سالهاست که از فرقه رجوی بیرون آمدهام ولی هیچ گاه یک سری موضوعات فراموش نخواهد شد.
سال ۱۳۷۴
در این سال نشستهایی گذاشته شد که به نام حوض نامگذاری شد. در ابتدا میخواهم بگویم که شیادی رجوی تا چه حدی بود که آن نشستها را برگزار کرد تا مانع از خروج آدمها بشود .
زمانی که ما به بغداد رفتیم درست ابتدای ماه مبارک رمضان بود که سه فرماندهی را برای نشست صدا کرده بودند که همه ما را با اتوبوس و یک تعداد را با ایفا آوردند . آپارتمانهای نزدیک محل نشست را به محلهای استراحت و اقامت نفرات اختصاص داده بودند.
نشستها برگزار شد و رجوی با شامورتی بازی و این که میخواهم ارتش آزادی را منحل بکنم شروع به حرف زدن کرد که یک تعداد که همیشه پای منبر رجوی بودند شروع به مزخرف گویی و این که نه تو رو خدا این کار را نکن ما قول میدهیم دیگر انقلاب بکنیم و از این گونه مزخرفات که توی کله های آدمها بکنند توی پرانتز بگویم دوستانی داشتیم که رجوی همه آنها را بخاطر ندانم کاری هایش به کشتن داد که در آن زمان در نشستها حضور داشتند .
نشستها هر روز در سالن بهارستان برگزار میشد محلی که رجوی قمپز در میکرد که محل اجلاس شورای پوشالی او است .
در حقیقت من گفتم یک سری موضوعات فراموش نمیشود میخواستم به اینجا برسم که رجوی خیلی بحث اعتماد را برای ما باز کرد و آنچنان دروغ میگفت که گویی این سازمان است که باید به ما اعتماد بکند! به قول آن حراف دوره گرد اعتماد کسب کردنی است و ما باید آن را به دست بیاوریم که وقتی با یکی از دوستانم صحبت میکردم گفت حالا فهمیدی که چرا آنقدر ما بدبخت هستیم و بعد از سالیان و این همه کار برای این سازمان هنوز اعتمادی در کار نیست و همین هم بود .
بعد از گذر چند سال و کشته شدن آن دوستم هنوز حرفهای دوستم و رجوی در گوشم است چون در یک کلام حرفها هر کدام در مقابل هم قرار دارند و همین حالا هم خود رجوی و سازمانش هیچ گاه حرفها را نه نقض میکنند و نه تایید میکند.
چون همه چیز در راستای دروغ بزرگ سازمان مجاهدین است دروغی که هیچ گاه نمیشود فراموش کرد آن هم این بود که شما پاره تن من هستید و از انقلاب مریم عبور کرده اید.
آری این همان رجوی است که مریم قجر و فرماندهان دست نشانده اش، او را رهبر نامیدند. رهبری که سال هاست در غیبت به سر میبرد.
غلامرضا شکری – آلبانی – تیرانا