مکان گفتگو: انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی
تاثیرات مخرب و ویرانگر نشست عملیات جاری
مهران کریم دادی: و ما آنقدر حرفه ای بودیم و سر این مسئله فاکت نویسی در نشست عملیات جاری و تو پروژه نویسی ها داستان می تراشیدیم که برای خودمان نیز امر مشتبه می شد. یعنی انگار که داریم واقعیت را می گوئیم. عین اینکه یک سناریو برای فیلم درست می کردیم و هماهنگ می کردیم. مثلا فرض کنید من می دانستم فردا در یک پروژه ای من و علی کربی رو مورد انتقاد قرار می دهند. چون آن موقع من و کربی محفل داشتیم و محفل داشتن گناهی نابخشودنی در قرارگاه اشرف بشمار میامد. پس برای فرار از فشار روانی و تحقیر، ما با هم هماهنگ می شدیم که چه سناریویی بنویسیم و چه توجیه ای داشته باشیم تا در نشست زیر تیغ نرویم و نیز با هم هماهنگ می شدیم که چه جوری به هم انتقاد کنیم. مثلا به همدیگر می گفتیم: اگر تو در نشست بلند شدی هر چه دلت می خواهد به من بگو و انتقاد تند کن تا خودت تحت فشار قرار نگیری و مسئولین قرارگاه اشرف مورد آزارت قرار ندهند. خوب ما می دانستیم در ته دلمان با همدیگر خیلی رفیق هستیم و از سر ناچاری باید به همدیگر دشنام دهیم و انتقادهای بی ربط کنیم تا فرماندهان سازمان را خوش آید. البته همه در مناسبات اینجوری نبودند، خیلی کم پیدا میشد افراد همانند ما قبل از نشست عملیات جاری جرئت هماهنگی با هم را داشته باشند چون مسئولان سازمان به مرور زمان شرایطی را بر افراد تحمیل کرده بودند که کسی به کسی اعتماد نداشت و اغلب برای اینکه افراد رده تشکیلاتی بگیرند و یا نزد فرماندهانشان عنصری مشکوک قلمداد نشوند سعی داشتند از همدیگر گزارش بنویسند و به مسئولان بالاتر بدهند تا فرماندهان با آنها کاری نداشته باشند.
آرش رضایی: خوب مهران جان پرسشی که با شنیدن حرف های شما و با توجه به استنباطی که از توضیحاتتان داشتم، در ذهن من ایجاد شده اینکه افراد در مناسبات سازمان و به خصوص در قرارگاه اشرف خودشان نبودند و اغلب چند شخصیتی بودند. در واقع برای همدیگر و مسئولان و فرماندهان سازمان نقش بازی می کردند ببینید در بحث های قبلی قادر گفت برای اینکه از زیر فشار روانی و نیز پروسه فشار روانی که بر ما اعمال شده بود رهایی یابیم، برای همدیگر در قرارگاه نقش بازی می کردیم و اما نکته مهم این است، افراد برای یک مدت مشخصی می توانند نقش بازی کنند برای یک روز، دو روز، سه روز شاید بتوانند نقش غیر واقعی ایفاء کنند. اما برای یک مدت طولانی و در یک پروسه طولانی به لحاظ زمانی هیچکس نمی تواند "غیر خود" باشند بر این تصورم از منظر علم روانشناسی چنین روندی منجر به اختلال شخصیتی خواهد شد. در واقع "خود نبودن" و نقش بازی کردن به لحاظ زمانی و برای یک مدت طولانی، خود عامل فشار روانی بر افراد خواهد بود.
مهران کریم دادی: دقیقا درست گفتید، در اشرف و در مناسبات سازمان با آن روندی که داشتند همه ی افراد واقعا دیوانه می شدند بعضی ها که به قول معروف تحمل این فشارهای ذهنی و روانی را نداشتند واقعا اعصابشان داغون می شد و کارهای غیرعادی انجام می دادند.
آرش رضایی: اگر در این باره توضیحی بدهید ممنون خواهم شد.
قادر رحمانی: عذر می خواهم مایلم در باره سوال شما توضیح مختصری بدهم یک مثال برای داغون شدن اعصاب افراد در مناسبات سازمان خود "من" هستم. من نوعی که توی نشست های عملیات جاری تحت فشار بودم و بلایی که سرم می آوردند منجر به این شد تا به تدریج از سازمان متنفر بشوم و پس از هیجده سال در اولین فرصت و با پیدا کردن روزنه ای از قرارگاه اشرف خارج شوم. شما فکر می کنید چرا با توجه به اینکه به قول فرماندهان ارتش آزادی بخش در زمان پشت سر گذاشتن بحران و پس از خلع سلاح به وسیله آمریکائیها که افراد در اشرف در کمال امنیت قرار دارند و به اصطلاح تحت حفاظت آمریکائیها خطری آنها را تهدید نمی کند ولی چرا باز تعداد خروجی ها از اشرف مدام بیشتر و بیشتر می شود. علتش همین تحت فشار روانی قرار گرفتن افراد به وسیله مسئولان سازمان است. آن هایی نیز که به هر دلیلی نمی توانند از اشرف خارج شوند اغلب دچار اختلالات رفتاری و روانی شده اند.
آرش رضایی: یعنی شما اشاره دارید به اینکه اغلب افراد قرارگاه اشرف به علت اعمال محدودیت های غیر دموکراتیک و غیر اخلاقی و تحت فشار قرار گرفتنشان در وضعیت روحی مناسبی قرار ندارند؟
قادر رحمانی: به جزئت می توانم اقرار کنم اغلب افراد قرارگاه اشرف اصلا به لحاظ روحی و روانی متعادل نیستند. اجازه بدهید صریح بگویم من نیز وقتی به ایران آمدم حالات روحی و روانی متعادلی نداشتم و این یک واقعیت است و بعدها به شکلی تدریجی و طی مرور زمان در کنار خانواده ام تعادل روانی خودم را به دست آوردم و حالات روحی مناسب و مطلوبی پیدا کردم.
آرش رضایی: خوب قادر جان قابل درک است هیجده سال فشار مداوم و مستمر بر هر انسانی در محیط تنگ و بسته ای چون قرارگاه اشرف در ایجاد اختلالات روانی و رفتاری موثر خواهد افتاد.
قادر رحمانی: بعد از هیجده سال تحمل انواع فشارهای طاقت فرسا، واقعیت امر این است که شرایط روحی مناسبی نداشته باشم. خانم قرصی شما به خوبی اشاره داشتید به وضعیت افراد در مقر خانم ها و اینکه هیچکس تمایلی به شرکت در نشست عملیات جاری نداشت و از سر ناچاری در آن نشست ها شرکت می کردند. ولی شاید برادرهایی که هم اکنون در این میز گرد حاضرند شاهد باشند افرادی مثل پروین صفایی، معصومه ملک محمدی، رقیه عباسی به سراغ ما می آمدند و می گفتند: وای ببینید خواهرها چگونه به نحو احسن عملیات جاری میکنند و شما برادرها باید از آنها یاد بگیرید و یا به دروغ می گفتند: خواهرها خیلی جلو رفتند در امر انقلاب، خوهران انقلاب را دو دستی چسبیدند و فلان و بهمان و چنان عملیات جاری میکنند که بیا و ببین. خوب ما هم که از همه جا بی خبر بودیم به خودمان می گفتیم لابد خواهرها اینطورند و ما از انقلاب عقب هستیم. این دقیقا همان جملاتی است که مسئولان و فرماندهان زن قرارگاه اشرف به ما مردها می گفتند. در حالی که خانم مرضیه قرصی در همین میزگرد به نکاتی اشاره کردند که با توضیحات و در واقع القائات زنان عضو شورای رهبری کاملا در تناقض است.
آرش رضایی: قادر جان واقعا القائات زنان شورای رهبری باورتان می شد؟
قادر رحمانی: کاملا باورمان می شد. چون آنها متخصص در دروغ گفتن بودند.
آرش رضایی: به تصورم با این القائات ساختگی و ترفندها و نیز تحقیر آشکار مردها می خواستند بین شما و خانم های قرارگاه اشرف رقابت ایجاد کنند تا بیشتر با مناسبات سازمان چفت شوید و در نتیجه از آنها اطاعت کورکورانه کنید.
تنظیم از آرش رضایی
10/11/1386