مجاهدین خلق در سراشیبی سقوط محتوم – قسمت سوم و پایانی

عکس العمل های زبونانه

در قسمت قبلی به وضعیت نابسامان سازمان مجاهدین در یکسال گذشته و روند فزاینده بحران های داخلی و بین المللی علیه این فرقه پرداختیم .

اکنون که سازمان در بن بست استراتژیک هویت و موجودیت قرار گرفته است ، در یکسال گذشته کاملا در لاک دفاعی فرورفته و نتوانسته است اقدام جدی و روبه جلو داشته باشد. تنها به حملاتی پراکنده به جداشده ها اکتفا نموده است که هیچ تاثیری نداشته است، هر ازچند گاهی هم موضوع دادگاه 104 نفر را پیش کشیده و برای مصارف داخلی فرقه، اعضای دربند را ترسانده است که اگر جدا شوید دادگاه و محاکمه در انتظارتان است ، درحالیکه این دادگاه مردمی تنها سران فرقه که در سرکوب نقش داشته اند را هدف گرفته است و همگان می دانند که اکثریت 95 درصد به بالای اعضاء قربانیانی هستند که نیاز به کمک و مساعدت و روانکاوی برای جدایی دارند.

همچنین موج گسترده ای از سوی خانواده ها و جداشده ها، فشار مضاعفی آوردند که رهبران فرقه باید به ملاقات حضوری تن بدهند، در همین راستا بعد از سرفصل 30 خرداد 1402 و مداخله پلیس و مقامات امنیتی، دیگر حرف سران فرقه، برد سابق را ندارد و از همه سو تحت فشار است که باید فضای بسته تشکیلات را باز کند.

همانطوریکه در قسمت های قبلی نیز اشاره شد، فعالیت های گسترده و قانونی انجمن نجات آلبانی، عرصه را برای فعالیت های تروریستی و فرقه ای سازمان ، تنگ تر کرده است و روزی نیست که ضربه ای از سوی انجمن نجات آلبانی نوش جان نکند.

در یکی از مذبوحانه ترین تلاش های سازمان که چندین ماه برای آن جان کند، خیمه شب بازی اخیر در برلین بود که کوششی بی ثمر و بی حاصل بود، در همین دجال گری رجوی ها، خارجی های سیاهپوستی را دیدم که پرچم سازمان و ایران را در دست داشتند و هاج و واج اطراف را نظاره می کردند و اصلا نمی دانستند که برای چه مناسبتی حضور پیدا کردند، البته این موضوع جدیدی نیست و سازمان در خیمه شب بازی های قبلی نیز از کمپ های پناهندگی و برخی دانشجویان خارجی در قبال اندک پول و یک وعده غذا، برای سیاهی لشگر، اقدام به پر تعداد نشان دادن تجمعات خود کرده است.

موضوع دیگر سران فرقه برای خروج از بن بست ، فیل مریضی مریم رجوی را هوا کرده بودند که چندصباحی با این ترفند خود را مطرح کنند، این موضوع هم حاصلی برای فرقه نداشت، جز انبوهی از موضع گیری های ایرانیان که هر چه لایق وطن فروشان بود را نثار مریم رجوی کردند و سازمان با عجله سعی کرد این موضوع را جمع کرده و دیگر بدان نپردازد.

همچنین در بحث انتخابات چون دست سازمان خالی بود و اگر زیاد به این موضوع می پرداخت خود زیر علامت سئوال می رفت که چرا در مناسبات سازمان انتخابات آزاد وجود ندارد؟ و مثل بحث زن ، زندگی ، آزادی ، بود که سازمان هیچ نفعی نتوانست از آن ببرد چرا که رهبران سازمان اساسا با موضوع “زندگی” مشکل دارند.

در یکسال گذشته ، سازمان هیچ حاصلی درو نکرد، چرا که چیزی نکاشته بود تا درو کند. بحث کانون های خرگوشی هم که لطیفه ای بیش نیست و خود رهبران سازمان می دانند که بحث این کانون های خرگوشی ، تماما پوشالی و پوچ است.

اکنون همچنانکه قبلا هم گفتیم، سازمان در حضیض ذلت، باید تن به پوسته شکنی استراتژیک بدهد، حال که نیروهای سازمان درگیر هیچ جنگی نیستند و جملگی پیر و فرسوده شدند، دیگر انقلاب درونی و تجرد اجباری موضوعیتی ندارد، که اگر دراین موضوع هم کاری نکند، تلاشی تمامیت سازمان در سرنوشت او مقدر شده است، رهبر که ” مرحوم ” است، مریم هم که احتمالا مریضی لاعلاج گرفته است و به آلبانی ممنوع الورود شده است و از فرانسه هم بدلیل پرونده های مفتوحه قضائی ممنوع الخروج است، در سازمان هم که سلسله مراتب را به سخره می گیرند، زنان رده بالا هم خود بخوبی می دانند که چیزی در چنته ندارند، نیروهای رده پائین اعم از زن و مرد هم هیچ انگیزه ای برای ادامه این بیراهه ندارند، سازمان در کلیت خود در آلبانی و درون حصارهای مانز زمین گیر شده است، حال در روزها و ماههای آینده منتظر هستیم تا شاهد سقوط هرچه بیشتر وضعیت نابسامان سازمان باشیم، چرا که سازمان ظرفیت اصلاح و تغییر ندارد، که اگر قطره ای آزادی بخواهد بدهد، تا غروب آنروز هم دوام نخواهد آورد. رهبران سازمان در این وانفسا، بهتر است حداقل مجوز ملاقات اعضاء با خانواده هایشان را صادر کند، بلکه از این رهگذر نفسی در کالبد نابود شده خود بدمد.

محمدرضا مبین ، عضو نجات یافته از فرقه ی رجوی وجزو شاکیان پرونده ی دادخواهی علیه رهبران سازمان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا