سران سازمان مجاهدین خلق در راه مطامع قدرت طلبانه خود، قربانیان زیادی گرفتند. قربانیانی از طیف های مختلف مردم.
دسته اول: مردم عادی و بی دفاع که تعداد زیادی از آنها زنان و کودکان بودند در عملیات های تروریستی، بمب گذاری ها و ترورهای کور مجاهدین خلق کشته و مجروح شدند و به این شکل مجاهدین خانواده ای ایرانی بسیاری را داغدار کردند. در این میان از هیچ رذالتی و جنایتی کوتاهی نکردند و با همدستی با بیگانگان این اقدامات را انجام دادند. آنچه به خاطر می آورم در تشکیلات و نشست های سازمان که حضور داشتم مسعود و مریم این اقدامات آدم کشی را با مباهات از افتخارات و فعالیت های سازمان علیه ایران نام می بردند. سوالی که همیشه برایم پیش می آمد این بود آیا کشتن هموطنان آنهم زن و کودک باعث افتخار است؟!
دسته دوم: افرادی بودند که فریب این فرقه را خورده بودند و با دادن شعارهایی همچون جامعه بی طبقه توحیدی و حمایت از کشاورزان و شعارهای پرطمطراق مانند زمین از آن کسی است که بر روی آن کار میکند فریب خوردند. با این روش توانسته بودند قشر محروم جامعه و افراد ساده ای که در قبل از انقلاب، ستم های شاهنشاهی را دیده بودند جذب کنند. این افراد فریب خورده تصور می کردند سازمان آرمان والایی را دارد لذا از آنها حمایت می کند. ولی درعمل رجوی کم کم با اعمال سیاست های التقاطی خود مجاهدین را به یک فرقه خشونت طلب و کیش شخصیتی تبدیل کرد. تلاش مسعود رجوی از همان ابتدا تنها برای رسیدن به قدرت بود و بس .
دسته سوم: نفراتی بودند که به خاطر او در عملیات ها جان خود را از دست دادند. به عبارتی بازیچه خیالبافی و توهم رجوی شدند تا او به اهداف پلیدش برسد. آنهم با پیمان دوستی بستن با دشمن ایران یعنی صدام دیکتاتور و قرار گرفتن و متحد شدن با وی و خیانت علیه ملت ایران. بدین وسیله هم تعداد بسیاری قربانی مطامع رجوی شدند.
دسته چهارم : نفرات ناراضی که با خط و خطوط رجوی و طرز فکر او و راهی که سازمان در پیش گرفته بود مخالف بودند. این ها به طرز خشونت بار و مرموز از صحنه حذف میشدند. بهای قدرت طلبی های جنون آمیز رجوی را همواره انسان های بی گناه به خصوص اعضای نگون بختی که فریب شعارهای تو خالی او را خوردند متحمل شده اند. در درون مناسبات فرقه ای سازمان کسی نمی توانست به اقدامات رجوی اعتراض نماید چون رجوی قبل از اینکه نوک اتهام به سمتش بیاید با پیش دستی کردن و فرافکنی افراد را محکوم و سر به نیست میکرد. برای مثال افرادی چون مهدی افتخاری، علی زرکش، احمد رضاپور، یعقوب کر، آلان محمدی، یاسین دلفی، محمود مهدوی، سعید نوروزی، سعیدرضا رحمانی، یاسر اکبری، علینقی حدادی (فرمانده کمال)، محمد تقی حدادی، مینو فتحعلی، نسرین احمدی و… . و تعداد بیشمار دیگری که رجوی جان آنان را به بهانه های مختلف گرفت و آنها را خارج از قرارگاه دفن کرد به شکلی که کسی ردی از آنها ندارد.
اما جنایت رجوی به این ها ختم نمیگردد. رجوی با یک اصطلاح مجاهد صدیق یا مجاهد بی بدیل و درست کردن یک قاب رنگی، خاتمه دادن زندگی افراد را زیبا جلوه می داد. برای رجوی آنچه مهم بود قدرت و امیال پلید شیطانی بود. او قتل عام مردم بی دفاع کردستان و شیعیان در جنوب عراق را هم در کارنامه خود دارد. در فرقۀ ساخته و پرداخته رجوی هیچ کس جز خود او اهمیتی ندارد. رجوی ملعون نهایت استفاده را از جان و مال و روح و روان اعضا می برد و حتی روح افراد را به نفع خود مصادره می نماید. رجوی خود را خدای افرادش میداند و کنترل مرگ و زندگی افراد را حق خود! هرچه از ظلم و جنایت مسعود و مریم رجوی گفته شود کم است. مواردی که عنوان شد تنها گوشه ای کوچک از جرم و جنایت رجوی و عواملش طی این سالها بوده است. چرا که هرروز در این فرقه اتفاقی جدید رخ میداد و جانی گرفته می شود. باید روزی سرکرده این فرقه پاسخگوی جنایت و رذالت خود باشد .
با آرزوی رهایی همه اسیران و مجازات سرکرده جنایت کار فرقه رجوی
ناصر رضایی