اگر کسی تفسیر قرآن آقای طالقانی راخوانده باشد او در این تفاسیر به یک نکته اشاره دارد که جهنم وبهشت انسانها در همین دنیا میباشد! او به اعمال انسانها که نتیجتا برای آنها عکس العمل در میدان تاریخی –اجتماعی بوجود میاورد اشاره دارد وبه دیالکتیک این روند نیز میپردازد. از این که بگذریم که او عملا دیگر جهنم و بهشت به معنی عام آنرا رد میکند وعملا یک جهنم وبهشت ماتریالیستی را برمیگزیند ولی او به نکته درستی اشاره دارد که عملکرد وپراتیک اجتماعی انسانها یک بار به جا معه برمیگردد و در نتیجه عکس العمل آن طی یک روند پیچیده به سوی خود او باز میگردد. یکی از این اثر گذاران در تاریخ وبر شخصیتها اعمال دیکتاتورها در چه حوزه کوچک مثلا خانواده تا حوزه اجتماعی عمیق در کل اجتماع وتاریخ میباشد. یکی از خصوصیات دیکتاتورها خود پسندی، بزرگ بینی و ابرقدرت خود دیدن خویش میباشد ودیکتاتورها عموما به دروغهای خود نیز باور دارند.نگاهی به هیتلر، شاه و بوش و رجوی این را ثابت میکند که تمامی دیکتاتورهای جهان خود را «رهبر برتر » می دیده اند ومیبیند که صلاح مردم را از خود آنها بهتر میدانند و از اقتدارگرایان خود میخواهند که به او سجده کنند. مثلا رجوی در نشستی از اقتدارگرایان خود میخواهد که به او به عنوان رهبری نگاه کنند که مصلحت افراد را بهتر از خود آنها میداند وبرای اثبات حرف خود نیز تکیه به آیات قرآنی میکند که هرچه او انجام میدهد مصلحتی درآن است واقتدارگرایان او نبایستی که از او سوال کنند بلکه تنها باید دنباله رو وپیرو باشند. اوج نخوت رجوی جایی است که خود را از جنس دیگر میداند که رهبر ایدئولزیک است وتنها مریم رجوی توانسته است که از جنس او شود واینهم البته در رکاب او ومریم رجوی هم خود را با مسعود رجوی تعریف میکند وپیروانش حتی دیگر محمد را کمتر از رجوی میدانند و او را بالاتر از پیامبر وامامان مسلمان شیعه! در این اوج نخوت است که مسعود رجوی خود را دریچه ای به سوی رستگاری معرفی میکند که هر کس با او باشد با شهیدان در بهشت تغذیه میکند! ولی تمامی دیکتاتورهای سقوط کرده دقیقا به خاطر اوج نخوتشان در هنگام سقوط وشکست خود را د رجهنمی غیر قابل تحمل میابند. هیتلر به هنگام شکست مجبور به دستور دادن خودکشی جمعی شد وشاه در اوج نخوت اشگ ریزان ودرهم شکسته سرزمین ایران وتاج وتخت خود را ترک کرد ودرآخر نیز از رنج این سقوط از اوج نخوت به دره عمیق ذلیلی ودرماندگی رسید ودرهم شکسته در مصر جان داد.رفیق مسعود رجوی صدام حسین نیز در اوج ذلت به دست همدستان سابق خود به دار آویخته شد. واکنون مسعود رجوی به عنوان کسی که در اوج نخوت وغرور کسی را در جهان برابر با خود نمیدانست وادعای بالاتر از پیامبری داشت وخود ومریم خود را جزو معصومین میدانست امروز مورد نفرت عموم است. امروز مورد نفرت کسانی است که تادیروز حتی برای او جان خود را آتش میزدند. امروز بایستی که مسعود رجوی در اوج حضاضت به سوراخی پناه ببرد ودر اوج ذلت به کسانی روی آورد که روزی او آنها را جهان امپریالیسم ومرکز رذالت میدانست. ولی مسعود رجوی در ذلت کامل همراه با همسرش بایستی امروز چکمه کسانی را تمیز کند که رفقایش محمد وسعید و… اعدام کردند. بایستی به پابوسی کسانی برود که روزی از دید او دشمن خلق بوده اند وامروز نیز این دزد بغداد بایستی که خود را پنهان کند. من اتهام نمیزنم:کسی که اسکناسها از صدام دریافت میکند-فیلمش موجود است – که از جیب مردم عراق است دزد بغداد است. همان دزدی است که امروز میخواهد شریک غافله بشود ودوست مردم عراق خود را نشان دهد ولی نمیگوید که چرا تا دیروز با دشمن دیگر مردم عراق یعنی صدام بوده است وامروزنیز با اشغالگران به بهترین وجه دوستی میکدد. آری جهنم رجوی آمده است همان جهنمی که نتیجه اعمال وکردار خود اوست.او در اوج نخوت به دره ذلت وخواری تاریخی سقوط کرده است. تاریخ این بار در جلو چشمان ما عجب نقشی را نشان میدهد نقش یک سقوط از روزی که رجوی با افتخار با فریاد خلق از زندان آزاد شدوبا خیانت به آرمانهای موسسین سازمان ودیگر میلیشیای اکنون در اوج ذلت وخواری بسر میبرد.آیا رجوی خود بهترین شاهد گفته طالقانی نیست که گفته بود که جهنم وبهشت انسانها در همین جهان است؟آِیا مبارزانی چون سعید محسن، حنیف نژاد در اوج افتخار تاریخی نیستند وسیاست باز قدرت طلبی مانند رجوی در اوج خفت وخواری نیست؟ بدرستی که برای رجوی این روزها جهنمی برپاست که او با تمامی نخوتش و وجودش درآتش نخوت وذلت امروزی اش میسوزد. حسن عادل – سایت خبرگاه