مجاهدین که تا قبل از سقوط صدام در ایزوله کامل از ملاء اجتماعی عراقی ها بود و هیچ ارتباطی (به جز رابطه محدود کاری آن هم با برخی از سران عشایر منطقه) ، با دیگران در منطقه نداشتند.
بنابراین نیروهای مجاهدین سالیان سال در برکه ای به نام قرارگاه اشرف زندگی کرده بودند بدون این که کمترین ارتباطی با مردم منطقه داشته باشند به نحوی که حتی نیروهای آمریکایی هم از این که تقریبا هیچ کس از مجاهدین زبان عربی نمی دانستند تعجب می کردند.
مجاهدین در منطقه هم محبوبیت چندانی نداشت به جز نزد کسانی که از وابسته گان حاکمیت صدام بوده و به نحوی برای اطلاعات عراق کار می کردند و یا از طرفداران صدام حسین بودند. البته این عدم محبوبیت هم سابقه طولانی در منطقه داشت و از زمانی که سازمان به کمک اطلاعات عراق زمین های اهالی اطراف قرارگاه اشرف را به تصرف درآورد و به تدریج آنها را ضمیمه قرارگاه کرد و زمین های کشاورزی اهالی در اثر تمرینات یگانی و حرکت زرهی های سازمان از بین رفت ، مردم این منطقه ذهنیت بدی نسبت به مجاهدین پیدا کردند .
این عدم محبوبیت تنها به این منطقه محدود نمی شد ، سرکوب مردم منطقه کفری ، سلیمان بک، طوزخرماطوز و چند جای دیگر در جریان انتفاضه عراق و جریان جنگ کویت نیز خود عامل دیگری بر عدم محبوبیت مجاهدین در بین اهالی منطقه بود.
به همین دلیل و با توجه به وضعیت جدید و سقوط صدام ، سازمان تلاش می کرد با اجرای طرحهایی، مجدداً محبوبیتی را در بین مردم منطقه کسب کند . البته سازمان این کار را نه از بابت کار خیرخواهانه و از حس انساندوستی اش می کرد بلکه به خاطر این که می خواست در آینده از دولت عراق برای اعضای سازمان درخواست پناهندگی کرده و تلاش کند اعضای این فرقه را در عراق نگه دارد .
چرا که ترس اصلی مجاهدین این بود که روزی برسد که کشور عراق عذر آنها را بخواهد و آن روز برای سازمان یک فاجعه بزرگ خواهد بود. به همین دلیل حتی مسئولین سازمان هم بوضوح می گفتند اگر در هر کجای دنیا زمینی به مساحت قرارگاه اشرف و با صد برابر امکانات اینجا به ما جایی بدهند باز به درد ما نمی خورد و تنها قرارگاه اشرف است که بقای سازمان را تا مدت های مدیدی تضمین می کند.
بنابراین در راستای رسیدن به این هدف سازمان به هرکاری که می توانست دست می زد از جمله این کارها دادن مهمانی های انبوه در ابعاد کلان برای تعداد زیادی از اهالی منطقه بود .
مشکلات معیشتی مردم و فقر آنها باعث شده بود که سازمان خیلی خوب از این موضوع و به صورت هدفمند سوءاستفاده کند و در قدم بعد حمایت های سیاسی آنها را بدست آورد تا شاید در آینده بتواند از این حمایت ها در امر پناهندگی اعضای سازمان به کشور عراق استفاده کند.
رهبران و مسئولین مجاهدین نمی خواستند علت اینگونه اقداماتشان را برای تمامی اعضای سازمان توضیح دهند به همین دلیل هم این کار در بین اعضا سازمان دافعه شدیدی داشت. اعضای سازمان در محفل های خود می گفتند ببینید کار به کجا رسیده که باید هر روز در سالن اجتماعات جلو تعدادی عرب گرسنه میوه گذاشته و یا برایشان غذا سرو کنیم .
تقریباً طی سه ماه تابستان، چندین مهمانی برای اهالی منطقه توسط سازمان ترتیب داده شد که صحنه های آن واقعا تماشایی بود .
تظاهر و ریا در تمامی کارهای مجاهدین موج می زد . حال بعد از سقوط صدام و باز شدن فضای جامعه و تلاش سازمان برای ایجاد رابطه با اهالی به ویژه سران عشایر منطقه برای رهبران مجاهدین در الویت اول بود.
وضعیت پیش آمده مجاهدین را در اجباراتی قرار می داد که اگر مقتضیات شرایط جدید نبود سازمان اساساً به چنین اجباراتی تن نمی داد . از جمله این اجبارات درست کردن مسجد در قرارگاه اشرف بود و این احساس نیاز آن قدر شدید و حیاتی بود که طی مدت کمتر از یک ماه و با بسیج نیرو و کار شبانهروزی یک مسجد در خیابان ۱۰۰ بنا نمود .
واقعیت این است که پس از گذشت ۲۵ سال از انقلاب و طی ۱۸ سال حضور مجاهدین در قرارگاه اشرف (در زمان سقوط صدام) کسی به فکر ساختن مسجد و راه اندازی دسته ها و هیئت های سینه زنی و زنجیر زنی نبود . اما پس از سقوط صدام حسین وقتی که مجاهدین در پی جذب و میهمانی دادن به شهروندان شهر “بعقوبه” و “خالص” برآمدند و تعدادی روحانی عراقی نیز در این مهمانی ها حضور پیدا کردند، در همین رفت آمد ها بود که روحانیون عراقی از مجاهدین پرسیده بودند ؛” چگونه مسلمانی هستید که طی ۲۰ سال اقامت در خاک عراق نه روحانی دارید و نه مسجد !؟ نمازتان را کجا می خوانید؟ نماز جمعه را چگونه برگزار می کنید؟ و انبوه سؤالات دیگر که مسلمان بودن مجاهدین را زیر علامت سؤال می بردند.
بنابراین تحت چنین اجباراتی بود که سازمان مجبور شد برای پاسخ به این سؤالات و خراب نشدن در بین مردم مسجدی را در ورودی قرارگاه اشرف بنا کند و آن را به اهالی نشان دهد و حتی بعد از ساختن مسجد هر روز تعدادی از اهالی را برای خواندن نماز در آن دعوت می کردند و قبل از این که اهالی وارد مسجد شوند هر روز یک یگان را به مسجد می بردند تا اهالی حضور ما را در مسجد ببینند و این همان تزویر و ریایی بود که در تار و پود رهبران مجاهدین در تمامی زمینه های آن وجود داشت.
ادامه دارد…