روز 13 مرداد 1403، سایت فرقه تروریستی رجوی خبر داد که احمد رضاعی یکی از اعضای گرفتار در فرقه به علت ایست قلبی فوت کرده است. وی پنجمین عضو گرفتاری است که در سال جاری به علت بیماری فوت می کند و دومین نفری است که علت مرگ وی ایست قلبی اعلام شده است. درباره علت این مرگ ها و اینکه بسیاری از آنها قابل پیشگیری هستند پیش از این در مطالبی با عناوین “مرگ اعضا برای بیماری هایی قابل پیشگیری در فرقه مجاهدین” و ” چرا در فرقه رجوی بیماری سخت مختص اعضاست و سران دچارش نمی شوند؟” توضیحاتی داده ام که علاقمندان می توانند با مراجعه به آنها نسبت به این موضوعات اطلاعات و آگاهی کسب کنند. در این مطلب اما می خواهم به فریبکاری رجوی ها در بکارگیری سربازان اسیری که در کمپ اسرای جنگی در عراق حضور داشتند و همچنین ظلمی که رجوی در حق خانواده اعضای فرقه و بخصوص ظلم مضاعفی که در حق همسر و دختر احمد رضاعی انجام دادند بپردازم.
در بخشی از مطلبی که در سایت فرقه درباره خبر فوت احمد رضاعی درج شده بود چنین آمده است: “در آبان ۱۳۵۹ به اسارت نیروهای عراقی درآمد و در تیر ۱۳۶۸ به درخواست و با اصرار خودش به مجاهدین پیوست.”
همین جمله مشخص می کند مجاهدین خلق به دستور صدام اجازه حضور در اردوگاه های اسیران جنگی ایرانی در عراق را داشتند. رجوی برای رفع کمبود نیرو که در نتیجه شکست کمرشکن در عملیات فروغ جاویدان متحمل شده بود از اربابش صدام خواست تا درب اردوگاه های اسیران جنگی ایرانی در عراق را به روی این فرقه باز کند و آنان بتوانند با وعده های سرخرمن، اسیرانی که به گفته خودشان از بسیاری چیزها محروم بودند، وحشیانه کتک می خوردند، ماه ها و سال ها بود که ستارگان را ندیده بودند و بسیاری محرومیت ها و محدودیت های دیگر را تحمل کرده بودند را بفریبند و در این راه تعدادی از جمله احمد را نیز فریب دادند و به درون فرقه مجاهدین کشاندند.
حضور مسئولین فرقه مجاهدین خلق در اردوگاه های اسیران جنگی خلاف کنوانسیون های بین المللی بود و تنها به لطف ارباب شان صدام بود که آنها اجازه حضور و برقراری ارتباط با اسیران جنگی را یافتند. صدام در حالی به سران فرقه مجاهدین خلق که فرماندهان ارتش خصوصی او تحت عنوان ارتش آزادیبخش بودند اجازه ورود به اردوگاه های اسیران جنگی ایرانی را می داد که نام تعداد زیادی از اسرا را به صلیب سرخ نداده بودند و صلیب سرخ از وجود آنها بی خبر بود و به این اردوگاه ها نرفته بودند.
اما نصیب احمد و امثال او چیزی جز اسارت و افتادن از چاله به چاه نشد با این تفاوت که در درون فرقه مجاهدین با مغزشویی مستمر مواجه شدند آنچنان که احمد تحت تاثیر این مغزشویی ها جزء معدود نفراتی بود که وقتی در سال 1382 خانواده ها با تحمل مشکلات و سختی های زیاد برای ملاقات با فرزندان و همسران و . . . که در قرارگاه اشرف بودند، به این قرارگاه رفتند، احمد حاضر به انجام ملاقات نشد و فریبکاری سران فرقه که می گفتند این خانواده ها عضو وزارت اطلاعات ایران هستند را باور کرد. هر چند به گفته برخی دوستان جداشده احمد بعداً پشیمان شده بود اما رجوی ها با مغزشویی های شان و فریب دادن احمد، ستم مضاعفی در حق همسر و دختر جوان او کردند.
بارها خانم باقری (همسر احمد رضاعی) را از نزدیک دیده بودم. زنی بسیار با وقار، محترم و زحمت کش که علیرغم دوری همسر یک تنه و با زحمت و تلاش فراوان فرزندش که از خردسالی پدر را دیگر ندیده بود بزرگ نمود. دستش پیش هیچ کس دراز نبود و از کار و تلاش خودش درآمد زندگی را تامین می کرد و با مشکلات زندگی می سوخت و می ساخت. خودش را وقف فرزندش کرد و توانست او را به خوبی بزرگ نموده و حالا صاحب نوه ای شیرین زبان است.
رجوی مدعی است که مسلمان است (هر چند که دروغی بیش نیست) اما با این فرض مگر در اسلام گفته نمی شود که دروغ یکی از بزرگترین و زشت ترین گناهان است. مگر از کودکی همه ما ایرانیان نیاموختیم که “دروغگو دشمن خداست”. رجوی ها شاید امروز از پاسخگویی برای این دروغ ها و دیگر ستم ها و جنایات خود به ظاهر در رفته اند که آن هم معلوم نیست و همچون بسیاری از ستمگران ممکن است روزی مجبور باشند پاسخ تمام جنایت ها و خیانت های خود را بدهند، اما در روز قیامت چگونه می خواهند این دروغ که همسر و دختر احمد رضاعی عضو وزارت اطلاعات بودند و نباید با آنها ملاقات کرد را جواب دهند. چگونه جواب این همه سال تنهایی و درد این همسر و مادر و آن دختری که از خردسالی در انتظار دیدن یا شنیدن صدای پدرش بود را خواهند داد؟ من نمی دانم رجوی ها چه جوابی دارند اما قرآن درباره چنین افرادی می گوید که بد سرنوشتی در انتظار آنان است.
رجوی ها طبق چه مرام و دین و قانونی، 35 سال احمد رضاعی را از داشتن ارتباط و دیدار با همسر و فرزندش ممنوع کردند؟
سایت فرقه درباره احمد رضاعی نوشته است که وی 35 سال سابقه مبارزه داشته است!!!
آیا 35 سال مبارزه یا 35 سال تحمل اسارت و محدودیت؟ در این 35 سال احمد رضاعی چند روز و چند ساعت توانسته خودش آزاد باشد، آزاد تصمیم بگیرد، آزادانه تردد کند و آزاد فکر کند؟ کسی که خودش حتی نمی تواند برای یک ساعت برای خودش برنامه ریزی کند و چنین حقی ندارد، چگونه می تواند برای دیگران آزادی بیاورد؟
بهتر است بجای سابقه مبارزه کشکی رجوی ها در سایت شان می نوشتند که در این 35 سال احمد چند هزار بار در نشست تفتیش عقاید روزانه تحت عنوان “عملیات جاری” شرکت کرد؟ و چند صد بار در این نشست ها سوژه شد و توهین و فحش شنید؟
چند صدبار در نشست ها به او سرکوفت زدند و گفتند اسیر جنگی بوده که اگر مجاهدین و رجوی او را نجات نمی دادند آینده اش تباه بود؟
بهتر بود سایت فرقه می نوشت که در این 35 سال چقدر احمد را شستشوی مغزی دادند که باور کرد همسر و فرزندش عضو وزارت اطلاعات ایران هستند و با خانواده اش ملاقات نکرد؟
چند هزار بار در این 35 سال به او گفتند “خانواده کانون فساد” است؟ چگونه او را مجبور کردند که غیاباً همسرش را طلاق بدهد؟ همسری که در نبود او با زحمت و رنج فرزندش را بزرگ کرد. زندگی و جوانی خود را به پای آرزوی هایش گذاشت و خود را فدا نمود. به راستی کدامیک مبارزه کردند، همسر احمد که تسلیم شرایط نشد و فرزندش را به سرانجام رساند یا احمدی که اسیر و گرفتار بود و حتی نمی توانست برای یک ساعت خودش تصمیم بگیرد و مانند ابزار و برده در دست رجوی ها مورد سوء استفاده قرار گرفت؟
بهتر است سایت مجاهدین خلق درباره سابقه احمد رضاعی و دیگر اعضای گرفتار بنویسند که چند صد بار احمد و امثال او را به نشست های هفتگی موسوم به “غسل هفتگی” بردند تا در جلوی جمع و به اصطلاح خودشان “تناقضات جنسی شان” را بیان کنند و آنها بنویسند.
بهتر است رجوی ها درباره سابقه احمد بگویند که چند دقیقه در تمام این 35 سال به او فرصت مطالعه، دیدن تلویزیون، شنیدن رادیو و یا دسترسی به اینترنت و وسایل ارتباط جمعی را داده اند.
رجوی و مسئولین مجاهدین خلق 35 سال در حق احمد و همسر و فرزندش جنایت و ظلم کردند. همانطور که در حق دیگر اعضای گرفتار و خانواده های شان این چنین کردند. روزی چه ما باشیم یا نباشیم، اسناد درونی مجاهدین خلق، فیلم های نشست های طعمه و شکنجه هایی که بر اعضا اعمال کردند، تعهد نامه هایی که به زور گرفته می شوند، مصاحبه هایی که با فریب و یا از سر ناچاری انجام می شوند و خلاصه همه حقایق این فرقه مخوف رو خواهد شد. در آن روز رجوی ها بیشتر از امروز مورد لعن و نفرین مردم و تاریخ قرار خواهند گرفت و نام شان به عنوان لکه ننگ و سیاهی در کتاب ها به عنوان درس عبرت درج خواهد گردید.
ایرج صالحی