چند روز پیش علی محمد رحیمی طی بیانیه ای در حالیکه پنجاه و هفتمین زمستان عمرش را پشت سر می گذارد جدایی خود از فرقه تروریستی مجاهدین و پیوستن به انجمن نجات آلبانی را اعلام کرد. در همان نگاه اول به چهره مظلوم آقای رحیمی بخوبی می توان درد و رنج ۳۸ سال اسارت و تحقیر در اسارتگاه های صدام و مخوف ترین فرقه تاریخ معاصر را دید.
ضمن اینکه باید به ایشان درود فرستاد علیرغم فشارهای طاقت فرسای فیزیکی و ذهنی از سوی سران فرقه رجوی، توانست از اسارت این فرقه رهایی یافته و پای در دنیای آزاد بگذارد.
مردم ایران هرگز سران فرقه را بخاطر ظلم هایی که در حق اعضای گرفتار در این فرقه روا داشته اند نخواهند بخشید.
آنچه که ذیلا آورده می شود تنها گوشه ای از مظالم و نقض بدیهی ترین حقوق انسانی است که توسط سران فرقه رجوی در حق اعضای گرفتار در این فرقه روا داشته شده و در بیانیه علی محمد رحیمی نیز بخوبی به آن اشاره گردیده است.
فریبکاری و دروغگویی مجاهدین در جذب اسرای جنگ ایران و عراق از اسارتگاههای صدام و اینکه اگر استقرار در کمپ مجاهدین مناسب نبود آنان را به کشورهای خارجی اعزام خواهند کرد که هرگز چنین اتفاقی نیفتاد.
تفتیش عقیده و شکنجه های روحی و روانی روزانه در نشست های موسوم به عملیات جاری و غسل هفتگی.
ممنوعیت تماس با خانواده با این استدلال که خانواده دشمن مجاهدین است.
تحت فشار قرار دادن اعضا برای دشنام دادن و سنگ پرانی به خانواده های متحصن در پشت درب قرارگاه اشرف
افزایش محدودیت ها و کنترل های بیشتر پس از انتقال به آلبانی
افزایش فشار روحی و روانی با نگهداری ایشان در قرنطینه بمدت یکسال تا شاید از درخواست جدایی از فرقه رجوی منصرف شود.
اما در ورای همه اینها، آنچه که حرف مشترک و عامل جدایی تمامی جداشدگان از فرقه رجوی است، رفتارهای بغایت غیر انسانی، ابزاری و برده وار رهبران مجاهدین با اعضای گرفتار در این فرقه بویژه زنان و مزدوری و بی شرافتی رهبران مجاهدین در گذر از مرز سرخ وطن فروشی است. چرا که مهمترین مرزبندی سیاسی ایران امروز جدای از هر عقیده و مرامی مرز بین وطن فروشی و وطن پرستی است که سره را از ناسره جدا می کند.
اما در آن سوی میدان رهبران مجاهدین همچنان سر در برف به یاوه سرایی ها، فریبکاری ها و دروغگویی هایشان که در ذات و ماهیت ایدئولوژیکی پلید این فرقه منحرف و خطرناک نهادینه شده است ادامه می دهند. تا همچون سایر جداشدگان اقدام علی محمد رحیمی را هم در برائت از جنایات سران فاسد و بدنام مجاهدین، “بریدگی و نقض تعهدات و پشت کردن به مبارزه”! جا بزنند.
اینجاست که در ورای همه این پلیدیها هر روزی که می گذرد بیشتر از گذشته می توان به حقانیت و ضرورت دادگاه تهران در محاکمه سران و اعضای اصلی آن بعنوان یک نقطه عطف در تاریخ معاصر ایران پی برد تا با برگزاری هر جلسهای از آن جنایات و خیانت های این فرقه افشا شده و ذات پلید آنان بیشتر از گذشته در مقابل دیدگان نسل های جدید قرار بگیرد.
سعید پارسا