می خواهم خاطره ای از درون مناسبات تعریف کنم تا برای همه روشن شود مسائلی که رجوی ها مطرح می کنند دروغی بیش نیست و حرف مفتی است که تنها به درد نیروهایش می خورد .
بعد از ورود به کمپ لیبرتی دولت عراق و نیروهای نظامی آمریکا قانونی به سازمان اعلام کردند که تجمع در کمپ ممنوع می باشد و به همین خاطر مسئولین سازمان به خاطر اینکه کار نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی را هر جور شده برگزار نمایند دستور دادند هر قسمت در کانکس خودشان به صورت چند نفره نشست ها را برگزار نمایند . در یکی از همین نشست های روزانه به نام عملیات جاری یکی از مسئولین به نام علیرضا حکیمی که با نام مستعار عسگر نامیده می شد در کانکس محل استراحت نشست روزانه را برگزار نمود.
در همین موقع از طرف کمیساریا و نیروهای آمریکایی سر زده وارد محوطه شده و داخل کانکس ما شدند. ما که وضعیت را خراب شده می دیدیم بحث را عوض کردیم و دفترچه ها را در داخل پیراهن خودمان قرار دادیم و برای اینکه نشست لو نرود شروع به تعریف کردن از فیلم کردیم و الکی خندیدیم و آنان نیز شروع به خندیدن کردند و نزدیک به دو ساعت مشغول این کار بودیم.
البته باید به این نکته اشاره کنم که همین دو ساعت خندیدن و جوک گفتن بهترین شرایطی بود که در سازمان داشتیم اما بعد از رفتن نیروهای کمیساریا و آمریکایی ها این خنده ها را از دماغ ما در آوردند و با برگزاری نشست شروع به فحش و ناسزا گفتن کردند مبنی بر این که چرا الکی خندیدیم و هر کسی باید در این باره فاکتها را پروژه کرده و در نشست بعدی بخواند و این گونه سعی می کردند ما را تحت فشار روانی قرار بدهند .
رجوی هرگز حاضر نبود در درون سازمان کسی حتی برای چند لحظه هم خوشحال باشد! چون درون سازمان همیشه باید فحش و ناسزا بشنوی و خندیدن و خوشحالی بوی زندگی طلبی دارد و فرد را به گذشته برده و این یعنی رد کردن مرز سرخ .
افراد در درون سازمان مجاهدین همیشه باید بدهکار و ناراحت باشند و هرگز نباید رنگ خوشحالی را ببینند و هرگز نباید خنده بر روی لب کسی دیده شود. چون حتی اگر خنده اش الکی باشد باید به مسئول جواب پس بدهد و برای سرکوفت زدن آنرا به خون به اصطلاح شهدا ربط داده و اینکه با وجود کشته شدن افراد نباید رنگ خوشحالی و خنده در مناسبات وجود داشته باشد و همه چیز باید به سمت رهبری سازمان باشد و اوست که مشخص می کند چکار باید بکنیم یعنی فرد در درون سازمان باید خون و نفس اش در اختیار رهبری سازمان باشد و افراد باید مانند برده در خدمت رجوی ها باشند و اگر دم از آزادی و حقوق برابر برای همه مردم می زنند دروغی بیش نیست و این را ما اعضای جدا شده به خوبی با پوست و گوشت خود حس کردیم .
مجید محمدی – سوادکوه