بهار ایرانی، سایت مجاهدین دبلیو اس، نهم ژانویه 2008
قرائن و شواهد نشان می دهد بقا و موجودیت سازمان مجاهدین در شکل و شمایل فعلی غیر ممکن به نظر می رسد. شاید یکی از دلایل تلاش مجاهدین برای حفظ موقعیت خود در عراق صرفنظر از ضرورت های استراتژیکی شکستن ظرف قرارگاه اشرف و بالطبع تاثیرات تعیین کننده آن بر کلیت سازمان مجاهدین باشد. ضرورت تاکیدهای مستمر رجوی بر حفظ این ظرف سوای اهمیت سوق الجیشی، از نگرانی تاثیرات جانبی این جابجایی است. این تغییر و جابجایی ولو در داخل عراق نیز تاثیرات بسزایی در مناسبات مجاهدین خواهد گذاشت. مقاومت مجاهدین حتی برای تن ندادن به جابجایی در خاک عراق که پیش از این در مواردی در حد خبر و گمانه زنی منتشر شد، واکنش هایی در حد و اندازه های اخراج مجاهدین از عراق به همراه داشت. آنچه به عنوان مقاومت اشرف از سوی رجوی مطرح می شود در نهایت به موضوع بودن و نبودن مجاهدین معطوف است تا دلایل به اصطلاح استراتژیکی و سوق الجیشی. این ضرورت در تقابل با وضعیت آینده مجاهدین و اجتناب ناپذیر بودن اخراج و انتقال آنها، شرایط مجاهدین را خواسته یا ناخواسته سوای تمامی بحران های موجودشان با مشکلات اساسی و عدیده ای روبرو خواهد کرد. در چنین شرایطی فرض هرگونه تحول در راس سازمان مجاهدین اساسا منتفی و غیر ممکن است. اما این تحول در بدنه سازمان به دلایل مختلف امکان وقوع دارد.
چالش های درونی هیئت حاکمه آمریکا که همزمان با انتشار گزارش اخیر آمریکایی ها مبنی بر بی خطر بودن فعالیت های هسته ای ایران تشدید شد لاجرم سمت و سوی این بحران را به روش های عقلانی و دیپلماتیک سوق خواهد داد، این چشم انداز قاعدتا مجاهدین را از امکان استفاده از اهرم خارجی و شرایط میلیتاریستی کردن ایران مایوس کرده و متعاقبا بیشترین تاثیر ممکن را بر بدنه سازمان بجا خواهد گذاشت. رجوی در اولین پیام خود خطاب به اعضای اشرف با ایماء و اشاره بر اهمیت استفاده از این شرایط و مشخصا اهرم نظامی آمریکا تاکید کرده بود. گرای نمادین او با شراب دو ساله که مدعی شده بود تقدیر مجاهدین را رقم خواهد زد، بطور کنایی بر این خوش بینی تاکید داشت. در همین راستا خبرهایی مبنی بر اخذ تعهد دو ساله رجوی از اعضای اشرف و در نهایت مخیل کردن آنها پس از این مدت به ماندن یا رفتن از اشرف منتشر شد. با احتساب شرایط به نظر می رسد آخرین امیدها و گمانه های رجوی نیز در تقابل با تحولات جاری و واقعیات موجود کماکان نتیجه ای جز تشدید بن بست ها و شکست های استراتژیک برای مجاهدین به همراه نخواهد داشت. این روند بیشترین تاثیر ممکن را در مناسبات درونی اشرف به جا خواهد گذاشت.
چشم انداز وضعیت موجود امکان تحول در بدنه سازمان را قریب الوقع می کند. رابطه این تحول فرضی را می توان با شمارش معکوس فرارسیدن زمان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال آینده ارزیابی کرد. یکی از سایت ها اهمیت این زمان مانده را با نمراتور و بطرز جالبی مورد تاکید قرار داده است. تا زمان فرارسیدن انتخابات آمریکا در سال آینده و همچنین عملی شدن اخراج مجاهدین از عراق، این تاثیرات در اشکال مختلف بر روی بدنه سازمان و مشخصا در اشرف اتفاق خواهد افتاد. سوای هر اتفاق غیرمنتظره دیگری از جمله اقدامات فرقه ای شبیه خودکشی های جمعی و اقدامات انتحاری که این روزها مورد گمانه زنی قرار می گیرد، ریزش بهمن وار و تلاشی و انشقاق در خوش بینانه ترین فرض این تاثیرات را نمایندگی خواهد کرد.
شق سوم اما در صورت احساس خطر از سوی سازمان توسط جامعه بین الملل و کشورهایی که به انحاء مختلف در معرض تهدیدات بالقوه واقع شوند، محصور کردن تمامیت سازمان و وضعیتی شبیه تبعید در یک نقطه فرضی خواهد بود. بی تردید در چنین وضعیتی کماکان بیشترین هزینه ممکن و تاوان این شرایط متوجه بدنه سازمان و نیروهایی خواهد شد که رهبری مجاهدین قصد دارد با مستمسک قرار دادن آنها خود را از تنگناها و بحران ها عبور دهد. تجربه های پیشین بر قربانی کردن این بخش از نیروهای سازمان برای عبور از بحران ها و شکست های استراتژیک رهبری آن دلالت می کند. عملیات فروغ جاویدان و همچنین فرامین تشکیلاتی به خودسوزی در جریان دستگیری مریم رجوی در ژوئن 2003 وجوه مختلف استفاده ابزاری رهبری مجاهدین از بدنه و سطح تشکیلات را مورد صحه قرار می دهد. ضمن اینکه باز به تجربه ثابت شده رهبری مجاهدین در صورت احساس مزاحمت و دست و پاگیر بودن این بدنه به سهولت آنها را به دست تقدیر خواهد سپرد. به نظر می رسد تن دادن اعضای بدنه به سرنوشت تقدیرگرایانه و اتفاقات باری به هر جهت و ناخواسته و غیر عقلانی و اتکا به تحلیل های ذهنی و منفعت جویانه رهبری سازمان در نهایت دستاوردی جز انفعال، سرخوردگی، یاس و بریدگی تمام و کمال برای این نیروها به دنبال نخواهد داشت. این دستاورد خوش بینانه ترین وضعیت برای این گروه از اعضای سازمان است.
اما رویکرد عقلانی، آگاهانه و اراده گرایانه می تواند ضمن حفظ هویت فردی و سیاسی این افراد نقش و موقعیت آینده آنها را در تحولات سیاسی و محقق کردن آرمان های فراموش شده آنها تضمین کند. این تحول فرضی می تواند از طریق بازنگری و نقد عقلانی عملکرد سازمان و بریدگی بدنه از راس رهبری مجاهدین اتفاق بیفتد. همه نشانه ها حاکی از این معنی است که مجاهدین با حفظ ساختار فعلی و استمرار موقعیت رهبری فرقه ای در آن هیچ امکانی برای استحاله و تحول در درون را ندارد. بدنه سازمان می تواند با جداشدن از این راس و تلاش برای بریدن از بندهای مرئی و نامریی فرقه ای از درون و استفاده از اهرم ها و مکانیزم های بین المللی از جمله کمیساریای عالی پناهندگان و سایر سازمان ها و نهادهای حقوق بشری و حقوق ملحوظ شده قانونی در بیرون و با اتکا به هویت فردی و غیر تشکیلاتی شان امکان انتقال فردی و اخذ پناهندگی در هر کشوری را کسب نمایند. اخذ این تصمیم در حال حاضر و پیش ازغلطیدن در بحران های مورد اشاره و بازتاب های نامطلوب آن می تواند به حفظ موجودیت و هویت فردی و سیاسی این افراد منتهی شود.
بر خلاف تصور و تحلیل های کلیشه ای و حساب شده مجاهدین که هر گونه جدایی از مجاهدین را با انفعال و در نهایت با برچسب بریدگی و اتهام وابستگی به جمهوری اسلامی ارزیابی و معادل می کنند، این افراد هیچ الزامی به تن دادن به زندگی روزمره و منفعل شدن نیز ندارند. این جدایی بر خلاف تصورات و توهماتی که مجاهدین به اعضای منتقد و ناراضی خود تزریق می کنند عملا می تواند به احیای دوباره سیاسی و آرمان گرایانه این افراد منتهی شود. می تواند به رشد کمی و کیفی جریان های عمیقا آرمانگرا و آزادی خواه منجر شود. تجربه پیش روی بسیاری از اعضای جداشده سازمان و بررسی نقش و اهمیت آنها در مسیر محقق کردن این آرمان ها که عمدتا معطوف به بازنگری و نقد گذشته و دستاوردهای آن در چشم انداز و اتخاذ راه های بنیادی تر و اساسی تر معطوف است، در نوع خود می تواند بر کذب بودن القائات رهبری مجاهدین تاکید داشته باشد. شاید برای اعضای بدنه سازمان به دلیل محصور بودن در قرارگاه اشرف و عدم دریافت اطلاعات درست از یک سو و همچنین یکسونگری و اصرار در جزمیت های تشکیلاتی و ایدئولوژیک و سیاسی، درک این معنی که برای آینده مجاهدین سرنوشتی بهتر از آنچه بازخوانی شد نمی توان متصور شد، کار مشکلی باشد. اما مرور گذشته ولو به اجمال و شتابزده نشان خواهد داد که مجاهدین بر خلاف تحلیل های رسمی و رسانه ای در واقعیت امر، یک جریان شکست خورده و مستاصل است که خود را به مسیر اتفاقات و حوادث گره زده است. نیروهای بدنه سازمان به منزله سرمایه هایی هستند که در این مسیر و به تناوب هزینه قدرت طلبی و لجاجت های کودکانه رهبری آن می شوند. جداشدن از این راس هم می تواند آینده و ادامه فعالیت های سیاسی این افراد را تضمین کند و هم در نهایت به درمان ابتلائات فرقه ای این افراد منجر شود.