سالیان طولانی که در تشکیلات بودم هر روزش معادل یک سال زندان معمولی که مدتی تجربه کرده بودم، برایم سخت میگذشت. چون در زندان حداقل امید داشتم در زمان تعیینشده آزاد شده و به زندگی آزاد و آغوش خانواده برمیگردم.
اما گویی تشکیلات یک زندان برزخی، فرازمینی و عجیب بود. زیرا علاوه بر تسخیر ذهن و ضمیرم در روزمرگی و داشتن یک زندگی روتین و گوش بهفرمان دائمی و ماشینی و بدون اختیار و انتخاب، بدون تاریخ انقضاء لحظات عمرم را گرفتند. و مهم اینکه روزنه امیدی برای نجات از این اسارت و آزادشدن نداشتم و باید تا پایان مرگ تدریجی و حسرتها تحمل میکردم.
اما برای بازپس گرفتن آنچه از من گرفته شده بود و برای امیدواری به رهایی، و رسیدن به زندگی آزاد و وصال خانواده، آزاد بودن را انتخاب کردم.
برای آزاد زیستن، تهمت و افترا و برچسبهایی که بعد از رهایی از جانب فرقه میخوردم، فکر نکردم و باید قیمت گوهر آزادی را میدادم.
امیدوارم دوستان گرفتار به خود آمده، زنجیر و حصار عینی و ذهنی را درهم گسسته، جسارت انتخاب برای یک زندگی آزاد و تولدی دیگر در جامعه و در جوار خانواده را داشته باشند.
پیشاپیش رهایی عزیزان را تبریک و منتظر استقبال از شما هستیم.
بیجار رحیمی – تیرانا