انقلاب ایدئولوژیک، شروع طلاق ها و ممنوع شدن ازدواج در مجاهدین خلق – قسمت چهارم

در قسمت قبل گفتم که انقلاب ایدئولوژیک (انقلاب طلاق) ترفند رجوی برای فرار از پاسخگویی در قبال شکست های استراتژیک بود. این شکست ها در بدنه سازمان انعکاس منفی می یافت و موجب مسئله داری می شد. رجوی در سال 63 برای فرار از پاسخگویی به ترفند معرفی “همردیف مسئول اول” متوسل شد و مدتی اعضا را مشغول خودشان کرد. در سال 68 نیز رجوی برای آن که خودش را از پاسخگویی و پذیرش مسئولیت شکست عملیات فروغ (مرصاد) و در بن بست ماندن استراتژی “ارتش آزادیبخش” که با آتش بس در گل مانده بود در ببرد و مانع از جدایی نیروها بشود به بحث های انقلاب ایدئولوژیک (انقلاب طلاق) متوسل شد. رجوی در سال 63 نتوانست خطش را کامل پیش ببرد اما در سال 68 آن را بطور کامل پیش برد و ازدواج را برای همیشه در تشکیلات مجاهدین خلق ممنوع و خانواده را کانون فساد معرفی نمود و این تشکیلات را به یک فرقه تمام عیار تبدیل کرد. علت این امر تفاوت وضعیت در سال های 63 و 68 بود. اولین علت این بود که در سال 1363 نیروهای مجاهدین خلق متمرکز نبودند و کنترل رجوی بر آنها کامل نبود اما در سال 1368 اساساً نیروها در قرارگاه های فرقه در عراق متمرکز و محدود بودند و رجوی کنترل کاملی بر نیروها داشت. در ادامه دلیل دیگر را تشریح می کنم.

دوماً در سال 1363 رجوی نمی توانست مانع از درز خبر طلاق ها به بیرون از تشکیلات مجاهدین خلق در سال 1363 بشود. او می دانست چنانچه دیگران از موضوع طلاق ها در مجاهدین خلق مطلع شوند خودش و مجاهدین خلق در بین مردم به شدت منفور می گردند. در سال 63 و 64 با بیرونی شدن خبر طلاقِ مریم قجر عضدانلو از مهدی ابریشمچی و ازدواجش با رجوی منتقدین و مخالفین بسیار زیادی داشت. اما در سال 1368 رجوی می توانست خبر طلاق های اجباری را بپوشاند چون اعضای مجاهدین با بیرون از فرقه در ارتباط نبودند و همه چیز تحت کنترل رجوی بود. نه صدای نیروها را کسی می شنید و نه خبری از قرارگاه های مجاهدین بدون اجازه رجوی می توانست به بیرون برود. به همین دلیل زمانی مردم متوجه شدند در درون مناسبات مجاهدین چه خبر است که صدام سرنگون شده بود و تعداد زیادی از نیروها از فرقه رجوی جدا شدند و آنچه در تشکیلات مجاهدین گذشته بود را افشاء نمودند. یعنی 14 سال رجوی مانع از درز اخبار به بیرون شده بود.

در سال 1364 وقتی رجوی متوجه شد نمی تواند طلاق را حتی در بین اعضای دفتر سیاسی و مرکزیت سازمان جا بیندازد، برای کم کردن حساسیت ها، بعد از طلاق مهدی ابریشمچی با مریم قجر و ازدواج مریم با خودش گفته بود “این طلاق و ازدواج در هیچ کجای سازمان قابل الگو برداری نیست”. اما در سال 1368 اوضاع را در عراق و در قرارگاه بسته اشرف آنچنان در کنترل خود می دیدید که نه تنها مسئولین سازمان را وارد بحث انقلاب طلاق نمود بلکه در ادامه همه نیروهای مجاهدین را وارد انقلاب طلاق نمود و “ازدواج را ممنوع و حرام” و خانواده را “کانون فساد” خواند.

مدتی که از بحث های انقلاب طلاق در سال 1368 گذشت، جمله ای که رجوی در سال 1364 درباره غیر قابل تکرار بودن طلاق در سازمان گفته بود در بین نیروها مطرح می شد و افراد متاهلی که مجبور به طلاق دادن همسران خود شده بودند و از این امر ناراضی بودند آن را بکار می بردند. در یکی از نشست هایی که با رجوی داشتیم فردی که گویا متاهل بود، یادداشتی برای او فرستاد با این مضمون که “شما گفته بودید این طلاق و ازدواج مختص رهبری است و در هیچ کجای سازمان قابل الگو برداری نیست اما الان همه را وادار کردید همسران شان را طلاق بدهند.” مریم رجوی این متن را در نشست خواند. معلوم بود که خیلی ها چنین نظری دارند والا رجوی ها تا جایی که ممکن است سعی می کنند انتقادات و مشکلات را بپوشانند. اما از آنجا که این موضوع تناقض تعداد زیادی شده بود، مریم می خواست آن را در تشکیلات جمع کند. مریم رجوی ابتدا متن را خواند و سپس برای نویسنده بجای استفاده از کلمه “برادر” که در مجاهدین به مردان گفته می شد از کلمه “نابرادر” استفاده کرد تا کینه خود نسبت به نویسنده متن و دیگر معترضین به طلاق را نشان دهد. او گفت: “این نابرادر که این حرف ها را میزند به مجاهدین ستم میکند. هر حرفی که نباید زده شود. مناسبات ما آنقدر شل و ول نیست که هر کسی جرأت کند هر حرفی بزند.” سپس در حالی که خیلی عصبانی بود تا می توانست دیدگاه آن فرد و مخالفتش با طلاق را کوبید و آن را علامت بریدگی خواند. به این ترتیب یک هشدار غیر مستقیم به همه کسانی که چنین تناقضی داشتند داد و به آنها فهماند که دیگر حق صبحت در این باره را ندارند چون بلافاصله مارک بریده خواهند خورد و مورد برخورد قرار می گیرند.

با گذشت زمان مشکلات و تناقضات در بین همه و بخصوص مسئولین سازمان که تقریباً تمامی آنها متاهل هم بودند، زیاد می شد. رجوی بسیاری از مسئولین سازمان را به دلیل نپذیرفتن مریم یا بحث طلاق از مسئولیت های شان برداشت و رده آنها را ملغی کرد و آنها را در رده های رزمنده و هوادار قرار داد که پایین تر از عضو بود. این تغییرات موجب می شد نفرات راحت تر می فهمیدند که این مسئولین با مسئول اول شدن مریم یا با بحث طلاق مشکل دارند. برخی از این مسئولین از زمان شاه در تشکیلات مجاهدین بودند. یکی از معروف ترین این افراد “علی زرکش” بود که بعد از کشته شدن موسی خیابانی به عنوان جانشین او و فرمانده نیروهای مجاهدین در داخل ایران معرفی شد و نفر شماره دو تشکیلات بعد از رجوی بود. رجوی از ترس آن که مسئولین مجاهدین انشعاب نکنند یا بر علیه او دست به افشاگری نزنند، چنانچه مسئله دار می شدند، آنها را ممنوع الخروج می کرد. او برای آن که مسئولین که معمولاً در ذهن نیروهای سازمان جایگاهی زیادی هم داشتند را در اذهان نیروها پایین بکشد، آنها را بین دو انتخاب می گذاشت، یا باید می پذیرفتند که در زندان انفرادی تا زمان سرنگونی بمانند یا در رده های پایین و به عنوان رزمنده کار کنند. معمولاً افرادی که انفرادی را انتخاب می کردند بعد از مدتی، بدلیل فشارهای زیاد می پذیرفتند که به عنوان یک نیروی رده پایین کار کنند. به این ترتیب شخصیت آنها در ذهن بقیه نیروها می شکست و دیگر تهدیدی برای رجوی محسوب نمی شدند. برای نمونه رجوی با علی زرکش چنین کرد. او را محاکمه و محکوم به اعدام کردند اما بعد رجوی چون می دانست اعدام او تبعات زیادی برای تشکیلات دارد، با حقه بازی گفت که حکم اعدام او را بخشیده است. البته در دادگاهی که برای علی زرکش درست کرده بود، علی زرکش نه وکیلی داشت و نه فرصت دفاع از خود را به او دادند. فقط کسانی در آن دادگاه حضور داشتند که علیه او موضع گرفته بودند. از آن پس رده علی زرکش به هوادار یعنی پایین تر از عضو تنزل یافت. در نهایت نیز به دستور رجوی وی را به عملیات فروغ (مرصاد) بردند. گفته می شود که رجوی دستور قتل او را صادر و او را با شلیک کشتند. اما حتی اگر چنین هم نباشد باز هم مسبب مرگ او رجوی است چرا که می دانست نتیجه عملیات چیست و فرستادن علی زرکش به این عملیات مانند امضای حکم مرگ او بود.

از جمله کسانی که در آن ایام به شدت تحت برخورد قرار داشتند و آنها را از مسئولیت های شان برداشته بودند می توان از محمد حیاتی و محمد علی جابرزاده (سال ها بعد اعلام شد وی بدلیل بیماری فوت کرد) نام برد که زمانی عضو دفتر سیاسی مجاهدین خلق بودند.

سال 1369 در یکی از مقرها برای انجام کاری به انبار تاسیسات مراجعه کردم که متوجه شدم محمد حیاتی آنجاست. در ابتدا فکر کردم که او برای کاری به آنجا آمده است اما وقتی خواستم وسایل مورد نیاز را از انبار تحویل بگیرم، متوجه شدم که او انبار دار است و مشخص بود که تحت برخورد می باشد. وی زمانی عضو دفتر سیاسی یعنی بالاترین نهاد تشکیلاتی مجاهدین تا قبل از آن که رجوی دفتر سیاسی را منحل کند بود. او همچنین در سال های 65 و 66 فرمانده یکی از قرارگاه های مجاهدین به نام “حنیف” بود اما بدلیل مخالفت با مریم رجوی رده و مسئولیتش را گرفته بودند و شده بود مسئول انبار تاسیسات!

درباره محمد علی جابرزاده که او نیز از اعضای دفتر سیاسی مجاهدین خلق بود به نوشته های مرحوم صمد نظری اشاره می کنم که شخصاً شاهد برخورد با وی بود. مرحوم نظری درباره جابرزاده نوشته بود: “جابرزاده در بهار سال 1369 زیر تیغ رجوی قرار گرفت. به او یک هفته مهلت داده شد تا موضع خود را در مقابل انقلاب [طلاق] و مریم مشخص کند. پس از آن از طرف رجوی سلب مسئولیت شد و اتاق کوچکی در ستاد اطلاعات و جنب اتاق کار ما برای وی مشخص شد تا گزارش و موضع نهایی خود را بنویسد. وی یک هفته مستمراً مشغول نوشتن بود و من که از طرف مسئولان مامور تامین بعضی از احتیاجات روزانه ی او مانند سیگار، چای و … بودم، می دیدم که با کشیدن مستمر سیگار و نوشیدن چای تا دیر وقت مشغول نوشتن است. در پایان هفته و با تحویل گزارش، دو نفر از افراد ویژه ی رجوی (رسول مهدلو ترکمان و عبدالوهاب فرجی) به اتاق جابرزاده رفتند و به بهانه تغییر اتاق کار، از او خواستند وسایلش را جمع کند. برای عادی نشان دادن وضعیت، خودشان نیز به او کمک کردند وسایلش را پشت جیپ اتاق دار بریزد. سپس به سمت درب ورودی قرارگاه اشرف حرکت نمودند. تا مدت ها دیگر از قاسم [نام مستعار جابرزاده] در ستاد خبری نبود تا اینکه عصر یکی از روزها وی را دیدم که خیلی ضعیف و لاغر شده بود. با عینک دودی، لباس غیر فرم و کلاه، چهره ی او را عوض کرده بودند تا در مسیر کسی او را نشناسد. داشتند او را از ستاد رجوی خارج می کردند و از مسیر فرعی داخل ستاد ما (ستاد اطلاعات) که کمتر در آن تردد می شد به سمت درب ورودی می بردند. بعداً از یکی از بچه های جداشده که در همان مقطع در آنجا زندانی بود شنیدم که قاسم را در این مدت در زندان کنار آرامگاه قراگاه اشرف (زندان مزار) در بنگالی انفرادی نگه داشتند.”

یکی دیگر از این مسئولینی که تحت برخورد قرار گرفت رضا مرادی با نام مستعار مجید بود. او عضو مرکزیت اجرایی سازمان بود اما به دلیل مشکلاتی که درباره انقلاب طلاق داشت او را از مسئولیت و رده اش برداشته بودند و تا مدت ها کارش این بود که با یک تانکر به درخت های قرارگاه اشرف آب می داد!

ادامه دارد…

ایرج صالحی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا