من این تیتر را به این خاطر برای این یادداشت کوتاهم انتخاب کردم که این گروه فرقوی مخرب، طی نوشته ای مدعی شده که پرچم آنها بر فراز ۵۸ سال توفان برافراشته بوده است!
این مسئله در نوشته ای که بمناسبت سالروز تاسیس این سازمان استحاله یافته نوشته شده ، مطرح شده است.
البته من بعنوان کسی که همزمان با دستگیری گسترده این تشکیلات و در حالی که یک دانش آموز سال آخر دبیرستان بودم، بجرم فعالیت های محفلی مطالعاتی و مخصوصا تهیه و انتشار اعلامیه ” جشن شاه برای ملت ماتم می آفریند ” که در مخالفت شدید با نظام منحط شاهنشاهی و اعتراض به پرخرجی های شاه از جهت صرف بیت المال برای خود و شاهان جبار قبل از خودش ، بهمراه دوستانم دستگیر شده و میدانم که این تشکل که توسط حنیف نژاد و همفکرانش در سال 1344 تاسیس شده بود، صرفا یک محفل مطالعاتی بود و تنها در سال 1350 و زمانی که تصمیم به ایجاد موانع بر سر برگزاری جشن های منحوس 2500 ساله شاهنشاهی گرفتند، قبل از هر اقدام موثر رهبریت آن دستگیر شد و در خرداد 1351 به استثنای مسعود رجوی که برای روز مبادا و ایجاد اختلاف در بین صفوف مبارزین درآب نمک خوابانده شد، اعدام شدند و نام این محفل و گروه عمدتا مطالعاتی ، سازمان مجاهدین خلق نامیده شد تا طول حیاتش 6 سال بیشتر نشان داده شده و برتری نسبت به رقیب اصلی خود – چریک های فدایی خلق – ازنظر سوابق مبارزاتی بوجود آید و این نشان میدهد که مجاهدین حتی در زمانی که این حال و روز فعلی اسفناک و ضدمردمی را نداشتند، انحصار طلب بودند.
پس اصل قضیه این است که سازمانی بنام مجاهدین خلق دراصل طی سال های 1351-1350 بوجود آمده وعمرش کمتر از آنست که اعلام شده است!
مجاهدین میگویند که راز بقای طولانی شان بدلیل تأکید مداوم به “آرمان آزادی” بوده که ابدا چنین نیست و در میان جریانات سیاسی معاصر ایران، جریان مجاهدین شاخص ترین جریانی هستند که از ابتدای کار رابطه دوستانه ای با آزادی نداشته اند و زمانی که بعد از انقلاب بهمن 1357 موفق به جذب نیرو و ایجاد تشکیلات کرد، این خصلت عدم انسیت لازم با آزادی ، هر روزی که گذشت رو به فساد و رهبری فردی رفته و کار را به خیانت تمام عیار به آزادی و مردم و…، رساند!
میگویند که مجاهدین با گم نکردن تضاد و مانع اصلی تحقق آزادی و برابری در میان توفانهای عظیم سیاسی در داخل و خارج ایران طی ۴۵سال اشغال ایران راه درستی رفتند حال آنکه نظر انسان های فرهیخته مردمی آنست که در دوران استیلای کامل امپریالیزم خونخوار، تضاد اصلی تمامی خلق ها با این سلطه گر تجاوزکار است و نحوه عمل جریانات سیاسی باید بگونه ای باشد که سیاست هایشان را بر حل این بنیانی ترین تضاد پیاده کرده و از مطرح کردن تضادهای غیر عمده تر حتی المقدور خودداری کرده و نگذارند که تضاد اصلی جامعه تحت الشعاع این تضادهای غیر اصلی قرار گیرد که مجاهدین استحاله یافته به باند رجوی این اصل را پشت گوش انداخته و منشآ خیانت های بزرگی علیه ملک و ملت گردیدند!
این گروه دغلکار ادعا کرده که پس از انقلاب مریم که بمعنی گرفتن حیات از سازمان مجاهدین خلق با نقض ابتدائی ترین حقوق اعضایش بود به آرمان های آزادی و میهنی و بشری وفادارتر شدند که ادعایی است بسی بی شرمانه و چرا؟
به این دلیل واضح که چگونه میتوان با نابودی هر آنچه که رنگ و بویی از آزادی و حقوق بشری دارد ، درعین حال میتوان طرفدار این مقولات انسانی شد؟
رضا اکبری نسب – عضو خانواده های اعضای دربند رجوی