30 خرداد، سرآغاز ورود مجاهدین به فاز مسلحانه و تروریستی، و شروع یک دوران خونین دیگر در ایران پس از انقلاب 57 است. پیش از آن، گروهک های مزدور تروریستی در نقاط مختلف ایران، از خوزستان و کردستان تا ترکمن صحرا، فتنه های خونینی را رقم زده بودند تا انقلاب نوپای مردم ایران را با بحران و شکست مواجه سازند. تروریست های “خلق عرب” در خوزستان، گروهک های “دمکرات و کومله” در کردستان، و نیز جریان های چپنما در بخش های شمالی، با سوءاستفاده از موقعیت، دست به شورش های مسلحانه برای تجزیه ایران زده بودند. در چنین وضعیتی، صدام حسین نیز در طمع افتاده بود که شاید بتواند خوزستان را ضمیمه خاک خود نماید و به آرزوی دیرینه اش که داشتن ساحل و بندر در خلیج فارس بود برسد.
بدین ترتیب، جمهوری اسلامی از جنگ داخلی و خارجی، به فاز سوم بحرانی خود که همانا تروریسم سراسری بود رسید. رخدادی تلخ که ایران را در شرایطی خطیر و سرنوشت ساز قرار داد و خونین ترین روزهای بعد از کودتای ننگین 28 مرداد را به مردم ایران تحمیل کرد، و البته اثرات آن به جنگل های گیلان و رشته کوه های فارس هم سرایت کرد.
مسعود رجوی تصور می کرد با ترور سران کلیدی نظام، قادر خواهد بود جمهوری اسلامی را سرنگون و حکومت مورد نظر خود را تحت عنوان “جمهوری دمکراتیک اسلامی” با شعار فریبنده “جامعه بی طبقه توحیدی” برپا نماید. اما با وجود کشتارهای زیادی که در همان چند هفته اول بعد از 30 خرداد 1360 انجام داد و تعداد زیادی از مسئولین را به شهادت رساند، خیلی زود متوجه شد که دست به کاری نابخردانه زده و نه تنها حمایت مردمی را از دست داده، بلکه حتی مثل گذشته قادر نیست با سخنرانی های انگیزاننده خود به جذب جوانان بپردازد و مجبور است در داخل خانه های تیمی محبوس باشد. به همین خاطر کمتر از 40 روز بعد از ایران گریخت و هزاران نوجوان را در کشتارگاهی که برپا کرده بود تنها گذاشت.
43 سال از آن تصمیم نابخردانه و جنایتکارانه می گذرد و همگان شاهد هستند که جمهوری اسلامی با همه ضعف و کاستی ها، همچنان پابرجا مانده و مدام بر اقتدار آن افزوده می شود اما بیش از 21 سال است که مسعود رجوی در تابوت خودساخته، حتی توان انتشار یک تصویر جدید از خودش برای اثبات حیات ندارد. در عین حال، مریم نیز که با “انقلاب ایدئولوژیک” ادعای سرنگونی نظام و فتح جهان داشت و در نشست های درونی صراحتاً انقلاب خود را جهانشمول می خواند و می گفت جهان را در خواهد نوردید و همه زنان جهان را به شورش و عصیان وامی دارد، اینک در به در به دنبال پارلمانترها و شخصیت های دست چندم غربی می دود تا آنان را برای جلوگیری از مسترد شدن به ایران ترغیب نماید و برای سرنگونی نظام از آنها کمک بگیرد. سال گذشته، وی درصدد بود تا با انجام ده ها عمل تخریبی و تروریستی در سالگرد 30 خرداد، در گردهمایی یکم تیرماه شرکت کند و دست به قدرتنمایی بزند. اما درست در همین روز، پلیس آلبانی به پادگان اشرف هجوم آورد و بزرگترین ضربه امنیتی و سیاسی را به مجاهدین وارد نمود، به نحوی که برنامه سخنرانی کنسل و مریم از ترس بازداشت، پاریس را ترک کرد و سرگردان ایتالیا و آلمان شد.
طی 20 سال گذشته، مریم مدام به بهانه آزادی از زندان پاریس، با برپایی جشن های سالیانه، میلیون ها یورو صرف سورچرانی لابی هایش می کرد، اما امسال که کارفرمای وی در باتلاق غزه فرو رفته، هیچ برنامه ای ارائه نداده است. البته هجوم پلیس و سازمان مبارزه با کلاهبرداری به یکی از مقرهای مهم مجاهدین در والدواز نیز ضربه مهلکی بر تشکیلات مریم وارد کرد. در چنین شرایطی، نه خبری از برگزاری مراسم سالیانه 30 خرداد دیده شد و نه اثری از جشن آزادی مریم از بازداشتگاه پاریس است. و این نشان می دهد که بحران های مختلفی گریبان سازمان مجاهدین را گرفته است. چند قلم این بحران ها مرگ های پی در پی، کثرت پیرسالی، رخدادهای امنیتی، تضادهای تشکیلاتی، خطر استرداد، از اهمیت افتادن مجاهدین برای نهادهای جاسوسی و امثال آن است که همگی دست به دست هم داده تا روزهایی سخت را برای این فرقه خطرناک رقم بزند.
حامد صرافپور