مسعود رجوی کجاست؟ به روایت محمدرضا ترابی کودک سرباز سابق

خیلی‌ها از من در مورد مسعود رجوی سوال می‌کنند. اکثرا هم اینکه آیا هنوز زنده است یا نه. ابتدا باید تاکید کنم که نوشته‌های من در مورد مجاهدین از مشاهدات و تجربیات شخصی خودم است. اگر چیزی را ندیده و نشنیده باشم، تحت عنوان مشاهدات بیان نخواهم کرد.

صحبت در مورد اینکه رجوی کجاست، در تشکیلات مجاهدین ممنوع است. به ما میگفتند وزارت اطلاعات دنبال این اطلاعات است و هرکی سر این موضوع صحبت کند دارد خط وزارت را پیش میبرد. این موضوع “مرز سرخ” بود و نباید به آن نزدیک میشدیم. نوشتن من در این باره حتما سگهای رجوی را هار خواهد کرد.

ابتدا یک خاطره از دوران کودکیم که بخشی از شستشوی مغزی کودکان در آن دوران را نشان میدهم. وقتی ۸ سالم بود و به همراه والدینم در کمپ اشرف بودم، یک بار مادرم از من پرسید:

پسرم کی را بیشتر دوست داری، مامان و بابا رو یا عمو مسعود و خاله مریم (زوج رجوی‌ها) رو؟ من هم گفتم عمو و خاله.
مادرم از شنیدن این خوشحال شد و آفرین آفرین میگفت. این خاطره را سالهای بعد که در نوجوانی به اشرف برگشتم برایم چندین بار دیگر تعریف کرد و میگفت اون زمان بهت افتخار میکردم. بله، زهرای مغزشویی شده میخواست که من مثل خودش، رهبری عقیدتیش را از هر چیزی دیگری بیشتر دوست داشته باشم.

اولین رابطه من با رجوی در سال ۱۳۷۸ بود. وقتی که به اشرف رفتم و مادرم گفت که پدرم فوت کرده. بعد گفت که از این پس رجوی را پدر خودت بدان و ساعت طلا را برای او بفرست. من هم همین کار را کردم. یک ماه بعد که در بخش پذیزش کمپ بودم، رجوی در پاسخ برایم هدیه‌ای فرستاد.

یک شیشه‌ رنگی که آیه کوثر قرآن روی آن حک شده بود. اگر داستان آیه کوثر را بدانید به عمق دجالیت رجوی پی خواهید برد. پدرم را شکنجه کرد و کشت و بعد با این آیه به من میگوید اشکالی ندارد که او را از دست دادی، بجاش من به تو مریم رجوی و انقلاب ایدئولوژیکش را هدیه دادم. لعنت بر رجوی.

محمدرضا ترابی در حال دریافت هدیه از مسعود رجوی
محمدرضا ترابی در حال دریافت هدیه از مسعود رجوی

از سال ۱۳۷۸ تا سال ۱۳۸۲، در چندین نشست رجوی را دیدم. چند بار هم به ما، اعضای جدید اجازه روبوسی با او را دادند. در این ویدیو من تازه وارد اشرف شده بودم و در نشستی، رجوی به همه اعضای جدید یک شمایل هدیه داد و دور گردنمان انداخت.
آخرین باری که رجوی را دیدم در اسفند ۱۳۸۱ بود. ایام عاشورا بود و مثل همیشه نشست‌های جمعی ایدئولوژیکی برپا بود. مشخص شده بود که آمریکا قرار است به عراق حمله کند و رجوی طرح حمله به ایران در صورت شروع جنگ را مطرح کرد. در مورد جنگ ۲۰۰۳ و رابطه با آمریکا بعدا بیشتر خواهم نوشت.

جنگ آغاز شد و پس از توافق آمریکا با مجاهدین، همه اعضا در کمپ اشرف سرجمع شدیم. با شروع جنگ رجوی ناپدید شد. تا به امروز هم چهره خودش را علنی جایی نشان نداده. اما در سالیان بعد از جنگ، هر ساله چند بار با رجوی نشست‌های جمعی داشتیم که به صورت صوتی یا نوشتاری برگزار میشد.

در یکی از همین نشست‌ها، رجوی با عکس و ویدیو از حمله ناموفق موشکی نیروهای ائتلاف به مقر استقرار و حتی تخت خوابش خبر داد. حدس و گمانه زنی و شایعه در مورد محل رجوی در اون سالیان زیاد بود. برخی میگفتند که در اشرف است و مخفیست. برخی میگفتند که در یک کشور عربی است.

اما من هیچ وقت شواهد دقیقی در این رابطه ندیدم. فقط میدانستم که زنده است. پس از خروجم از مجاهدین دورا دور اخبار مجاهدین را دنبال کردم. نشست‌های رجوی با اعضا همچنان ادامه دارد. بله شواهد حاکی از آن است که او زنده است. در عید امسال، یک پیام صوتی از او از کانال مجاهدین پخش شد.

لینک آن را اینجا نمیگذارم اما اگر جمله زیر را در یوتیوب سرچ کنید ویدیو را پیدا خواهید کرد:

“پیام نوروزی مسعود رجوی ۱۴۰۳”
از صدایش معلوم است که خیلی پیر و مریض شده. اما از نظر من، بله صدای خودش است.
ای کاش رجوی زنده بماند و روزی در یک دادگاه بین‌المللی محاکمه شود. از نظر من او و مجاهدین سالهاست که مرده‌اند. شاید نه بطور فیزیکی، اما بطور سیاسی و اجتماعی. امروز آنها یک فرقه پوسیده‌اند که هر روز برای این و آن دم تکان میدهند و با پول حمایت خارجی میخرند. اما قطعا تمام شدند.

منبع: توییتر محمدرضا ترابی

توییت محمد رضا ترابی
توییت محمد رضا ترابی
منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا