به مرحلۀ سرنگونی صدام حسین رسید و رهبران مجاهدین بر اساس سنت “فرار” صحنه را ترک گفته و نیروها را در مخمصۀ وحشتناکی که به وجود آمده بود رها کردند. در این داستان های اخیر در آلبانی نیز عیناً شاهد همان سنت مسعود رجوی بودیم یعنی “سنت فرار !

خب یکی نیست که از این خانم سوال کند ، تو که اینقدر مدعی آزادی و دمکراسی و شهادت در راه آنان هستی چرا نیروها را ترک کرده و صحنه را خالی میکنی ؟ مگر رهبر این افراد نیستی ؟ مگر مدعی نیستی که مرگ در راه آزادی و دمکراسی از اهداف تان است پس کجا فرار میکنی ؟ نکند بقول قدیمی ها ” مرگ خوب است ولی برای همسایه ” ؟!

تعجب بزرگتر به این است که ساکنین اشرف با چشم باز می بینند که مدام در حال خوردن خنجر از پشت توسط رهبری این سازمان هستند ولی باز دست روی دست گذاشته و صحنه را نگاه میکنند ، منتظر هستند که آمریکا در یک صبح طلایی به مدد آنان آمده و کاری کند و اینها ( اعضای گرفتار ) از قفس اشرف 3 رها شوند ، یعنی اینقدر تباه !

حال سوال این است که ای ساکنین اشرف ، رهبری این سازمان دیگر باید چکار کند که شما باور کنید گوشت دم توپ هستید ، بوقت مبارزه و حریف طلبیدن و شهادت طلبی خبری از مسعود رجوی و مریم رجوی نیست ، همه حرفهایشان لاف و گزاف است ، به هنگام شرایط بحرانی آنان صحنه را خالی کرده و فرار میکنند ، و این اعضای نگونبخت فرقه هستند که باید سینه سپر کرده و از یک مشت ترسوی فراری حمایت کرده و جانشان را بخاطر آنان فدا کنند.

التماس اندکی تفکر

بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا