بعد از سرنگونی صدام حسین دولت جدید عراق روی کار آمد. آمریکایی ها در همه جای عراق حضور نظامی داشتند، مخصوصا در کمپ اشرف، ابتدا سازمان را خلع سلاح کردند و سپس حفاظت قرارگاه اشرف را به عهده گرفتند. آمریکایی ها در قسمت شمالی اشرف مستقر بودند و روزانه به داخل قرارگاه اشرف رفت و آمد داشتند و کنترل اشرف را در دست داشتند. حتی گاهی اوقات سر زده برای کنترل و چک به مقرهای مختلف و حتی آسایشگاه ها وارد می شدند، همچنین آسایشگاه های زنان را هم کنترل می کردند.
اما سازمان مجاهدین خلق هیچ اعتراضی نداشت زیرا از آمریکا می ترسید! من خودم از نزدیک شاهد بودم مسئولین سازمان فرماندهان و افسران آمریکایی را دعوت می کردند و پذیرایی گرمی از آنها به عمل می آورد. سازمان در عراق به آلت دست آمریکایی ها تبدیل شده بود. تا زمانی که صدام بود برای صدام کار می کردند و حال که آمریکایی ها آمده بودند برای آمریکایی ها کار و مزدوری می کردند.
بعد از گذشت 4 الی 5 سال اشغالگری آمریکا در عراق، قرار شد کنترل قرارگاه اشرف را دولت عراق در دست بگیرد. قرار شد نیروهای آمریکایی از کمپ اشرف بروند و طبق توافق بین آمریکا و عراق قرار بر این بود که آمریکا نیروهای شان را در عراق کمتر کنند. روز پنجم مرداد تلویزیون العراقیه خبری را پخش کرد: طبق توافق فی ما بین دولت جدید عراق و نیروهای آمریکایی مسئولیت امنیت قرارگاه اشرف را عراقی ها بدست می گیرند. علی دباغ سخنگوی رسمی دولت عراق خاطر نشان کرد دولت به برخورد انسانی با افراد موجود در قرارگاه اشرف بر اساس آنچه که قوانین بین المللی تعیین شده است ملتزم است تا زمانی که قوانین جاری عراق رعایت شود دولت اقدام به کوچ دادن هیچ یک از آنها یا اخراج اجباری آنان از عراق نمی کند.
از وقتی که به طور رسمی و با تشریفات خاص نیروهایی عراقی کمپ اشرف را از نیروهایی آمریکایی تحویل گرفتند، این نقطه چالش جدیدی برای سازمان مجاهدین خلق شد و کشمکش سازمان با نیروهای دولتی عراق شروع شد. عراقی ها می گفتند ما باید در داخل قرارگاه اشرف یک ایستگاه پلیس دائر کنیم اما سازمان تن نمی داد. عراقی ها می گفتند ما برای کنترل اشرف باید در داخل اشرف مقر داشته باشیم و سازمان زیر بار نمی رفت. به این نکته اشاره کنم، آن زمان که آمریکایی ها در اشرف حضور داشتند آزادانه در داخل قرارگاه اشرف گشت می زدند و سازمان به آنها گیر نمی داد اما روی عراقی ها حساس بودند و مانع می شدند. عراقی ها بنای ناسازگاری نداشتند و می خواستند با سازمان مجاهدین به تفاهم برسند به همین خاطر طرفین نشستند با هم مذاکره کردند اما متاسفانه سازمان نمی خواست قوانین عراق را به رسمیت بشناسد. رجوی قبول نمی کرد و در مقابل خواسته عراق مقاومت می کرد. او نمی خواست تابع قوانین آن کشور باشد به همین خاطر سنگ اندازی می کرد. مذاکرات به نتیجه نرسید و دولت عراق یک راه بیشتر نداشت و به زور متوسل گردید ، رجوی هم به نیروهایش دستور داد تا با دستان خالی مانع ورود نظامیان عراقی به قرارگاه اشرف بشوند و بدین ترتیب درگیری 6 و 7 مرداد سال 1388 رخ داد.
رجوی خود را در اشرف پنهان کرده بود در حالی که نیروهایش با دست خالی با عراقی ها درگیر شده بودند. مسئولین به ما گفته بودند وظیفه هر مجاهد این است که از قرارگاه اشرف حفاظت کند و نباید بگذاریم پای حتی یک سرباز عراقی به داخل کمپ اشرف باز شود و به صراحت می گفتند حفاظت از رجوی و مقر لشگر 49 برای ما اصل است. وظیفه تک تک اعضای سازمان حفاظت از مقر 49 است. دولت عراق در وهله اول قصد رویارویی با سازمان را نداشت به همین دلیل چندین بار جلسه مشترک گذاشتند تا به توافق برسند اما رجوی نمی خواست با عراقی ها همکاری کند .
دولت عراق از طرف برخی از جداشدگان مطلع شده بود، افرادی که ناراضی هستند و در داخل کمپ حضور دارند، تحت فشار هستند و همچنین اطلاع داشت که به خانواده ها اجازه دیدار با عزیزانشان را در داخل کمپ نمی دهند و می دانستند چه محدودیت هایی برای اعضای سازمان در داخل کمپ اشرف وجود دارد. رجوی هم از این می ترسید که با مستقر شدن اکیپ های دولتی راه فرار اعضای ناراضی باز شود. او می ترسید فشارهایی که روی اعضایش اعمال می کند توسط خبرنگاران به بیرون درز پیدا کند به همین دلیل کارشکنی می کرد.
در نهایت نظامیان عراقی درب شمالی کمپ اشرف را شکستند و وارد بیابان های شمالی شدند. سران سازمان به نیروهای خود اعلام آماده باش دادند و تعدادی از نیروها را در آن قسمت مستقر نمودند و با ورود عراقی ها زد و خورد شروع شد. رجوی دائم پیام می داد عقب نشینی نکنید. بعد از پایان عملیات پیام داد اگر هزار نفر هم کشته می شدند ارزشش را داشت! در این درگیری حدود 12 نفر کشته شدند و تعداد بسیار زیادی هم زخمی و 36 نفر هم توسط نیروهای عراقی دستگیر شدند. رجوی از این می ترسید اگر ایستگاهی در قرارگاه اشرف از سوی عراقی ها احداث شود دیگر نتواند به اعضایش زور بگوید و دیگر نتواند اعضایش را شکنجه و زندانی کند. و این ایستگاه به پناهگاهی تبدیل شود که در صورت فشار اعضای سازمان به آن محل پناهنده شوند و ضمن این که می ترسید محل خودش در اشرف لو برود و می ترسید مسایل درون تشکیلاتی اش افشاء گردد و راه خانواده ها جهت ملاقات با عزیزانشان باز شود. خیلی چیزها بود که رجوی از افشا شدن شان می ترسید. در کنار اینها رجوی همیشه به دنبال کشته سازی و خون بود، به همین دلیل به اختلافات و درگیری دامن زد.
محمد رضا گلی