فردا سوم مرداد، سالگرد عملیات خودزنی مسعود رجوی تحت عنوان فروغ جاویدان است. عملیاتی که به طور واقعی تبدیل به غروب جاویدان شد. غروب جان های زیادی که بی گناه به خاک افتادند. خانواده های زیادی که متلاشی شدند. غروب استراتژی های تو خالی مسعود رجوی. چرا که رجوی با این عملیات بچگانه خود و سازمانش را در چنان بن بستی قرار داد که هیچ راه خروجی از آن متصور نبوده و نیست.
ایستادگی مفهوم خوبی است. پایداری برای رسیدن به هدف بسیار ارزنده است و خصوصیت شاخص انسان های موفق. اما اگر این ایستادگی در برابر فهمیدن باشد و اگر این ایستادگی در جهت رسیدن به مطامع غیر انسانی و با ابزار ضد بشری باشد ضد ارزش و نکوهیده است.
مسعود و مریم رجوی که سازمان فرقه گونه شان را مقاومت مردم ایران! خطاب می کنند و به خود می بالند که سالهاست مقاومت کرده اند، باید به چند سوال پاسخ دهند.
اینکه مقاومت در راه چه و برای رسیدن به چه هدفی؟ آیا مقاومت برای کسب قدرت؟
در راه رسیدن به این هدف چرا از جان و زندگی انسان های دیگر مایه می گذارید؟
مزدوران و همدستان با دشمنان مردم ایران، چگونه می توانند نام مقاومت مردم ایران را یدک بکشند؟!
در عملیات فروغ جاویدان که در ایران مردم با اسم عملیات مرصاد آن را می شناسند نزدیک به 1450 نفر جانشان را از دست دادند ( آماری که رجوی از تلفات خود ارائه داده است ، اینکه کم است یا زیاد اطلاع دقیقی ندارم )، ولی مهم این است که جان انسان های زیادی گرفته شد و باز به آمار خود رجوی بر میگردم که مدعی بود بیش از 50 هزار نفر از نیروهای ایران را کشته است! مهم جان انسان ها است که در یک تصمیم گیری احمقانه گرفته شد . کشته های نیروهای ایرانی مگر چه کسانی بودند که رجوی به کشتن آنها افتخار میکند ؟ همه سربازان و بچه های همین آب و خاک بودند که او با افتخار به کشتن آنها اعتراف میکند .
اکنون که به گذشته نگاه کرده و از آن موضوع فاصله میگیریم بیشتر به ابعاد قضیه پی برده و متوجه می شویم که واقعاً آن عملیات بیشتر جنایت بود تا عملیات نظامی که اسمش را مقاومت بگذارند !
نباید با تبلیغات رجوی که باعث فضا سازی و قهرمان سازی شده است فریب خورد ، بلکه باید نگاهی عمیق به ماجرا انداخت تا متوجه وحشتناک بودن آن کشتار شد.
رجوی بخاطر این حماقت طی یک فراخوانی که داده بود تعداد زیادی از ایرانیان را به عراق و کمپ اشرف کشید ( عمدتاً ایرانیانی که در اروپا زندگی آرامی داشته و هر کدام برای خود رویا و هدفی داشتند)، رجوی در یک زمان بندی بسیار محدود آنان را مسلح به سلاحهایی کرد که اصلا کار با آن سلاح ها را بلد نبودند و فقط در یک نوبت به میدان تیر برده و چند گلولۀ کلاشینکف شلیک کرده و به میدان نبرد اعزام کرد!
کاش رجوی از سابقۀ کسانی که در میدان نبرد به کشتن داد آگاهی رسانی کرده و بگوید که رزمندگان او در میدان جنگ چیزی از نظامی گری و جنگ و نبرد نمی دانستند و او آنان را به مسلخ فرستاد و به کشتن داد در حالیکه خودش و مریم خانم در پشت جبهه و صدها کیلومتر از تیر و تفنگ بدور بودند.
این ابهام مدام وجود داشته که موقع جان باختن و شهادت و فداکاری که میرسد اینها به سوراخی میخزند که در امان بوده و جانهایشان را سالم نگه بدارند ؟!
تازه حماقت بس نبود نوبت وقاحت رجوی رسید. بعد از شکست سنگین و خفت بار رجوی در عملیات فروغ جاویدان او بازماندگان از جنگ و عملیات خودزنی را جمع کرده و به آنان توپ و تشر رفت که چرا نتوانستند راه را باز کنند ؟! حسابرسی میکرد که اصلا چرا زنده برگشته اند ؟!
از دیدگاه رجوی مردۀ یک فرد منافعش بیشتر از زنده اش است. زیرا با مرده می شود آمار کشته ها را بالا ببرد و مظلوم نمایی کند و بهتر تبلیغات نماید و هر طور که بخواهد دروغ بافی کند. رجوی برای نگاه داشتن خود و سازمانش همیشه از خون افراد مایه گذاشته و ارتزاق کرده و می کند.
ای کاش افراد فریب خورده ای که هنوز در مناسبات جهنمی فرقه رجوی گرفتار هستند، راهی برای خروج و رهایی بیابند و بیش از این قربانی مطامع قدرت طلبانه سران سازمان نشوند.
بخشعلی علیزاده