از اولین روزهای ورود مسعود رجوی به عراق، هیچ عنصر سیاسی این امر را تایید نکرد و آنرا خیانتی بزرگ علیه مردم ایران دانستند. اما ظلم بزرگتر رجوی ها نسبت به اعضای سازمان صورت گرفت، دربهای خروجی بسته شد، زندان سازی شد، شکنجه علیه اعضای سازمان شروع شد، طلاق اجباری به وقوع پیوست، جنایت های داخلی سازمان، جامه ی تشکیلاتی به تن کرد، خانواده ها متلاشی شدند، کودکان از والدین جداشده و هر کدام به سرنوشت های تیره و تاری سپرده شدند. ارتباط با دنیای بیرون و هرگونه آگاهی بخشی ممنوع گردید، آدم ربائی و عضوگیری های فریبکارانه شروع شد، افراد را با شگردها و ترفند های دجالگرانه به عراق کشاندند و پل های پشت سر همه را خراب کردند، دیگر هیچ انتخاب و اختیاری در کار نبود، هیچ چیز شفاف و روشن نبود، صداقت و حقیقت اولین چیزی بود که از این سازمان رخت بربست. همه چیز اجبار شد و دیکتاتوری رجوی ، شروع به تحکیم پایه های سرکوب در داخل تشکیلات نمود، در حقیقت کاری که آرزوی طرف مقابل بود، به دست خود مسعود و مریم محقق شد.
دیگر نیازی به ضربه زدن به سازمان و تشکیلات نبود، روابط فرقه ای درون تشکیلاتی خود به تنهایی کافی بود تا این درخت را از درون پوسیده کند، اکنون نیز این نابودسازی بی وقفه در آلبانی ادامه دارد، سالهاست که هیچ تولد و عضوگیری جدیدی اتفاق نیافتاده است، روی همه چیز و همه کس در سازمان گرد مرگ و نیستی پاشیده شده است.
من خودم در اولین روزهای پیوستنم به سازمان در دفتر بغداد به نشستی برده شدم که نزدیک به 10 یا 12 نفر مرد و زن از رده های بالای تشکیلاتی حضور داشتند، به وضوح در چهره ی تک تک آنها می توانستم این تعجب و شگفتی را ببینم که به جوانی و خامی من افسوس می خوردند، آنها خودشان را در من می دیدند و اینکه همه چیزشان را از دست دادند و در چنگال رجوی ملعون گرفتار شدند، از من پرسیده شد، مجرد هستی؟ پاسخ دادم بله ، من 28 سال بیشتر نداشتم و خیلی جوان بودم که در دام این سازمان شیاد گرفتار شوم، از همان روز اول متوجه شدم که یک جای کار می لنگد، اما 6 ماه طول کشید تا چهره ی اصلی این شیادان برای من روشن شود. هرگز به من نگفتند که حق نداری هیچ ارتباطی با دنیای بیرون داشته باشی ، یا اینکه دیگر حق نداری با خانواده ات ارتباط داشته باشی یا معلوم نیست چند سال در این تشکیلات لعنتی در اسارت باشی. روز اول به من نگفتند که خانواده ات را باید دشمن بدانی، هرگز به من گفته نشد که وارد اشرف شدی ، برای سالهای سال خروجی ممکن نخواهد بود. هیچ وقت به من گفته نشد که علیرغم اینکه پاسپورت داری، اما ما تو را به صورت غیر قانونی وارد عراق می کنیم، که اگر روزی خواستی جدا شوی ، با 8 سال زندان ابوغریب مواجه خواهی شد به جرم ورود غیرقانونی به عراق … هرگز به من نگفتند که ما زندان داریم و شکنجه می کنیم و هر وقت خواستیم تو را زندانی می کنیم و تو حق هیچ دفاعی نخواهی داشت، به من گفته نشد که در سازمان با تو مثل یک ربات برخورد می کنیم و تو هم باید خود را ربات بدانی ، هرگز تا چندین ماه اجازه ندادند تا با اعضای عادی سازمان ارتباط داشته باشیم مبادا که از حقایق سازمان مطلع شویم. به من ابدا گفته نشد که باید هر روز در نشست های اجباری تفتیش عقاید و مغزشوئی شرکت کنی و هیچ اختیاری نداری که از این امر سرباز بزنی. به من گفته نشد که تو را وارد بیابان هایی به نام قرارگاه خواهیم کرد که شاید ماه ها و سالها اجازه ی خروج نداشته باشی و در حسرت دیدار جامعه ی شهری و انسانی خواهی ماند…
همه چیز از همان ابتدا بر پایه ی حقه بازی، شیادی، کلاهبرداری و شعبده بازی استوار شده بود. اکنون نیز وضع بدتر شده که بهتر نشده است. مسعود رجوی و مریم رجوی زالوهایی بودند و هستند که فقط از خون اعضای سازمان ارتزاق می کنند و خم هم به ابرو نمی آورند، الحق که چنین جنایات بیشماری فقط از عهده ی شیادانی چون مسعود و مریم رجوی برمی آید و بس.
اما این همه توانمندی شیطانی ، یک طرف سکه است و آنروی این سکه حکمت و تقدیر خداوندی است که هرگز اجازه نمی دهد آفتاب حقیقت و انسانی ، پشت ابرهای کذاب و حیوانی چنین سازمان هائی پنهان بماند، شاید ما آنروز که گرفتار منجلاب رجوی ها بودیم، هیچ کورسوی امیدی نبود، هیچ راه نجاتی متصور نبود، اما خدا ما را فراموش نکرده بود، او بود که بنده هایش را رها نکرد، امروز اگر ما آزاد هستیم و زندگی شرافتمندانه ای داریم، فقط به لطف خداست، به کوری چشم رجوی ها ما آزاد شدیم و تجارب تلخ گذشته را پلی کردیم برای فرداهاdd بهتر و زیباتر.
اما دوستان ما هنوز گرفتار هستند و در بند رجوی ها اسیر هستند، ما تعهد انسانی داریم که برای نجات تک تک آنها از هیچ تلاشی فروگذار نکنیم، همچنین برای فردائی بهتر ، همه ی تلاش خود را خواهیم کرد که فرقه ی رجوی را رسواتر کرده و ظالمان را به پای میز محاکمه کشانده و حق خود را از حلقوم کثیف آنها بیرون بکشیم. این همه تلاشی است برای فردایی آزاد برای جوانان این مرزو بوم که راه را به خطا نروند وسالهای عمرشان را در بیراهه هایی چون فرقه ی رجوی ، به هدر ندهند.
محمدرضا مبین