شرحی بر خودکامگی و خودشیفتگی های مسعود رجوی

خاطرات جداشدگان؛

اختلال شخصیت خودشیفته یکی از انواع مختلف اختلالات شخصیتی است که در واقع نوعی بیماری روانی است و در آن افراد نیاز عمیق به توجه و تحسین دارند.

بنابراین خودکامگی و خودشیفتگی مسعود رجوی رهبر مجاهدین هم که فجایع بیشماری را بر پیکره مجاهدین تحمیل کرد ناشی از همین اختلال روانی است که در سن ۷۷ سالگی هم همچنان جاری و فعال است.

توهم سرنگونی! داشتن پایگاه مردمی! صدور مستمر پیام و اطلاعیه ها برای طرفداران موهوم ، از جمله عوارض سخت و خطرناکی است که همچنان دامنگیر این مردک کوتوله و پیرِ زمین گیر است.

بدین ترتیب افاده جویی و گنده گویی های مریم رجوی را هم باید در همان مجاب سازی ذهنی (تحمیل روانی و بازسازی فکری) که مسعود رجوی حتی برای او تهیه و آماده نموده است، جستجو کرد.

بعبارتی بنظرم خود مریم رجوی هم به لحاظ ساختار پیچیده خودباختگی فکری و روانی بنوعی عنصر قربانی شده تشکیلاتی است.

علیرغم گذران قسمتی از عمر رجوی در زندان باید گفت رشد خودکامگی مفرط و مریض‌گونه وی منبعث از تحول تاریخی – اجتماعی و انقلابی کشورمان در سال ۱۳۵۷ بود که در سالهای بعد بسرعت این خصلت افزایش یافت.

رجوی با تسلط به فضای انقلابیگری همان سالها و شور و هیجانات آزادیخواهی و ضد امپریالیسی دهه ۱۳۶۰ و در حالیکه افراد معمولی پایگاههای مقاومت مساجد،هواداران و اعضای سازمان را با شروع فاز مسلحانه شناسایی و دستگیر می کردند و حتی زحمت این کار را به نهادهای امنیتی هم نمی دادند، با سر دادن شعار “زدن سرانگشتان رژیم” به قتل و ترور شخصیت ها و افراد عادی و نظامی می پرداخت.

بنابراین ابزار کار رجوی فریب نوجوانان ۱۵ تا ۱۸ ساله ی این مرز و بوم بود تا هر کسی که ریشی و مدلباس خاصی به تن داشت به ضرب گلوله از پای در بیاورند.

رجوی در همان سالها در یک لجام گسیختگی روح و روانی  و در ادامه مسیر ناکجا آباد قدرت طلبی و منفعت طلبی و به دور از عرف یک فعالیت سیاسی تلاش داشت برای ارتزاق بیشتر از حیات و زندگی افراد نگونبخت خود با ایجاد روابط تشکیلاتی بیهوده در داخل زندانها بر سماجت خویش در جهت وادار نمودن دست اندرکاران امنیتی و قضایی برای محاکمه مجدد افراد به راحت لو رفته زندان بیفزاید.

یادم هست به خاطر این خودکامگی رجوی چندین نفر جان خود را در زندان تبریز از دست دادند.

همان سالها او در یک بیشرمی دیگر هر فردی را که مشکل امنیتی داشته و نیاز بود به کردستان اعزام شود و از سویی و بنوعی ارزشی هم در همان زمان نداشت و برایش هزینه بر بود به حال خود رها می نمود تا به آسانی دستگیر شده تا او بتواند به منافع کثیف خود بهتر دست یابد که بدلایل اخلاقی و انسانی در اینجا که اغلب آنها نیز از دختران بودند اشاره ای نمی شود.

با این فاکت ها به راحتی می توان به پستی و دنائت رجوی  از یک سو و قدرت طلبی بی حد و مرز وی از سوی دیگر پی برد.

مثلا باز در همان سالهای دهه ۶۰ سازمان به دستور رجوی با اصرار و فریب و سوءاستفاده از خانواده های هوادار برای در اختیار گذاشتن سرپناه به تیم های ترور اعزامی از کردستان عراق به ایران که معمولا همگی هم لو می رفتند موجب دستگیری عمدی همان افراد گاهاً پیر و از کار افتاده می شدند تا سازمان چند جانبه بر طبل حقوق بشری خود بکوبد فریاد فریبکارانه راه بیندازد و یا با تخلیه تلفنی همان خانواده ها بعد از اصابت موشک های دوربرد صدام حسین به شهرهای غربی ایران در صدد بود میزان تخریب را برآورد و برای اعلام گرای اصلاح شده به سربازان عراقی بکوشد.

گستاخی و اظهار وجود خارج از موقعیت ضعیف برای رجوی زمانی به اوج رسید که او در سال ۱۳۶۵ در فرانسه توافقنامه ننگین صلح را با طارق عزیز امضا نمود و قول موافقت او را برای عزیمت به عراق بعد از صدور اخراج از فرانسه بدست آورد.

این سرمنشاء تشکیل پادگان مخوف اشرف یا همان تیپی از لشکرهای عراقی بحساب می آمد. همان مقری که عزت ابراهیم به آن می بالید که در حمله مردم کردستان عراق برای پیشروی به طرف بغداد ، به کمک دولت مرکزی عراق آمده و صدام حسین را نجات داد.

سررشته تملق گویی و چابلوسی که خود جزئی از سیستم های خود کامه است در تشکیلات مجاهدین سر دراز داشت.

مریم  قجر قبل از حمله آمریکا و در یکی از نشست هایی که مسعود رجوی در آن حاضر نبود به هنگام سخنرانی با دست بسوی عکس مسعود در بالای سن اشاره نموده و گفت: “آری خدای زمینی اینجاست!!!”

یا در جایی دیگر و در همان سالها مهدی ابریشمچی در نشستی مربوط به سوژه شدن نفر خواهان جدایی زمانیکه وی را نزد همقطارانش به باد کتک گرفته بود داد میزد که : “من بایستی تو را بزنم و گرنه در قبال خدا و امام زمانش چه بایستی بگویم؟!!!”

رجوی بعد از افزایش نفرات جدا شده که عازم کمپ تیف آمریکائیان شدند طی سخنانی به صراحت اعلام می کند ما عناصر خائن جدا شده را در کشورهای اروپایی درو خواهیم کرد!

ضمن اینکه در حمله ۲۷ خرداد ۱۳۸۲ نیروهای ضد تروریست پلیس فرانسه به مقر اورسورواز علاوه بر پیدا شدن بیش از ۱۰۰ میلیون دلار پول کثیف گرفته شده از صدام ، اسناد و نقشه های ترور اعضای جدا شده که به دستور مریم رجوی برنامه ریزی شده بود نیز کشف گردید. شاید رجوی می خواست ادعا نماید منِ خدای زمینی تا لحظه مرگ همه افرادم مسئولم!

در خودشیفتگی رجوی همین بس ،علیرغم شکست فاجعه بار وی در پیشبرد آنچه که استراتژی “سرنگونی” می نامید و  سالها اعضای سازمان را با سرهم بندی کردن اراجیفی سرکار می گذاشت حال همان سخنان فاقد هرگونه ارزش سیاسی را تحت عنوان”آموزش برای نسل جوان” همچنان پی می گیرد!!!

رجوی  هرجایی هم کم می آورد در لابلای صحبت هایش می گفت بهشت همین نزدیکی هاست! شاید فکر می کرد پشت درب اولین اتاق پهلویی اوست. ولی هیچوقت درب آن را به روی کسی بازنکرد . او هیچوقت از تکرار حرفهای بی محتوایش سیر نمی شد گویی نمی دانست که فقط لال ها به پرگویان حسرت می ورزند و نه کس دیگر.

نویسنده : مصطفی آزاد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا