در قسمت قبل بیان شد که رجوی همیشه ادعا می کرد که صلح، طناب دار جمهوری اسلامی است و ایران تن به آن نخواهد داد. به همین دلیل وقتی در اواخر تیر 1367 ایران اعلام کرد که قطعنامه 598 سازمان ملل برای اجرای آتش بس را می پذیرد، رجوی آچمز شد. او برای پاسخ به وضعیت جدید تصمیم دیوانه وار حمله به ایران را اتخاذ نمود، تصمیمی که به قیمت جان تعداد زیادی از نیروهای مجاهدین خلق تمام شد. صدام نیز قصد داشت از وضعیت سوء استفاده کرده و ضمن وارد کردن ضربه به ایران، امتیازاتی را در آن شرایط کسب کند تا دستش در مذاکرات بعدی پر باشد. به این ترتیب نیاز صدام با نیاز رجوی روی هم افتاد و به همین دلیل عراق یک هفته پذیرش آتش بس را به تاخیر انداخت تا فرقه رجوی فرصتی برای آماده سازی جهت حمله به ایران داشته باشد.
رجوی بعد از هماهنگی با صدام بلافاصله اعلام آماده باش کرد، صدام نیز دستور داد تا تمام نیازهای تسلیحاتی و پشتیبانی مجاهدین خلق تامین شود. به دستور رجوی هواداران و نیروهایی که در کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا بودند به عراق آمدند و در حالی که از نظر نظامی صفر بودند با یک آموزش فشرده چند ساعته در یگان های نظامی سازماندهی شدند و در نتیجه بیشترشان به عنوان گوشت دم توپ در جریان عملیات کشته شدند. سازماندهی ها نیز تغییر کرد و با ترکیب نفرات قدیمی و جدید، 35 یگان که به آنها تیپ می گفتند و هر کدام شامل تقریبا 200 نفر بود شکل گرفتند.
نشست توجیه عملیات
چند روز قبل از آغاز عملیات در شب 31 تیر، رجوی در سالن عمومی قرارگاه اشرف نشستی برگزار کرد و با نشان دادن نقشه ایران گفت: “می خواهیم به ایران حمله کنیم و هدف مان تسخیر تهران است. به این منظور تاکتیک مان پرش شیر است و باید با سرعت به سمت تهران حرکت کنیم.” وی برای تحریک نیروها مستمراً بر این تاکید می کرد که جمهوری اسلامی در ضعیف ترین نقطه است و ناچار از پذیرش آتش بس شده است زیرا دیگر نیرویی برای فرستادن به جبهه ها ندارد. در کل طوری فضا می داد که انگار در آن طرف مرز نیروهای مجاهدین خلق با تعداد اندکی از نیروهای نظامی جمهوری اسلامی مواجه خواهند شد. رجوی برای خام کردن بیشتر نیروها گفت: “کاری که ما می خواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابر قدرت است چون فقط یک ابر قدرت می تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند. در طول 8 سال جنگ ایران ادعای گرفتن بغداد را نکرده یا عراق نیز ادعای گرفتن تهران را نکرده است اما ما می خواهیم تهران را بگیریم.” او مدعی بود که حتی اگر شکست هم بخوریم چون جمهوری اسلامی آتش بس را پذیرفته، نمی تواند تا شب عید دوام بیاورد!!! او برای پر کردن خلاء کمبود نیرو می گفت: “شما افسران ارتش آزادیبخش هستید و سرباز صفرهای ما در آن طرف مرز هستند. به محض این که پیشروی کنیم شرایط می چرخد و مردمی که از ترس سرکوب ساکت بودند به ما ملحق خواهند شد.” در این بین یکی از زنان پشت میکروفون رفت و گفت: “من مدت کمی است که از ایران خارج شدم، مردم به این صورت که شما می گویید هوادار ما و مخالف رژیم نیستند.” رجوی در جواب او با ریاکاری گفت: “تو درست می گویی اما این حرف تو مربوط به چند ماه قبل است که تو در ایران بودی. در این چند ماه خیلی چیزها تغییر کرده که یکی از آنها پذیرش آتش بس از سوی رژیم است.”
همه تحت تاثیر مغزشویی هایی بودیم که رجوی انجام داده بود و خام خیالانه فکر می کردیم که در عملیات پیش رو پیروز خواهیم شد و ظرف چند روز آینده به تهران خواهیم رسید. غافل از اینکه رجوی با چه نیتی با این سرعت می خواهد همه را وارد عملیات کند. حتی به این فکر نمی کردیم که در این زمان کوتاه چگونه ممکن است چنین عملیات بزرگی را طراحی کرد! رجوی می گفت: “باید برویم و اگر نرویم فردا خیلی دیر است”. آن زمان این جمله رجوی را درک نمی کردم و تنها بر اساس اعتماد و اعتقادی که به او داشتم، حرف هایش را می پذیرفتم. بعدها فهمیدم او می خواست این حقیقت که ارتش آزادیبخش زائده جنگ است را با فرستادن نیروهایش به یک عملیات دیوانه وار و مرگ آفرین تحت الشعاع قرار دهد و به این دلیل بودکه عجله داشت و فردا برای او خیلی دیر بود.
در نشست توجیه عملیات مشخص شد که نیروها در 5 محور سازماندهی شدند. فرمانده محور اول مهدی براعی (با نام مستعار احمد واقف) بود و مسئولیت تصرف شهرهای قصرشیرین، سرپل ذهاب، کرند و اسلام آباد را برعهده داشتند. فرمانده محور دوم ابراهیم ذاکری بود که مسئولیتش تسخیر شهرهای کرمانشاه و سنندج بود. فرماندهی محور سوم بر عهده مهدی افتخاری بود که مسئول تصرف قزوین بودند. محور چهارم مسئولیت تصرف همدان را بر عهده داشت و فرمانده آن محمود مهدوی (با نام مستعار محمود قائمشهر) بود. محور پنجم مسئولیت تصرف تهران را به عهده داشت و فرمانده آن محمود عطایی و معاونش مهدی ابریشمچی بود. بیشتر تیپ ها در محور پنجم سازماندهی شده بودند.
رجوی مسئولیت تیپ ها در مرحله پایانی طرح یعنی هنگام فتح تهران را مشخص کرد! که بر اساس آن مسئولیت تیپ ما تصرف زندان اوین و آزاد کردن زندانیان بود. این در حالی بود که او برای نبرد با نیروهای ایرانی که در مسیر قرار بود با آنها مواجه شویم فکری نکرده بود که خود گواه دیگری است از این که رجوی از قبل می دانست این عملیات چه سرنوشتی دارد اما برای پوشاندن حقیقت از جان نیروها مایه گذاشت.
ادامه دارد…
ایرج صالحی