نصار جان سلام
امیدوارم که حالت خوب باشد. سالهای طولانی است که من وخانواده هیچ گونه اطلاعی از شما نداریم. مادرمان که آن همه دوستش داشتی بعد از سالها چشم انتظاری در دوری وبی خبری از تو و در حالیکه در بستر بیماری عکست را در آغوش گرفته بود چشم از جهان فرو بست. خدابیامرز لحظه ای نبود که نام تو را برزبان نیاورد و آرزوی دیدارت را نداشته باشد. برای مادرم وهمچنین خودم واعضای خانواده همیشه جای این سوال باقی است که چه اتفاقی افتاد که نصار برادر مهربان و به شدت عاطفی ما که حتی تحمل دوری از ما در دوران آموزشی خدمت سربازی را هم نداشت و از هر تعطیلی برای گرفتن مرخصی و آمدن نزد ما استفاده می کرد برای سال ها در بی خبری مطلق ما را تنها گذاشته؟! وحتی مادرمان را که آن همه دوستش داشت را فراموش کرد! البته ما سالهای بعد از طریق تعدادی از دوستان سابقت که در پادگان اشرف با تو زندگی می کردند در جریان تمامی امور قرار گرفتیم وبرایمان مشخص شد که از میزان احساس وعاطفه ات به مادر وخانواده چیزی کم نشده بلکه در شرایطی قرار گرفته ای که اجازه و امکان تماس را به تو ودیگر دوستانت نمی دهند. من بارها از خانواده هایی که به عراق و پادگان اشرف می آمدند خواستم تا اگر خبری هم از تو گرفتند مرا درجریان قرار دهند ولی متاسفانه به آنها هم اجازه دیدار با عزیزانشان داده نشد. من هنوز علیرغم گذشت این همه سال نا امید نشده ام و روزانه ازطریق مراجعه به دوستانت و یا سایت های افرادی که از مجاهدین خلق جداشده ودر حال حاضر زندگی آزاد و آرامی را می گذرانند بدنبال بدست آوردن خبری از تو می باشم.
نصار جان. برادر گلم از تو می خواهم زمان را از دست ندهی و برای آزادی خودت تلاش کنی. ما چشم انتظار تو هستیم وتا جان در بدن داریم برای آزادیت تلاش می کنیم. امیدوارم درآستانه سال جدید بتوانم صورت ماهت را ببینم وصدای گرمت را بشنویم که بدون شک روح مادرمان هم شاد خواهد شد
با آرزوی دیدنت نامه را به پایان می برم
خواهرت – سمیرا – ماهشهر – خوزستان