پس از خط و نشان رجوی در پیام ماه رمضان امسال برای ایرانیان مقیم خارج و تعیین مرز سرخ برای آنان، هم وطنان شریف و میهن پرست یکی پس از دیگری با دست رد زدن به سینه خــــــائنـــــــان و وطن فروشان و با رجوع مجدد به خویشتن خویش، به خود آمده و با پاره کردن حصارهای فریب، از مرز سرخ گذشته و به میهن عزیز عزیمت نموده و با استقبال گرم مردم شهر و دیار خود مواجه شدند.در حالی که رجوی و پهلوان پــنبه های شورائی اش هنوز در فکر یافتن و رد وبدل مدالهای 25 ساله پیش خود می باشند که از ترس ملت خشمگین در حال مقاومت و جنگ، مجال انتقال آن به خارج را نداشتند!! تعداد دیگری از این قهرمانان و میهن پرستان ورزشکار در حال جبران اشتباه و عودت مدالهای خارج شده از میهن و بازگشت به وطن می باشند.در خدمت ورزشکارعزیزی هستیم که پس ازهشت سال اقامت در خارج کشور به خاک میهن بازگشته است.او که اهل قائم شهر می باشد و خانواده او نیز از گزند فریب فرقه رجوی بی نصیب نبوده و عزیزی را در گیرودار فعالیتهای نظامی سازمان از دست داده است، بارها مورد تهاجم گروه، جذب و شکار فرقه در کشورهای اروپائی و استرالیا قرارگرفت ولی هر بار دست رد به سینه رجوی زده است.آنان که نتوانستند او را متقاعد به پیوستن به فرقه نمایند در صدد حیله دیگری بر آمده و مصاحبه خیالی رااز طریق یکی از همشهریان هوا دار، با نام او در نشریات و رسانه های خود پخش کردند تا وانمود کنند ورزشکاران ایران هوادار آنانند و از طرف دیگر راه بازگشت به ایران ویا همان پل پشت سر آنان را خراب کنند.ضمن خوش آمدگویی به ایشان ازاینکه دعوت انجمن نجات را پذیرفته اند، پای صحبت این عزیز نشسته ایم، ایشان خودشان را اینگونه معرفی کردند:
انوشیروان نوریان متولد،1350 اهل قائم شهر از ورزشکاران تیم ملی بوکس در سالهای 1369تا 1379.
وی در مورد سوابق ورزشی خود گفت:
– در سال 1995 میلادی قهرمان چهارم دنیا در شهر برلین آلمان
– قهرمان آسیا درسال 1999 در کشور تایلند
– قهرمان سوم آسیا در سال 1990 درکشور تایلند
– قهرمان 1991 مالزی و قهرمان سوم المپیک در هیروشیما ژاپن
– قهرمان المپیک غرب آسیا در سال 1998،که به دلایل فوق 5 سال نیز کاپیتان تیم ملی ایران بودم.
آقای نوریان در مورد آخرین سفر ورزشی خود بیان داشت:
در سال 2000 میلادی برای مسابقات المپیک سیدنی به استرالیا رفته بودم، که در این مقطع من قهرمان آسیا بودم و در واقع کاپیتان تیم ملی بوکس نیز بودم و به دلایلی که بعدا توضیح میدهم در مسابقات شرکت نکردم.در آن زمان بدلیل استفاده از قرص های نیروزا که بدست آوردم و واقعیت امر اینکه خودم دقیقا از عواقب آن اطلاع نداشتم، در آزمایشات تست دوپینگ جواب مثبت گرفته و مرا از این مسابقه محروم کردند که این امر باعث خشم من شده وچون روی بازگشت هم نداشتم تصمیم به ماندن در کشور استرالیا گرفتم.در آن موقع که به لحاظ روحی دروضعیت خوبی نبودم تصمیم گرفتم که مدتی به خارج محلی که برای استراحت تیم [دهکده المپیک ] بود، بروم با شماره ای که از قبل از یکی از آشنایانم داشتم با او تماس گرفته و خواستم که کمکم کند. او که سالها در استرالیا بود با توجه به اهداف بنده ازمن خواسته بود که به همراه تیم به ایران برگردم و تصمیم عجولانه و شتاب زده نگیرم و موقعیت خودم را خراب نکنم.ولی من آنقدر به لحاظ روحی در فشار بودم و فکر می کردم که افرادی مرا خراب کردند به همین خاطر تصمیم جدی گرفتم تا درآنجا بمانم و در همین رشته ورزشی خودم فعالیت بکنم و با اصرار از دوستم خواستم تا مرا یاری کند. بعد از آن من به کمک وکیلم توانستم پناهندگی اجتماعی در شهر سیدنی استرالیا بگیرم.بعد از 14 ماه و پس از گذراندن مراحل دادگاه ویزای اجتماعی گرفته و بعنوان یک شهروند استرالیائی شروع به کار کردم.بدلیل مثبت بودن آزمایشات دوپینگ طبق قوانین بین المللی ورزش، بنده تا 2 سال حق شرکت در مسابقات و فعالیت ورزشی را نداشتم و در این فاصله به کارهای آزاد مشغول بودم.علاقه زیاد بنده به بوکس باعث شد که مجددا این ورزش را در شهر سیدنی ادامه دهم.با توجه به تجربیات گذشته ام خیلی سریع مراحل مسابقات در رشته بوکس در آن شهر را پشت سر گذاشتم و مسئولین ورزشی سیدنی متوجه شدند که استعداد بالائی در این کار دارم و در همان سال مرا بعنوان بهترین بوکسور استان سیدنی معرفی کردند. بعدا تا مرحله عضویت در تیم ملی آن کشور پیش رفتم ولی بدلیل بیماری آنفولانزا رتبه دوم آورده و عضو تیم ملی نشدم.یک سال بعد موفق شدم که به عضویت تیم ملی استرالیا در آمده و قهرمان قاره اقیانوسیه شده و سهمیه المپیک آتن را گرفتم.در بازی اول المپیک آتن بردم ولی در بازی دوم، بدلیل یک اشتباه تاکتیکی باختم و حذف شدم.البته بعد از این مسابقات مقامات فدراسیون بوکس استرالیا پیشنهاد مربیگری تیم ملی بوکس جوانان آن کشور را به من داده بود که قبول نکردم.از اواخر 2004 برای همیشه بوکس را کنار گذاشتم و شغل آزاد را انتخاب کردم.
ادامه دارد…..
انجمن نجات – دفتر استان مازندران