رجوی خود فروخته برای سر به نیست کردن اعضای مخالف در تشکیلات خود از هیچ جنایتی دریغ نکرد. رجوی بعد از چشیدن طعم شکست مفتضحانه، خط “دیگر جدا شده صادر نمی کنیم و دیگر جدا شده نداریم و از این به بعد بطور جد با این فرهنگ جدا شده به عنوان یک استراتژی مبارزه می کنیم” را پیش برد و 3 سال تمام ، تمامی توان تشکیلاتی خود را برای تثبیت این خط ضد انسانی در درون تشکیلات به کار برد. و پس از احساس خطر و امتحان تمامی راه های فشار برای نابودی معترضین در مناسبات، سرانجام دست به طرحی زد که حاکی از عمق شقاوت و سنگ دلی او و عقاید و ایدئولوژی پلید او بود.
مسعود رجوی در مقابله با این مقاومت ها که موجودیت تشکیلات زهوار در رفته او را زیر سوال برده بود در یک اقدام ناجوانمردانه نفرات معترض را تحت نام نفوذی های وزارت اطلاعات ایران و خوش خدمتی به ارباب خود یعنی صدام تحویل داد. ابتدا مأموران امنیتی سازمان با هماهنگی مأموران امنیت صدام افراد را به مخابرات ( اداره اطلاعات عراق ) تحویل دادند و بعد از دو ماه بازداشت و بازجویی و شکنجه در بازداشتگاه بدون حکم تحت عنوان امانت از طرف فرقه رجوی به زندان مخفی در حاشیه شهر بغداد بنام زندان فضیلیه تحویل دادند.
این زندان از مخوف ترین زندان ها است که فاقد هر گونه امکانات رفاهی و بهداشتی و غذایی بود. در گرمای شدید تابستان عراق بر روی زمین داغ بدون آب و غذا بسر می بردیم و هر لحظه با مرگ روبرو بودیم. این زندان برای آدم های عادی یک بازداشتگاه موقت و چند روزه بود ولی برای ما که از طرف سازمان به این زندان فرستاده شده بودیم و طبق سفارشات ویژه ای که فرقه ضد بشری رجوی به مأموران عراقی کرده بود، برای ما یک زندان دائم محسوب می شد. در این زندان نه زیر انداز و نه رو انداز وجود داشت و سهم آب هر نفر روزانه یک پارچ بود برای استفاده سرویس بهداشتی و نوشیدن. در این زندان هر شبانه روز یک وعده غذا داده می شد که آن هم یک نان سمون که صد گرم بیشتر نبود و یک ملاقه بادمجان آب پز بود. این زندان به لحاظ امکانات و همچنین آزار از طرف مأموران زندان کشنده بود و آن قدر نا امید کننده بود که انسان های عادی در هنگام ورود به این زندان با اولین نگاه قلبشان می گرفت و از حال می رفتند و آدم هایی که از این زندان آزاد می شدند به سرنوشت نامعلوم ما دل می سوزاندند و به حال ما گریه می کردند و سازمان را نفرین می کردند.
البته رجوی پیشاپیش به ما گفته بود که اگر دست از مخالفت بر ندارید شما را به جایی می فرستم که هر لحظه هزار بار آرزوی مرگ کنید.
در زندان فضیلیه چنان فضایی از مرگ و وحشت و نیستی و عدم حیاط و بی روحی حاکم بود که همه ما فقط به چطور جان دادن در لحظه های آخر فکر می کردیم. خودمان را فراموش شده احساس می کردیم و چنین تصور می کردیم که برای همیشه کسی از مرگ ما با خبر نخواهد شد و نگران آن بودیم که سازمان اسم ما را برای سوء استفاده به عنوان شهدای خودش در نشریه مجاهد بزند و از آن سوء استفاده تبلیغاتی کند ، کاری که با پرویز احمدی و دیگر مسئولین کرد.
مسعود رجوی که از ما افراد ناراضی نا امید شده بود و با توجه به شناختی که از ماهیت چنین زندان هایی در عراق داشت، تصمیم گرفت ما را در چنین زندان هایی زندانی کند تا صدای ما به گوش وجدان های بیدار نرسد و بتواند به عنوان یک خط برای نابود کردن نفرات ناراضی از آن استفاده کند و یا این که ما را وادار به تسلیم خواست های پلید خود کند که این بار به یمن هوشیاری و مقاومت سرفرازانه نفرات و حفظ روحیه و پذیرش شرایط بغایت سخت و عملی نشدن طرح کثیف و نیات ضد بشری رجوی تیرش به سنگ خورد و جان سالم به در بردیم، اما با انبوهی از عوارض جسمی و روحی و روانی.
به علت نبود آب کافی و امکانات بهداشتی مریضی گال گرفتیم که تا سرحد مرگ رفتیم. در اعتراض به این زندان مخوف بعد از گذشت 14 ماه دست به اعتصاب غذا زدیم.
رجوی با چنان مقاومتی از طرف ما مواجه شد که دیگر جرأت نکرد افراد جدا شده را به این زندان مخوف بفرستد و با مقاومت مان درب این زندان را برای همیشه گل گرفتیم. از آن پس جدا شده های خود را به زندان معروف ابوغریب فرستاد. لازم بذکر است که زندان ابوغریب با آن همه مخوف بودن با زندان فضیلیه قابل مقایسه نبود.
وقتی که به رئیس زندان اعتراض می کردیم و از سرنوشت خود می پرسیدیم می گفت مسئله شما خاص است و هیچ کس بجز صدام و رجوی از سرنوشت تان اطلاعی ندارد، بعد از 14 ماه و اعتراضات مستمر و اعتصاب غذا ما را به زندان ابوغریب به بند اعراب و اجانب منتقل کردند ، وقتی ما به زندان ابوغریب وارد شویم با نیروهای چماق به دست زندان ابوغریب روبرو شدیم. چون شنیده بودند اعتصابیون از زندان فضیلیه وارد می شوند، می خواستند زهر چشمی از ما بگیرند ، وقتی با جسم بی رمق ما روبرو شدند کنار رفتند. در طول 14 ماهی که در زندان فضیلیه بودیم یک بار هم حمام نرفتیم چون نه آب بود نه حمام ، آن روز ما چندین مرتبه دوش گرفتیم ، زمانی که سازمان ما را تحویل دولت عراق داد فقط با یک جفت دمپایی و لباس زیر بدون وسایل شخصی ما را تحویل داد.
زندانیان برای ما لباس تهیه کردند، در زندان ابوغریب فضای رعب و وحشت حاکم بود و هر روز به بهانه های مختلف ایرانیان را کتک کاری می کردند، مسعود رجوی تحت عنوان مبارزه همه جنایت های خود را توجیه می کرد و دست به مخوف ترین جنایت ها می زد. اما در دنیای سیاست هیچ جنایتی پوشیده باقی نخواهد ماند، شرح ماجرای زندان ها و شکنجه گاه های مشترک رجوی و صدام در تاریخ بشریت بی سابقه است.
رجوی برای این که توجیه کند که کارش قانونی است مثال استالین را می زد، می گفت استالین در یک شب 700 نفر از کادرهای خودش را تیرباران کرد و بعضی ها در لحظه تیرباران درود بر استالین می فرستادند.
رجوی این جنایت ها را تحت نام شرایط پیچیده مبارزه انجام می داد در حالی که از ابتدا ماهیت رجوی جنایتکار و خود فروخته معلوم بود ، رجوی اصلا درد مبارزه با حکومت ایران را نداشت بلکه ماهیت او خشونت و غرور جاهلانه و ماجراجویانه و عشق به ایدئولوژی فرقه گرایانه بود. نفرات را گرفتار دام خود کرد ، وقتی در دادگاه مخابرات ( اطلاعات عراق ) به اتهام نفوذی محاکمه می شدیم قاضی بعد از سوال و جواب متعدد به اطراف خود نگاه می کرد و می گفت این ها نفوذی نیستند بلکه با رجوی مشکل دارند.
مسعود رجوی و مریم قجر تمام تلاش خود را کردند که ما را به حکم های قلابی به حبس های طولانی مدت محکوم کنند که خوشبختانه صدام در شرایط ضعف همه جانبه بین المللی در آن مقطع حاضر نشد چنین تصمیمی بگیرد فقط به عنوان امانت از طرف سازمان مجاهدین بسنده کرد.
در این زندان به شنیع ترین شکل با ما برخورد کردند. مأموران زندان به ما می گفتند ما برای شما که در سازمان بودید هزینه کلان کردیم و به سادگی دست از سرتان بر نمی داریم.
اسامی زندانیان زندان فضیلیه عراق:
1-شاهمراد زارعی از ایلام
2-طالب جلیلیان از استان کرمانشاه
3-الیاس تیر از چالوس
4-علی قشقاوی از بابل
5-علی اشرفی از کرج
6-جهانگیر بختیاری از چهار محال بختیاری
7-محسن رسولی زاده از نیشابور
8-فریبرز دریک بند از تهران
9-امید بختیارپور از اهواز
10-فرزاد قوشچی از مهاباد
11-علی پناهی از اصفهان
علی قشقاوی در خاطراتش در اروپا در سال 1383 به این اسامی هم اشاره کرده بود.
مراد زارعی