با سلام بر فرزند عزیزم
علی عسگر جان نمی دانم این نوشتار به دستت می رسد یا نه و یا کسی از آن باخبر می شود و به تو اطلاع میدهد؟ اما امید دارم که با خواندن و یا آگاهی یافتن از این نامه، یاد ما و خاطرات روستا در ذهنت تداعی شود و بدانی که ما خانواده یعنی پدر و مادر به همراه برادران و خواهرانت همیشه در فکر تو بوده و هر روز منتظر تو هستیم .
علی عسگر جان، فرزند دلبندم، عزیز پدر و جگر گوشه مادر، بدان ما هیچ وقت از تو دل نکنده و هر روز مصمم تر پیگیر تو بوده و تا تو را از این زندان رهایی ندهیم از پای نمی نشینیم و از تو نیز درخواست داریم لحظه ای به گذشته و بودن در کنار خانواده و دوستانت فکر کنی و ببینی که آیا آن وقت آزاد بودی یا در حال حاضر؟! آیا در کنار خانواده زندگی کردن بهتر است یا حالا که در کشور غریب و دور از وطن و دیار خودت هستی؟!
پسر گلم منتظریم و امید داریم در آینده نه چندان دور دوباره در کنار هم باشیم و رهایی تو را جشن بگیریم.
از طرف پدر فراق کشیده ات – مراد حسن جعفر پور