سال 1380 در یکی از نشست های تشکیلاتی سازمان تروریستی مجاهدین خلق که در سالن اجتماعات با حضور مسعود رجوی و تدابیر امنیتی شدید برگزار شد، حضور داشتم. در این نشست پس از مستقر شدن در سوله ای فلزی که تجهیز شده به دوربین های مدار بسته و تجهیزات الکترونیکی صوتی تصویری و برودتی بود و ساعت ها انتظار؛ آنهم در فضایی بسته با کنترل شدید نیروها و عدم ممنوعیت مکالمات دو نفره و چند نفره سرانجام مسعود و مریم وارد سالن شدند.
ملعون رجوی که خود گرداننده نشست بود پس از تعریف و تمجید از خود و مریم با موضوع حقانیت امام زمان، مهدی موعود و ضرورت آن در جامعه و حضور کنونی و اینکه چه کسی است و کجاست سوالاتی از حاضرین نمود. تعدادی از حاضرین که از قبل جهت پرسش و پاسخ ها آماده شده بودند پشت میکروفون به صف کشانده شدند. هر کدام از آنها به نوبت از اینکه امام زمان کیست و مسئولیت او چیست و غایب بودن امام زمان، به سوال رجوی پاسخ دادند و صحبت کردند.
در حین صحبت های هر کدام رجوی با دجالگری منحصر به فرد و شامورته بازی از آنها سوال مینمود امام زمان یعنی چه و چرا می گوییم امام زمان؟ اگر او غایب است پس چرا میگوییم امام زمان؟ ساعت ها بحث را با پرسش و پاسخ و با متدی که خود عنوان می کرد طوفان ذهن، حاضرین را مجبور به چالش می نمود. هر کس نظری ارائه میداد و هیچ کس توضیح مناسب و مدنظر او را نمیتوانست عنوان کند. فشار بر ما نیروها و تحمل جو حاکم آنهم با عدم اجازه آنتراکت خسته کننده شده بود .
من نیز که ساکت و بی حوصله به اطراف نگاه میکردم ناگهان متوجه نگاه یکی از فرماندهان زن که مستمر در سالن قدم میزد شدم که اشاره میکرد به صف انتظار پشت میکروفون ملحق شوم. در همین حین مجتبی اخوان مسئول مستقیم و فرمانده دسته که به عنوان مراقب در کنار من و دیگر هم یگانی ها نشسته بود با متوجه شدن اشاره سادات؛ فرمانده قرارگاه با چاپلوسی نزد سادات، من را مجبور نمود به پای میکروفون بروم . من نیز جهت خلاص شدن از جبر و اصرارهای مکرر و راحتی خودم به پای میکروفون رفته و پس از ساعت ها سرپا بودن وقتی نوبت به من رسید یک کلام صریح و سریع عنوان کردم و گفتم امام زمان یا امام عصر یعنی امامی که در همه جا و در زمان حاضر حضور دارد و در جایی پنهان نشده است. اینجا بود که رجوی خودکامه متوهم از نکته من جان گرفت و با تحسین مرا خطاب قرار داد و گفت به جواب نزدیک شدی.
سپس از حاضرین با صدای بلند پرسید آیا قبول دارید امام زمان در همین جا حضور دارد و در ابرها نیست؟ همگان در فضای جبر حاکم جواب دادند بله. با شنیدن جواب از جمع رجوی گفت: بله امام زمان همانطور که از اسمش پیداست یعنی امام و رهبر حال و زمان حال . ناگهان در بهت و حیرت جمع با مکثی کوتاه گفت: “امام زمان من هستم که در روبروی شما قرار گرفتم و مسئولیت هدایتتان را به عهده دارم .”
دقایقی کوتاه سکوت عجیبی کل سالن را فرا گرفت و حتی صدای نفس کشیدن افراد هم نمی آمد. من که ایستاده پشت میکروفون قرار داشتم مات و مبهوت ابتدا تصور کردم از قیاس های همیشگی و تکه کلام های رجوی که عنوان میکرد قیاس مع الفارق است، می باشد. اما اینبار دیگر قیاس در کار نبود! حتی نگفت من جانشین امام زمان هستم. بلکه رجوی در کمال خودکامگی و ناباوری جمع بین هزاران تن با جدیت خود را امام زمان معرفی کرد .
سکوت مطلق و نگاه بهت زده دیگران با خروج تعداد زیادی از سالن به بهانه استعمال و استفاده سیگار و سرویس بهداشتی شکست . من نیز پس از ساعت ها سرپا بودن با مشاهده فضای موجود فرصت را غنیمت شمردم و بر روی صندلی نشستم. با شنیدن دستور آنتراکت جمعی خودم را به بیرون رساندم . فضایی که بیرون دیدم بسیار شگفت آور و متفاوت با آنتراکت های نشست های دیگر بود. هر چند نفری در گوشه ای بدور از چشم فرماندهان بحث میکردند . من نیز با محمود (محمد خوانساری)، سیاوش (علیرضا اسپندارفر) که هم یگانی و هم دوره بودیم شروع به صحبت کردیم. داشتیم می گفتیم رجوی دیوانه شده و قاطی کرده که یکباره علی اوسط و مجتبی اخوان فرماندهای دسته را بین خودمان دیدیم. علی اوسط پس از مدتی کوتاه مرا از دوستان جدا کرد و پرسید در مورد چی صحبت میکردی؟ من نیز در جواب گفتم: در مورد برنامه های روزانه. او از اینکه در نشست به پاسخ سوال رجوی نزدیک شدم و مورد تحسین رجوی قرار گرفتم عنوان کرد: این سعادت و افتخار نصیب هر کسی نمیشود. آنهم در سطح و رده تشکیلاتی شما و باید قدردان باشی و هرگز این لحظه را فراموش نکنی.
البته یادآور میشوم که رجوی خودکامه در نشست های دیگر و متعددی بارها مریم قجر را با حضرت مریم مقایسه میکرد .
ناصر رضایی