وضعیت در داخل مناسبات سازمان مجاهدین خلق چگونه است؟

روزی نیست که در تک تک سایت های کذاب سازمان، از وضعیت نابسامان معیشتی و حقوق بشر مردم ایران گفته و نوشته نشود، نزدیک به نیم قرن است که مسعود رجوی می گوید که وضعیت در ایران خوب نیست، اگر تمام فرضیه ها و تئوری های مسعود رجوی را درست فرض کنیم، آیا راه حل مجاهدین خلق گره گشای مشکلات مردم ایران است؟ وضعیت حقوق بشر در درون مناسبات سازمان چگونه است؟ اگر در مورد حجاب و عفاف بگوئیم ، وضع که در درون سازمان بدتر است. زنان و مردان از کله سحر تا بوق شب، مورد استثمار و بهره کشی هستند. بدون هیچ حقوق و درآمدی، زنان و مردان طوری از هم ایزوله شدند که گویا مسئله اول و آخر مردان و زنان موارد جنسی است و باید از هم دور نگه داشته شوند، اگر پای صحبت تک تک جداشده ها و اعضای خارج شده بنشینیم که باید های های گریه کنیم.

زنان مجبور هستند اجبارات بنده ساز رجوی ها را تک به تک رعایت کنند، از فرم حجاب اجباری تا نشست های عملیات جاری و غسل روزانه! زنان حتی اجازه ندارند از حصارهای بلند اشرف 3، چند دقیقه خارج شوند، حتی اجازه ندارند آزادانه به فضای مجازی ورود کنند، قرنطینه و زندان هم که در انتظار منتقدان و معترضان است تا هر صدائی را در نطفه خفه کنند، دخترها و زنان باید در فرم ظاهری و لباس پوشیدن نیز تابع اوامر ملوکانه مریم رجوی و مسعود رجوی باشند ، بدون هیچ حق اعتراضی.

اگر مدینه فاضله و جامعه بی طبقه توحیدی مسعود رجوی این است، همان بهتر که مردم ایران در وضعیت نابسامان مورد انتقاد رجوی ها بمانند. بیش از 40 سال است که مسعود رجوی از پیشتازی و آگاهی و انقلاب درونی و ساختن انسان های تراز مکتب صحبت می کند، اما کو ذره ای آزادی و حقوق بشر؟ او همه اعضای سازمان را از انسانیت و آگاهی و آزادی تهی کرده است، هویت انسان ها را مسخ کرده است ، همه را از عاطفه و عشق دور کرده است، اعضای سازمان را در زندان های مجاهدین شکنجه می کند ، به زنان تجاوز می کند و هزار زندان و هزار محبس درست کرده است. هیچ خبرنگار آزادی حق ورود به اشرف 3 را ندارد، هیچ عضوی اعم از زن یا مرد نیز حق خروج آزادانه از این اسارتگاه را ندارد. همه در اثر فشارهای تشکیلاتی افسرده، غمگین و محزون شدند، سالهاست هیچ کس از ته دل نخندیده است، خمودگی و دلمردگی تنها ارمغان انقلاب کذائی مریم رجوی بوده است . من در 10 سال عمر تشکیلاتی خودم در سازمان، هرگز بیاد ندارم لحظه ای از ته دل شاد بوده ام . به واسطه مسئولیتم در کارهای هنری ، همیشه موظف بودم کارهای با نشاط و ترانه های شاد بسازم و اجرا کنم، اما هرگز این کارها کسی را شاد و خرم نمی کرد، انگار غبار مرگ روی مناسبات پخش کرده بودند، این وضعیت را خود مسئولین بهتر از ما می دانستند، راه کار را هم خوب می دانستند، اما اراده ای برای حل این مشکل وجود نداشت، چرا که در ماهیت رهبران این فرقه حقی برای شادی اعضای مفلوک سازمان در نظر گرفته نشده بود، ریشه همه مشکلات مردان و زنان در انقلاب کذایی مریم رجوی نهفته بود، اما خوب می دانستند که اگر این انقلاب و بندهای بنده ساز و اسارت ساز آن را لحظه ای بردارند، باید مسعود و مریم سراغ گوسفندچرانی بروند، چون دیگر نمی توانند جلوی مطالبات برحق اعضا را بگیرند.

امروز پس از نزدیک به 50 سال که از عمر تشکیلاتی و ننگین این فرقه ضدبشری می گذرد، همه اعضاء در باتلاقی به اسم آلبانی گیر افتادند، مسعود و مریم هم که از دیکتاتوری و استبداد خود قدمی کوتاه نمی آیند، پس چاره چیست؟ راه کار کدام است؟
در یک کلام اصرار اعضای سازمان بر خواسته ها و مطالبات برحق در درون مناسبات است، ضربه به بنیان تشکیلات و مسئول است، سئوال از خط و خطوط اشتباه مسعود رجوی است، اعضای سازمان باید اول از خود و سپس از مسئولین سازمان بپرسند که باید پاسخ چرائی نرسیدن به اهداف سازمان بعد از نزدیک به نیم قرن را بدهند، چرا یک عنصر پیشتار و آگاه به قول مسعود رجوی ، پس از 40 سال مبارزه ، آزادانه نتواند با خانواد ه اش ارتباط برقرار کند؟

اعضای سازمان اعم از آن قدیمی ها و نسبتا جدیدها، از خود سئوال کنند که چرا حق ارتباط با دنیای آزاد را ندارند؟ چرا همه چیز باید در سکوت و خاموشی برگزار شود؟ چرا اعضای سازمان حق ندارند از وضعیت مرحوم شدن یا فلج شدن مسعود رجوی سئوال کنند؟ این سازمان یک فرقه تبهکار و مردم فریب است، که شبانه روز در تلاش است اعضای سازمان را در غار ناآگاهی و بی خبری و غفلت نگه دارد، لعنت به رهبران شیاد و کلاهبردار و دزد این سازمان .

محمدرضا مبین

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا