مریم سنجابی، یکی از زنانی است که با شجاعت و جسارت، رنج تمام حصارهای فرقه رجوی را به جان خرید و خود را به آزادی رساند. در طول سال های گذشته ده ها تن از زنان مسئول در فرقه رجوی با فرار از اردوگاه های آن موفق به آزاد سازی خود شده اند و جنایت های این فرقه در حق زنان را افشا نموده اند. نویسنده کتاب “سراب آزادی” بیش از ۲۰ سال از بهترین دوران زندگی خود را در زندان های این فرقه گذرانده و شاهد خیانت ها و جنایت های گسترده سران فرقه بوده است. وی سال هاست با نگارش کتاب، مقالات ارزشمند و انجام مصاحبه های متعدد در جهت افشای ماهیت فرقه تروریستی رجوی فعالیت می نماید. وی به بهانه فرا رسیدن ۵ مرداد سالروز رسوایی رجوی در عملیات فروغ جاویدان به تشریح جزئیات این عملیات پرداخته که در دو بخش منتشر می شود:
قسمت اول
فرقه رجوی با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در ابتدا طی اعلامیههای منتشره در نشریاتش، تجاوز عراق به خاک میهن را محکوم و اعلام آمادگی نمود نیروهایش را برای شرکت در جنگ علیه عراق و با موافقت مقامات کشور خواهد فرستاد و بدین ترتیب اولین موضعگیریهای متناقض و فریبکارانه در رابطه با جنگ تحمیلی را شروع نمود.
علیرغم اینکه در ظاهر و در نشریات اعلام مینمود که در هماهنگی و با اجازه مسئولین امر اعضا در جبهه شرکت خواهند کرد ولی یک هفته بعد با اطلاعیهای دیگر اعلام کرد که اعضای سازمان در جبهه جنگ در آبادان حضور دارند! کمی طول نکشید تا حدود یک ماه بعد رازهایی برملا شد و خبرهایی در حوالی پاییز ۱۳۵۹ منتشر شد مبنی بر اینکه حدود ۴۰ نفر از اعضای سازمان در آبادان به اتهام جاسوسی بازداشت شدند…
علیرغم دستگیری تعدادی از اعضا در جبهههای جنگ که به تهیه فیلم و گزارش و جمعآوری اطلاعات پرداخته و در مواردی اقدام به انبار سلاح مینمودند ولی سازمان اهداف اصلی خود را برملا نمیکرد و همچنان به فریب اذهان عمومی مبادرت میورزید.
چندی بعد این اظهارات همتغییر کرده و رجوی، جنگ و مقاومت ایران را “جنگ ارتجاعی و ناعادلانه نامید” و در تحلیلهای درونی که به خورد اعضا میداد، گفت انگیزه ایران از این جنگ صدور انقلاب است.
او در طی سالها و پس از خروج از ایران در تحلیلهای درون تشکیلاتی به اعضا میگفت: حکومت ایران از جنگ بهمثابه سرپوشی بر مشکلات و مسائل داخلی و وضعیت نابسامان اقتصادی استفاده میکند و به این جنگ محتاج است و هرگز صلح نخواهد کرد. جنگ در درازمدت باعث سقوط خواهد شد و زمانی دولتمردان ایران صلح را خواهند پذیرفت که در بنبست قرارگرفته و بدترین شرایط را داشته باشند. با صلح دولت ایران در متزلزلترین وضعیت خود قرارگرفته و آن زمان بهترین موقعیت برای ما خواهد بود و سرنگونی محقق میشود او همچنین با حمایت دولت صدام میگفت عراق، با داشتن دولتی مردمی و سکولار به علت اینکه قدرت سازماندهی دارد، میتواند در برابر جنگ مقاومت نماید و مشکلات را حل کند.
لذا سازمان مجاهدین از سال ۱۳۶۰ بنای فریبکاریهایش در رابطه با جنگ را مستحکم نموده و بالعکس آنچه اذعان میکرد ایران در پی سود و استفاده از جنگ هست، خود به دنبال بالاترین سوء استفاده و به دست آوردن بهترین موقعیت از جنگ پیشآمده بود.
رجوی دربحبوبه شرایط سخت و بحران جنگ در سال ۱۳۵۹الی ۶۰ با فریبکاری به بنیصدر نزدیک نموده و با به راه انداختن بحثهای گمراهکننده ارتجاع و لیبرال در بیرون، درون تشکیلات میگفت بایستی بنیصدر را از حکومت جدا کرد و لذا با تمام انرژی به دنبال این فتنه بود.
سرانجام با ادامه تحولات در پایان سال ۱۳۵۹ و بهار سال ۱۳۶۰ با همسو کردن بنیصدر با خود و راهاندازی قائلهها و دسیسههای مختلف در سی خرداد سال ۱۳۶۰ بخشی از اهداف و نیات پلیدش را برملا و اعلانجنگ مسلحانه نمود. پس از آن در ۷ مرداد ۱۳۶۰ همراه با بنیصدر که از ریاست جمهوری ایران معزول شد بود به فرانسه گریختند و فصل دیگری از خیانت و جنایت را شروع نمود.
با اعلام فاز نظامی و رو شدن چهره نفاق مجاهدین خلق و فرار رجوی بساط شرکت در جبهه جنگ نیز برچیده شد؛ و اولین گروهها از طریق کردستان روانه عراق شدند.
این پایان ماجرا نبود. رجوی به علت داشتن خوی فرصتطلبی و خودشیفتگی مفرط که عقده رهبری هم داشت در طی چهار پنج سال حضور در فرانسه با برنامه و توطئههای مختلف و راهاندازی شو انقلاب ایدئولوژیک همه رقبای درون تشکیلاتی خود را یکییکی پسزده و یا به کشتن داد و خود را بهعنوان رهبر مادامالعمر و همیشگی سازمان مجاهدین خلق قالب کرد. او در شکاف تخاصم بین ایران و عراق نهایتاً در سال ۱۳۶۵ به سرزمین عراق کوچ کرد.
درحالیکه حضور سازمان مجاهدین خلق در عراق با توجه به ساختار حکومت امنیتی و فاشیستی رژیم بعث صدام، بهتنهایی برای اثبات وابستگی به حکام بعثی کافی بود، ولی وقایع اتفاق افتاده در طی سالهای ۱۳۶۵ الی ۱۳۸۲ یعنی تا سقوط صدام و همکاریهای گسترده و آشکار رجوی با دولت صدام بیشازپیش رسوایی تاریخی و بینالمللی را برای سازمان مجاهدین خلق و بهویژه شخص رجوی در برداشت بطوریکه حتی بنیصدر و قریب به نود درصد نیروهای ضدانقلابی که تا سال ۱۳۶۵ عضو بهاصطلاح شورای ملی مقاومت شده بودند یکییکی از آن خارجشده و علیه حرکت رجوی مبنی بر رفتن به عراق و همکاری با دولت صدام موضعگیری نمودند آن عمل را خیانتی آشکار به مردم و کشور ایران میدانستند.
رجوی پس از رفتن به عراق بلافاصله فعالیتها و همکاریهای گسترده و تنگاتنگی را با دولت و ارتش صدام حسین شروع نمود. بطوریکه بارها بسیاری از کارشناسان و فعالان بینالمللی مطرح مینمودند اعضای تعلیمدیده سازمان مجاهدین که موسوم به ارتش آزادیبخش شده بودند. درواقع امر بخشی یا جزئی ازلشکرهای عراق محسوب میشوند.
اعضای سازمان مجاهدین به دلیل ایرانی بودن، فعالیتهای اطلاعاتی مختلفی را میتوانستند به نفع دولت صدام انجام دهند آنها شبکههای تماس بیسیمی و شنود. در اکثر مناطق مرزی را پوشش میدادند و اطلاعات قابلتوجهی درباره اوضاع جنگ به دست آورده و در اختیار استخبارات عراق میگذارند تا بتوانند هر چه بیشتر همکاری خود را با به اثبات برسانند.
تا زمان عملیات فروغ جاویدان یعنی در طی دو سال و اندی حضور در عراق این رجوی بود که از سفره پهن جنگ بهره کافی برد و با تشکیل ارتش بهاصطلاح آزادیبخش به خدمت صدام حسین درآمد.
ارتشی که قریب به نود درصد بودجه مالی و نظامی آن را صدام میپرداخت؛ و هر عضو سازمان در نزد دولت عراق دارای حقوق و سهمیه بود.
در طی سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ رجوی باقدرت تمام شروع به ساختن ارتش و جمعآوری نیروهایش از ایران و سایر کشورها نمود. در سال ۱۳۶۶ شروع به انجام سلسله عملیاتی با کمیت یک گردان تهاجم کننده (حدود ۵۰تا ۶۰ نفر) نمود و با آغاز سال ۱۳۶۷ دو فقره عملیات نسبتاً بزرگ به نامهای آفتاب (در منطقه فکه) و چلچراغ (در شهر مهران) انجام شد که با حمایت کامل توپخانه و پشتیبانی ارتش صدام صورت گرفت. دراینبین ارتش آزادیبخش توانست به موفقیتهای محدودی دست پیدا کند که این امر باعث بیشازپیش غره شدن و یکهتازی او شد.
رجوی پس از رفتن به عراق در سال ۱۳۶۵ با فراخوان نیرویی به داخل و خارج ایران، نیروهایش را در عراق و کمپ اشرف جمعآوری نمود و در طی سالهای ۱۳۶۶ الی ۶۷ مشتمل بر ۵۵۰۰ تا ۶۰۰۰ نفر در داخل عراق نیرو داشت. حدود یکچهارم نیروها را زنان تشکیل میدادند؛ که اغلب آنان نیز در طی گذراندن دورههای اجباری نظامی، آموزشهای سنگین رزمی را طی کرده بودند.
در این برهه سازمان در همکاری کامل با دولت عراق بسر میبرد؛ و سالانه کمکهای مالی بالغبر ۲۰ میلیون دینار در ماه از رژیم بعث عراق دریافت میکرد؛ که این مبلغ بعدها بسیار گستردهتر و بیشتر شد. همچنین دولت عراق ارتش موسوم به آزادیبخش را زیرمجموعه یکی از لشکرهای خود میدانست و لذا سهمیه و یارانههای غذایی چون ارتش عراق به هرکدام از اعضا تعلق میگرفت. در آغاز کار، از طریق انبارهای ارتش عراق، جنگافزارهای سبک و بهویژه سلاحهای سبک، مسلسلهای متوسط و مسلسلهای سنگین و موشکاندازهای RPG و خمپاره اندازهای ۸۲ و ۱۲۰ میلیمتری و در ادامه تانک و نفربرهای زرهی در اختیار آنان گذاشته شد؛ و بهاینترتیب سازمان توانست در طی دو سال و نیم به یک ارتش زرهی تبدیلشده و به سلاحهای سنگین بسیاری دست یابد؛ سلاحهایی که بهطور متناوب یا از طرف عراق و یا از طریق حملههای مرزی به غنیمت گرفتهشده و در اختیار قرار میگرفت. درنتیجه مجهز به تانک، نفربرهای زرهی و سلاحهای توپخانهای و موشکهای ضدتانک هدایتشونده شدند.
شکلگیری عملیات فروغ جاویدان
ازآنجاکه رجوی خوش خیالانِه تصور میکرد ایران هرگز صلح نخواهد کرد. با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، بهیکباره در بنبست سیاسی و نظامی شدیدی قرار گرفت و تلاطمی در درون اتفاق افتاد که منجر به تصمیمگیری شتابزده برای عملیات بهاصطلاح فروغ جاویدان شد. به دنبال آن وقایعی پیش آمد که سندی تاریخی بر دجالیت رذالت و نابخردی رهبر خود خوانده فرقه تروریستی مجاهدین خلق شد.
او که با وقوع جنگ بین ایران و عراق از ۱۳۶۰ تا سال ۶۷ مستمراً یاوهسرایی مینمود که ایران از جنگ پیشآمده سود میبرد و صلحی متصور نیست … بالعکس مشخص شد که خودش در شکاف جنگ و ایران عراق گذران میکرده است و با پذیرش قطعنامه مرگش فرارسیده بود.
سرانجام در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ دولت ایران، طی پیامی به دبیر کل ملل متحد اعلام نمود :” جهت استقرار امنیت بر اساس عدالت، قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت ملل متحد را بهطور رسمی پذیرفت.”
و بازهم نشانههای نابخردی و بیعلمی رجوی از اوضاعواحوال سیاسی که با قاطعیت میگفت ایران صلح را نمیپذیرد هویدا شد.
رجوی که هست و نیست سازمانش را درگرو جنگ میدید از پذیرش قطعنامه توسط ایران و آتشبس پیشآمده، بیشترین صدمه و ضربه را خورد ؛ به همین دلیل فوراً دستبهکار شد. برای خارج شدن از این بنبست، توطئه دیگری را در سر پروراند؛ و به فکر حمله گستردهای باهدف بهاصطلاح فتح تهران و سرنگونی افتاد. ازآنجاکه ارتش بهاصطلاح آزادیبخش تماماً وابسته به دولت و ارتش صدام بود بدون اجازه مقامات عراقی اجازه و توان عملیات مستقلی را نیز نداشت. او از صدام حسین درخواست نمود در فرصت چندروزهای که تا رسمی شدن پاسخ قطعنامه از طرف دولت عراق باقی است اجازه عملیاتی گسترده به او داده شود.
درآن زمان عراق که در همکاری با بسیاری از کشورهای اروپایی طرح حملهی گستردهای را داشت به دلیل پذیرش قطعنامه توسط ایران غافلگیر شده و بهانه برای اجرای نقشههای شوم خود را ازدستداده بود. درآن میان یکی از راههای توطئه و خیانت جدید استفاده از سازمان مجاهدین خلق بود. بهاینترتیب با جلو انداختن ارتش آزادیبخش و با حمایت و پشتیبانی تسلیحاتی و قول حمایت هوایی، به انجام عملیات از طرف مجاهدین خلق موافقت نمود.
رجوی بهخوبی میدانست که این آخرین فرصت استفاده و بهرهبرداری از تخاصم و جنگ بین ایران و عراق است و پسازآن دیگر چنین فرصتی پیش نخواهد آمد و دولت عراق هرگز دیگربار اجازه چنین عملیات آشکار وگستردهای با ساز و برگ نظامی را نخواهد داد.
لذا به همه اعضا و هوادارانی که در کشورهای اروپایی و امریکا داشت فراخوان بازگشت به عراق داد و حتی افرادی هم که در عملیات های بین ایران و عراق اسیر شده و در اختیار آنان قرار گرفته بودند را نیز راهی جنگ نمود.
آمادهسازیها و اقدامات گسترده شبانهروزی شروع شد و در طی چند روز ظاهراً مقدمات کار فراهم شد.
– صدها دستگاه جیب لندکروز و لندکروز خریداری شد بطوریکه بازار عراق از بابت این معاملات دچار تنشهای زیادی شد.
صدها دستگاه وانتهای معروف به تک کابین و دوکابین که هنوز شمارهگذاری نشده بودند برای نصب مسلسلهای سنگین از نوع”ولادیمیر” و همچنین انواع کامیونهای باری بهمنظور نقلوانتقال مهمات و تجهیزات در عرض دو سه روز خریداریشده و به قرارگاه مرزی موسوم به سردار منتقل شد.
انواع سلاحها، تجهیزات و مهمات خشکبار و کنسرو از سولههای ارتش عراق روانه قرارگاه اشرف شد.
دستورات هماهنگی درباره طرحها و اقدامات عملیات، در مدتزمان بسیار محدودی از طرف عراق نیز صادر شد.
یک پادگان ویژه عملیات در قرارگاه سپاه دوم عراق، در”منصوریه الجبل” واقع در جاده “بغداد- خانقین” بازگشایی گردید.
نیروهای مسلح زمینی و هوایی عراق، به حالت آمادهباش درآمدند؛ و مأموریتهای مشخصی برای نیروهای هوایی و هوانیروز بهمنظور پشتیبانی از عملیات تعیین گردید و اهداف از طریق عکسهای هوایی و اطلاعات استخباراتی شناساییشده و تحویل فرماندهان عملیاتی شد.
در روز عملیات رجوی به قرارگاه عملیاتی “منصوریه الجبل” منتقل گردید. سرلشکر “فاضل البراک”، سپهبد “صابر الدوری” و سرلشکر ستاد “وفیق سامرایی” و “سید احسان محمد جاسم الدیری” مدیر کل سرویسهای اطلاعاتی و مسئولان شعبه ترکیه و ایران، برای پیگیری اوضاع نیز به آن قرارگاه منتقل شدند.
مسیر عملیات از مرز خسروی – قصر شیرین-کرند – اسلامآباد غرب و سپس کرمانشاه تعیینشده بود که نیروها با سرعت تمام و از طریق جاده آسفالته با عبور از مناطق کوهستانی بسیار صعبالعبور گذشته و به کرمانشاه و سپس همدان و تهران میبایست میرسیدند. جاده “قصر شیرین- تنگه پاطاق- اسلامآباد” بسیار صعبالعبور بود و در شهر اسلامآباد یک پادگان دائمی متعلق به یکی از تیپهای لشکر ۸۱ زرهی وجود داشت. منطقه حدفاصل بین اسلامآباد و کرمانشاه (که در فاصله ۱۷۵ کیلومتری مرزهای عراق قرار دارد) شامل رشتهکوههای موازی است که از جاده اصلی عبور میکند؛ و زمینی به مساحت ۸ تا ۱۵ کیلومتر بین هر دو رشتهکوه وجود دارد؛ که دشت حسنآباد درآن واقعشده بود.
برای تسهیل عملیات، ارتش صدام از دو سه روز قبل برای کاستن از حجم نیروهای ارتش ایران در غرب، اقدام به تک وسیعی در خرمشهر کرد و سپس با حمله گسترده و اجرای آتش سنگین در منطقه سر پل ذهاب و صالحآباد، این مناطق را به تصرف درآورد. تا با این عمل، راه ورود سازمان از جبهه غرب را هموار نماید. و در اولین ساعات هجوم نیروهای سازمان، برای پشتیبانی در چندین نوبت، اقدام به بمباران هوایی خطوط مرزی نمود.
پیشبرد عملیات با حرکت سریع از مرز به سمت عمق خاک ایران با تانکهای کاسکاول (دارای چرخهای لاستیکی) و سرعتی معادل ۱۲۰ کیلومتر در ساعت بود. مرحله اول تسخیر چندین شهر مرزی تا رسیدن به کرمانشاه بود و پسازآن با واردکردن ۱۳ تیپ نیروی رزمی رسیدن به تهران،و اشغال مراکز مهم در طرح و برنامه قرار داشت.
در این عملیات همه افراد ردهبالای سازمان، نظیر مهدی ابریشمچی، مهدی برائی، محمود عطایی، محمد حیاتی، ابراهیم ذاکری، مهدی افتخاری و … تمام نیروهای مستقر در عراق و حدود ۱۰۰۰ نیروی اعزامی از خارج کشور شرکت تا تاریخ ۳مرداد آماده و روانه مرزهای عراق شدند. بهاصطلاح ۲۵ تیپ که هر تیپ بهطور متوسط شامل ۲۰۰ نفر بود و حدود ۱۰۰۰ هزار نیروی پشتیبان در این عملیات شرکت داشتند.
برای هر محور بهتناسب اهمیت مأموریت، دو یا چند تیپ در نظر گرفتهشده بود. فرماندهان محورها و مأموریت آنها عبارت بودند از :
۱- مهدی برائی، فرمانده محور اول و مسئول تسخیر اسلامآباد
۲- ابراهیم ذاکری، فرمانده محور و مسئول تسخیر باختران
۳- محمود مهدوی، فرمانده محور سوم و مسئول تسخیر همدان
۴- مهدی افتخاری، فرمانده محور چهارم و مسئول تسخیر قزوین
۵- محمود عطایی با معاونت مهدی ابریشم چی، فرمانده محور پنج و مسئول تسخیر تهران.
علاوه بر محورهای فوق، ثریا شهری مسئول کل تدارکات، محمدعلی جابرزاده انصاری مسئول تبلیغات، محمد سید المحدثین مسئول امورات سیاسی و دیپلماسی انتخابشده بودند.
ادامه دارد…