زمانی که سکان هدایت مجاهدین خلق به دست رجوی افتاد وقتی بود که ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق از اسلام گرایی به سمت مارکسیسم گرایش پیدا کرده بود و این مسئله باعث شده بود که خیلی از اسلام گراها توسط خودِ سازمان تصفیه و ترور شوند. حالا رجوی رئیس سازمان مجاهدین خلق بود و با توجه به اینکه در آن زمان اسلام گراها بیشتر بودند رجوی تظاهر به اسلام گرایی داشت و به هر صورت میخواست که اعضا را علاوه بر اینکه در سازمان نگه دارد از نظر فکری هم به خودش وابسته نگاه دارد.
رجوی به مرور دیکتاتوری خود را بر سازمان مجاهدین خلق حاکم کرد. افرادی که به لحاظ تشکیلاتی سابقه بیشتری از او داشتند و مورد تأیید بودند را به مرور از میان برداشت و یا جوری تحقیرشان کرد که جرأت عرض اندام نداشته باشند. او به مرور فضای مناسبات را بسته و بسته تر کرد تا آنجا که ارتباط افراد کاملاً با محیط بیرون قطع شد. حالا افراد برده های بله قربان گوی رجوی بودند و او ذهن و جسم شان را به دست گرفت.
وقتی پای صحبت جدا شده های سازمان مجاهدین مینشینیم همگی خاطرات تلخی را از جلسات مغزشویی بیان می کنند. رجوی استراتژی برای بقای خودش درست کرد و او که در سخنوری مهارت داشت در جلسات آنقدر افراد را تحقیر می کرد که فرد از درون تهی می شد و تمام وجودش را از وجود رجوی و سخنانش می دید. یعنی گروهی که در ابتدا با شعار آزادی خلق به وجود آمد الان تلاشش برای در بند آوردن خلق است.
جلسات مغزشویی و غسل هفتگی به عنوان آداب و مناسکی اجرا می شد که در بسیاری از فرقه ها وجود دارد و هنوز هم از این مناسک برای جلب و جذب و ماندن افراد استفاده می شود. در پروسه مغزشویی از هر گونه باور و اعتقاد افراد استفاده می کند و این مناسک را جوری در آداب و مراسم مذهبیِ مورد تأیید اعضا می گنجاند که به اعضا القا کند که فرامین رجوی در تمام ارکان زندگی و افکار آنها رسوخ پیدا کرده است. مثلا الان می بینیم در مراسم محرم و عاشورا در اردوگاه مانز از این مناسک استفاده می شود و بدین ترتیب رجوی کیش و آیین خود را به افراد القا می کند.
رجوی فکر می کرد دانش ویژه ای دارد و این تفکر را به تمام افراد فرقه تحمیل کرد و تمرکزش به وفا داری افراد به رهبر فرقه است و اعضای سازمان مجاهدین برای رسیدن به این منظور باید خود را فدا کنند و از همه چیز خود بگذرند کما اینکه می بینیم در سازمان مجاهدین خلق از تمایلات خانوادگی خبری نیست و افراد مغز شویی شده بالاجبار پذیرفتند که فرزند و همسر نداشته باشند و یا از آنها دور باشند به صورتی که هرگز نه آنها را ببینند و نه خبری از آنها داشته باشند .
رجوی برای اینکه افراد فرقه را مطیع خودش بکند علاوه بر تحقیر و توهین و ایجاد خلأ روانی در آنها خود را منزه و بسیار خاص و دست نیافتنی نشان می دهد و به منظور فرمانروایی محض و بلا اشکال در امر کنترل و مطیع سازی نیروها، به آنها احساس بدبختی و ناکافی بودن بدون سازمان را می داد. فرد درون سازمان مجاهدین فکر می کند بدون مریم و مسعود هیچ است و به همین دلیل بی چون و چرا از اوامر سازمانی اطاعت می کند.
مدت زمان زیادی است که از مسعود رجوی خبری نیست. شایعه بیماری او که همه جا بود و شایعه مرگش با اعلام ترکی فیصل قوت گرفت. حالا مرگ و زندگی مسعود رجوی امر مهمی نیست چراکه او مدتهاست به لحاظ سیاسی مرده است. سازمان مجاهدین به انتهای خط رسیده است . سران سازمان از هر ترفندی برای سر پا نگه داشتن فرقه شان استفاده می کنند. به همین دلیل اگر هم مسعود رجوی زنده نباشد نمی خواهند کسی از این موضوع با خبر شود و یا اصلا باورش کند.
هم اینک شایعه بیماری و بستری شدن مریم رجوی نیز وجود دارد که این شایعه هم دور از ذهن نیست هیچ انسانی نامیرا نیست، هیچ انسانی صد در صد در سلامت کامل نیست و هیچ انسانی هم از عیب و نقص مبرا نیست. مریم و مسعود رجوی هم انسان هستند و هر چه در مراسم مغزشویی سازمان مجاهدین خلق از این دو فرد به عنوان انسانهای ماورایی تعریف شود باز هم همه می دانند که این کارها فقط برای مغزشویی و بقای سازمان مجاهدین است.
مسعود و مریم رجوی بیمار هم که نباشند بالاخره به لحاظ بیولوژیک در زمانی پیمانه شان پر می شود و از دنیا می روند و حیات ننگین شان پایان می پذیرد.
اما این سئوال همواره مطرح است که بعد از این زوج دیکتاتور، اعضای باقیمانده در سازمان مجاهدین خلق که سالها فقط با رهنمودهای فرقه راه رفته اند و فکر کرده اند و عمر گذرانده اند، سرنوشت شان چه می شود؟ چه کسی زمام امور را به دست می گیرد؟ آیا بعد از مدتها رها می شوند و یا دیکتاتور دیگری جایگزین رجوی ها می شود؟!
افراد مغزشویی شده که در قرارگاه مانز آلبانی بدون در نظر گرفتن ساده ترین حقوق انسانی زندگی می کنند و بهتر بگویم زندانی هستند تا چه زمان در این اردوگاه نگاه داشته خواهند شد و تا چه زمان اطاعت بی چون و چرا از اوامر سازمانی-فرقه ای پا برجاست.
این افراد انسان هستند. هر چند که مغزشویی شده باشند، خانواده دارند هر چند که از لحاظ مکان و زمان دور باشند و حتما دوست دارند که مثل یک فرد عادی یک زندگی آزاد داشته باشند هرچند که مجبور به زندگی فرقه ای شده اند.
به امید آزادی همه اسیران فرقه رجوی هم جسمی و هم روحی