در بین تمامی فرقه ها فرقۀ رجوی در خباثت دست همه را از پشت بسته و به عبارتی یکی از مدرن ترین و مخوف ترین فرقه ها شناخته می گردد. معرفی خانواده در فرقه رجوی بعنوان کانون فساد و از هم پاشیدگی اعضا گویای این امر است. محرومیت ها و ممنوعیت ها در ارتباط با خانواده و زندگی آزاد نسخه ای است که رجوی برای قربانیان پیچیده و با این روش بخش اعظمی از فکر و عواطف افراد اسیر را به خود معطوف نموده که در این عمل شیطانی تقریبا موفق بوده است. حال پرسشی که در اینجا مطرح میگردد این است که چرا رجوی در اولین گام تلاش میکند ارتباط اعضا با خانواده را قطع کند؟! این ارتباط چه در داخل تشکیلات فرقه باشد چه در خارج از تشکیلات .
در این روش رجوی با فشار آوردن بر اعضا اینگونه وانمود میکند که به لحاظ اعتقادی و ایدئولوژیکی این امر به نفع خود فرد است تا در مبارزه تمام عیار حضور داشته باشد و در این امر خانواده حائل مبارزه شمرده میشود. لذا فرد بدون حضور خانواده در امر سرنگونی پتانسیل و راندمان بالاتری داراست. فرد و عضو اسیر به ناچار به این اجبار تن داده و یک پله از خود تهی و به رجوی نزدیک میشود. در این مرحله رجوی کیش شخصیت خود را بنا نهاده و با این تفکر دگم و عقب افتاده سالهای متوالی در روح و ضمیر افراد نفوذ و رخنه می کند. این نفوذ تا آنجایی پیش رفته که برخی از اعضا در هنگام دیدار با خانواده خود، در مقابل عزیزان خود ایستاده و اقدام های ناشایستی از خود بروز بدهند. در واقع این همان مغزشویی و رخنه در ذهن و تفکر اعضا می باشد.
رجوی شروع این خط و تفکر شیطانی را با موضوع سرکوب عواطف افراد پس از شکست مفتضحانه در عملیات فروغ جاویدان کلید زد. در این خط مشی پلید شکست مفتضحانه ارتش پوشالی خود را به گردن نیروهای مفلوک انداخت و با توجیه اینکه اعضا در حین جنگ به فکر زن و زندگی بوده و تمام عیار نجنگیده اند، افراد را مقصر دانسته و با عباراتی همچون رهبری ایدئولوژیکی و عقیدتی جایی در ذهن شما نداشته، محکوم میکرد. از اینرو پس از آن شکست و کشته شدن صدها تن بحث های اهریمنی و مخرب انقلاب ایدئولوژیک را راه اندازی و اولین تیر را به سمت کانون مقدس خانواده شلیک نمود. دومین تیر را نیز با جداسازی فرزندان از پدران و مادران و قطع ارتباط روابط عاطفی آنها شلیک کرد و بدین شکل عواطف و روابط پاک خانوادگی را متلاشی و حریم و حرمت ها مورد هدف قرار گرفت.
در این طرح اهریمنی رجوی بارها و بارها خانواده و زن و زندگی را کانون فساد و سم مهلک برای تشکیلات خود خطاب می کرد و نیروها را برای مبارزه با مقدس ترین مقوله جهانی و عواطف انسانی تحریک و تطمیع میکرد .
اما از تجربه خودم در سالها دوری از خانواده و جدایی ام و مشاهده رهایافتگان قدیمی و جدید این را درک نمودم که هیچگاه عواطف آدمی به خانواده از بین رفتنی نیست. شاید مدتی غبار بگیرد اما همانند فنری فشرده میباشد که در یک لحظه وقتی شخص به ندای درون خود گوش فرا دهد فشارها کنار رفته و آن رها می یابد. در اینجاست که تمام القائات رجوی یک شبه پودر خواهد شد. نتیجه اینکه خانواده همواره کانون مهر و محبت بوده و این کانون گرم پشتیبان عزیزانشان بوده و هستند. فقط عزیزان گرفتار در فرقه کافی ست فشار دهنده دکمه وجدان خود باشند و خانواده پذیرای عزیزان خواهند بود.
ناصر رضایی