من مهدی سلیمانی هستم و نزدیک به ده سال است که در تیرانا زندگی میکنم. از مهربانی و دلسوزی مردم شریف آلبانی بسیار خوشحال هستم. در این جشن میخواهم سرنوشت خودم را برایتان بازگو کنم.
من چهارده سال در سازمان مجاهدین خلق بودم و با آنها زندگی کردم. مجاهدین خلق یک گروه سکت هستند و هیچ گونه ارتباطی با بیرون از خود ندارند. من چهارده سال در یک سلول به نام کمپ اشرف بودم و در این مدت نتوانستم با مادرم، پدرم، خواهر و برادرم صحبت کنم. از نظر مجاهدین خلق، خانواده دشمن هستند و نباید با آنها صحبت کرد. بسیاری از افرادی که به تیرانا آمدند، برای رفتن به دکتر یا هنگام ورزش و یا در شب از سازمان مجاهدین فرار کردند.
وقتی از مجاهدین خلق خارج شدم، بعد از یک ماه موفق شدم شماره تلفن برادرم را پیدا کنم. وقتی با او تماس گرفتم، او مرا نمیشناخت. بعد از اینکه چندین نشانی دادم و اسم پدر، مادر و خواهرم را گفتم، برادرم مرا شناخت و گفت که به خانه میرود و تماس میگیرد.
شب که تماس گرفت، کل خانواده جمع شده بودند. با مادرم که صحبت کردم، گفت این مهدی من نیست. دوباره نشانی دادم که خودم هستم تا مرا شناخت و شروع به گریه کرد. من یک هفته فقط با مادرم از صبح تا شب صحبت میکردم. مادرم این یک هفته فقط گریه میکرد و چند جمله صحبت میکرد.
میخواهم بگویم که مجاهدین در مانز چه بر سر خانوادهها آوردند و چندین پدر و مادر را بدون فرزند گذاشتند تعدادی از این پدر و مادران در حسرت دیدار فرزند خود از دنیا رفتند جنایتهایی که رجوی در حق خانوادههای چشم انتظار در این سالیان کردند در تاریخ ایران زمین ثبت خواهد شد و روزی خواهد رسید که رجوی پاسخ جنایتهایش را در پیشگاه دادگاه و مردم ایران خواهد داد .
مهدی سلیمانی – تیرانا