نامه علیرضا رضاعی به برادرش احمد رضاعی در کمپ اشرف سه

با سلام
احمد جان زمان زیادی است که تو را ندیده ام. اما زمان هیچ گاه نمی تواند یاد تو را از ذهن من ببرد.
آن زمان که در عراق بودید به همراه بقیه خانواده ها به درب کمپ اشرف آمدم به این امید که ببینمت و از دلتنگیم کم بشود. ولی متاسفانه با برخوردهای بسیار زشت و زننده از طرف مسئولین سازمان مواجه می شدم و اصلاٌ برایم قابل تصور نبود. واقعاً چطور می شود سازمانی که مدعی حقوق خلق است، این طوری با خانواده های اعضای خود برخورد کند؟ مگر در تبلیغات خود از ما خانواده ها به عنوان طرفداران سازمان حرف نمی زنند؟ پس چرا به خواسته ما توجهی نکردند و با سنگ و میله های تیز آهنی و فحش و ناسزا از ما استقبال کردند؟

احمد جان باور کن عمر خود را در این سالیان در سازمانی به هدر دادی که هیچ وقت مسئله اش سرنگونی نبوده است و اصلاٌ دنبال این کارها نیست. آنان با شعارهایشان سعی می کنند به شما انگیزه ماندن در سازمان بدهند و از خانواده هایتان دورتان کنند. سعی می کنند ما را هم ناامید کنند تا دیگر به دنبال شما نباشیم ولی باید بدانند که ما خانواده ها هیچ وقت عزیزان خود را رها نخواهیم نکرد.

احمد جان با توجه به شناختی که از تو دارم هیچ وقت نقطه اشتراکی با سازمان نداشتی. لطفا به خودت کمک کن و خودت را از اسارت نجات بده.
من از مقامات آلبانی درخواست هم درخواست کرده ام که شرایطی بوجود بیاورند تا ما خانواده ها بتوانیم با عزیزان مان ملاقات داشته باشیم.
امیدوارم نامه من به دستت برسد. عکس همسر و نوه ات را می گذارم تا ببینی. مطمئنم که تو هم خیلی دلت برای خانواده تنگ شده است. امیدوارم این عکس و این نامه انگیزه مضاعفی به تو بدهد تا خودت را از اسارت مجاهدین خلق نجات بدهی.

قربانت – علیرضا – مازندران – بهشهر

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا